۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

سیری در جهان بینی منصوره اشرافی (4)

منصوره اشرافی
تنها مرده ها، عزیزند!
سرچشمه:
یاد داشت های اهور
یاد داشت هائی در باره هنر و ادبیات
http://ahoor1338.persianblog.ir

تحلیل واره ای از

شین میم شین

ارزش یک انسان
در حيرتم از مردم
از مردم پست
اين طايفه ي زنده كش مرده پرست
تا هست به ذلت بكشندش به فنا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست
حسین جلال الدینی

• ما که بودیم، نبودیم کسی
• کشت ما را غم بی همنفسی

• تا که رفتیم، همه یار شدند
• خفته ایم و همه بیدار شدند

• قدر آئینه بدانیم، چو هست
• نه در آن وقت که افتاد و شکست

• در حیرتم از مرام این مردم پست
• این طایفه ی زنده کش مرده پرست

• تا هست به ذلت بکشندش به جفا
• تا رفت به عزت ببرندش سر دست
پایان

تلاش برای تحلیل شعر
« تنها مرده ها، عزیزند!»

• حریفی تصمیم داشت که شعری از اشعار هوشنگ ابتهاج (سایه) را تحلیل کند، پس از تأملی به این نتیجه رسید که بهتر است، قبلا با جهان بینی حافظ آشنا شود و لذا به تحلیل اشعار حافظ روی آورد.
• در هر آنچه که از حافظ خواند، رد پای سعدی را به وضوح دید و ناچار به این نتیجه رهگشا رسید که قبل از تحلیل شعر حافظ، همان بهتر که به تحلیل اشعار سعدی بپردازد و با تحلیل بوستان شروع به کار کرد.

• هدف اصلی اش در واقع تحلیل اشعار سایه بود، ولی عملا طولی نکشید که وارد گنجینه به میراث مانده از سعدی شد.

• قدم به درون گنجینه شیخ شیراز نهاد و از مشاهده عظمت غول آسای آن دچار حیرت گشت و دل کندن از آن نتوانست.

• اما ایکاش درد فقط همین بود!


• پس از ورود به ابنیه تو در توی گنجینه، در ورودی پشت سرش چفت و بست شد و راه برونرفت برایش باز نماند.


• ماجرای ما اکنون تقریبا به ماجرای حریف شباهت پیدا می کند.
• هر یاداشت منصوره اشرافی حاوی رادیکالیته بی نظیری است که برای خواننده چاره ای جز تأمل و تحلیل حتی الامکان آن باقی نمی ماند:
• شعری کوتاه و یا یادداشتی مختصر، ولی بشدت بحث انگیز و تأمل طلب!

• در گنجینه منصوره اشرافی نمی توان حتی وجبی به پیش رفت.

• همه چیز این گنجینه ارزشمند و تأمل انگیز است و بدشواری می توان بدون تأمل و تحلیل هر اثری گامی جلوتر نهاد.

سرتیتر شعر
« تنها مرده ها، عزیزند!»

• موضوع این شعر، تازگی خاصی ندارد.
• مرده پرستی، مقوله ای دیرآشنا ست و چه بسا حتی عوام آن را به طعنه و سرسری بر زبان می رانند و می گذرند.
• ولی ما نمی خواهیم و لذا نمی توانیم سرسری از سر ایده و اندیشه ای بگذریم.

• آیا ادعای شاعر در این سرتیتر شعر، واقعیت دارد و یا برداشتی سطحی و ساده لوحانه از شعور اجتماعی مردم کشور خویش است؟

• آیا مرده ها واقعا عزیز اند؟

• بر اساس کدام معیار عینی می توان به این نتیجه رسید که مرده ها عزیزتر از زنده ها هستند؟

• باید ببینیم که شاعر به چه دلیل منطقی و تجربی به این نتیجه رسیده اند.

• نخست معنی تحت اللفظی شعر را بیت به بیت مرور می کنیم تا بعد جزء به جزء مورد تأمل قرار دهیم:

بیت اول
ما که بودیم، نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی

• این بیت از زبان مرده ای تبیین می یابد:
• «تا زنده بودیم، کسی ما را آدم حساب نمی کرد و نتیجتا اندوه بی همنفسی و بی کسی ما را کشت!»

بیت دوم
تا که رفتیم، همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند

• پس از مرگ مان، ورق برگشت و رسم و روال موجود وارونه گشت:
• پس از مرگ مان همه یار ما شدند!
• پس از خفتن مان همه بیدار شدند!
• اکنون همه ما را آدم حساب می کنند و به ما مهر می ورزند.

بیت سوم
قدر آئینه بدانیم، چو هست
نه در آن وقت که افتاد و شکست

• اکنون یا مرده و یا شاعر به اندرزگوئی می پردازد:
• قدر آئینه را وقتی که آئینه است، بدانیم و نه پس از افتادن و شکستن، نه پس از آنکه دیگر آئینه نیست!

بیت چهارم
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه ی زنده کش مرده پرست

• اکنون بی تردید خود شاعر است که به استنتاج فلسفی مبادرت می ورزد و از خاص به عام می گذرد، از گروه معین مرده پرستی به مردم جامعه ای!
• از مرام این مردم پست و فرومایه، از مرام این طایفه زنده کش مرده پرست در حیرتم!

بیت پنجم
تا هست به ذلت بکشندش به جفا
تا رفت به عزت ببرندش سر دست

• شاعر اکنون برای حیرت و نفرت خویش دلیل می آورد:
• تا زنده است، ذلیلش می دارند و با ستم به قتل می رسانند و پس از مرگش با عزت و احترام سر دست می برندش!

• منظور از مفهوم «سر دست بردن» چیست؟

• حمل تابوتش؟

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر