۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (11)

آرمان دزدی

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی

(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله دلگشا
آرمان دزدي
ابوبكر ربابي اكثر شب‌ها به دزدي مي‌رفت.
شبي چندان كه سعي كرد چيزي نيافت.
دستار خود بدزديد و در بغل نهاد.
چون به خانه رفت، زنش گفت:
«چه آورده‌اي؟»
گفت:
«اين دستار آورده ‌ام. »

زن گفت:
«اين كه دستار خود توست. »
گفت:
«خاموش‌، تو نداني.
از بهر آن دزديده ‌ام تا آرمان دزدي‌ ام باطل نشود.»

پایان
تحلیل از یدالله سلطان پور

1

آرمان دزدی


• آرمان در فرهنگ لغات فارسی به معنی کمال مطلوب (ایدئال) آمده است.
• برای درک مفهوم آرمان بهتر است که به ضد دیالک تیکی آن باندیشیم:
• به دیالک تیک رئال و ایدئال باندیشیم:
• رئال بیانگر آن است که واقعا میسر است.
• ایدئال اما بر خلاف رئال، نه بنیان واقعی، بلکه ایده ای (فکری) دارد و نهایتا در فرم رئال تحقق می یابد، یعنی پر و بالش می شکند، جامه اوتوپیکی و رؤیائی زیبایش پاره می شود و هیئت مادی، عینی و واقعی به خود می گیرد.

• شاید در روند تحلیل حکایت به منظور عبید از مفهوم «آرمان دزدی» بیشتر پی ببریم.

فراز اول
ابوبكر ربابي اكثر شب‌ ها به دزدي مي ‌رفت.

• عبید از مفهوم «به دزدی رفتن ابوبکر» چنان عادی و بی تفاوت استفاده می کند که انگار از مفهوم «سر کار رفتن روفتگری»، به مطب رفتن پزشکی، به حجره رفتن تاجری.
• از طرز بیان عبید می توان به چند و چون پدیده دزدی در جامعه ایران پی برد.
• انگار دزدی حرفه و کردوکاری عادی بوده است.

• رواج دزدی در جوامع عقب مانده نشانه سطح نازل توسعه نیروهای مولده و بیکاری توده ای مزمن و مستور از سوئی و سطح نازل توسعه مادی و معنوی اعضای جامعه از سوی دیگر است.
• آن سان که دزدی به مثابه فوت و فنی، به مثابه هنری آموزش داده می شود، تمرین و اجرا می شود.

فراز دوم
شبي چندان كه سعي كرد چيزي نيافت.
دستار خود بدزديد و در بغل نهاد.

• عبید در این فراز از حقیقت امر دیگری پرده برمی دارد:

1
دستار خود بدزديد و در بغل نهاد.

• عبید با این حکم، اولا از سطح نازل شعور اجتماعی دزد پرده برمی دارد، از خرافاتی اندیشی دزد.
• دزد برای غلبه بر خرافه، برای غلبه بر باور خرافی مبتنی بر بد بیاری، از خویشتن خویش می دزدد، خود دزدی می کند.

2
دستار خود بدزديد و در بغل نهاد.

• عبید احتمالا با این حکم از روند پسیکولوژیکی دزد نیز پرده برمی دارد.
• سرقت برای دزد در روند زندگی ظاهرا به نیازی روانی بدل می شود.
• انگار غولی نامرئی در روان دزد دهن باز می کند و طعمه می طلبد.
• غولی که تنها به ازای چیز مسروقه ای از این و آن و حتی از خویش و خویشتن آرام می گیرد.

فراز سوم
چون به خانه رفت، زنش گفت:
«چه آورده ‌اي؟»

• از این فراز عبید نیز می توان به عادی بودن دزدی در جامعه پی برد.
• آن سان که همسر دزد نیز از حرفه و کردوکار هر شبه او خبر دارد و احتمالا مخاطب مشوق خوبی برای شنیدن ماجراهای مخاطره آمیز و هنرنمائی های شورانگیز همسر خویش است.

• از پرس و جوی همسر دزد می توان به انتظار مشتاقانه ی دلهره آمیز او پی برد.
• انتظاری برآشوینده، مکرر و هر شبه که رخوت زندگی یکنواخت مونوتون را برهم می زند.

فراز چهارم
گفت:
«اين دستار آورده ‌ام. »
زن گفت:
«اين كه دستار خود توست. »
گفت:
«خاموش‌، تو نداني.
از بهر آن دزديده ‌ام تا آرمان دزدي‌ ام باطل نشود.»

• دزد می توانست برای اقناع همسر خویش، پاسخی بمراتب منطقی تر بدهد.
• چون دستار او هم ـ به احتمال قوی ـ دستاری مسروقه بوده است و می توانست بگوید که دستار مسروقه را در عالم خیال، به صاحبش برگرداندم و دوباره دزدیدم.
• او اما ترجیح می دهد که با خود دزدی از بطلان آرمان دزدی جلوگیری کند که دال بر خرافی اندیشی ژرف او و غول روانی شگرف او ست.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر