۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

سیری در جهان بینی راه کارگر (7)

با فربیرز رئیس دانای عزیز
صادق افروز
سرچشمه:
http://siasitheoric.blogspot.de

تحلیل واره ای از میم حجری

حکم سوم
مگر فراموش کرده اید که استالین چه بلایی بر سر انترناسیونالیسم پرولتری آورد و احزاب کمونیست در جهان را به مراکز اجرای دیپلماسی شوروی تبدیل کرد؟
احزاب کمونیستی که باید بر اساس نیاز های مبارزه طبقاتی از کشور خود عمل می کردند، گوش به فرمان مسکو شدند.

• این حکم آغازین صادق افروز در رد استالینیسم است.

• بدترین استالینیست ها
ظاهرا در صفوف سنتی ترین و سرسخت ترین منتقدان به اصطلاح «استالینیسم» پنهان شده اند.

• متد بررسی صادق افروز سوبژکتیویسم معرفتی نام دارد که یکی از فرم های متد متافیزیکی است:
• ایشان برای اثبات ابلیس وارگی استالین همه عوامل اوبژکتیف و سوبژکتیف موجود در آن زمان را نادیده می گیرند.
• تنها کاری که می توانند انجام دهند، ایزوله کردن شخص استالین و خراب کردن همه کاسه کوزه ها در مقیاس ملی و بین المللی بر سر او ست.

• عوامفریبی و احیانا خودفریبی هزاران فرم دارد، اینهم یکی از آن فرم ها ست.


• صادق افروز در این حکم چه می خواهد بگوید؟


• به نظر ایشان احزاب کمونیست جهان عبارت بوده اند از «مراکز اجرای دیپلوماسی شوروی!»

• سران راه کارگر ضمن کمونیست دو آتشه قلمداد کردن خویش، تبر بر ریشه مادی و معنوی کمونیسم فرود می آورند و به چرخش قلمی همه احزاب کمونیست جهان را سلب استقلال، هویت و خودمختاری می کنند.
• بدین طریق احزاب کمونیست جهان به نوکر گوش به فرمان استالین بدل می شوند.

• فرض کنیم که حق با صادق افروز است و شیوه بررسی ایشان را مورد تحلیل قرار دهیم.

• ایشان عملا دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک استالین و احزاب کمونیست بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله آن را به شکل دیالک تیک واره همه کاره و هیچکاره، به شکل دیالک تیک برده دار و برده، ارباب و رعیت مسخ و مثله و مخدوش می کنند.


• این شیوه برخورد صادق افروز، ضمن توهین بی پروا و بی خردانه به سرخ ترین گردان های رزم و پیکار در همه میدان های خونین طبقاتی، نوعی تبرئه استالین است:

• احزاب کمونیستی که با استقلال اندیشه و عمل وداع بی برگشت گفته باشند و از عزت و شرافت انسان عصر جدید حتی اثری در وجودشان باقی نمانده باشد و به آسانی آب خوردن به نوکری و وابستگی هر قلدری تن در دهند، به دست صادق افروز به آب زمزم تطهیر می شوند، از هر گناهی مبرا قلمداد می شوند و همه گناهان یکراست به حساب استالینی ریخته می شود که هزاران فرسنگ از آنها فاصله دارد.


• استالین و حزب کمونیست شوروی در زمینه شیوه رفتار با بین الملل کمونیستی و احزاب کمونیست دیگر کشورها، بیشک اشتباهات زیادی مرتکب شده اند که باید بطور اوبژکتیف تحلیل و نقد شوند، این ادعای صادق افروز اما با حقایق تاریخی کمترین انطباقی ندارد.

• احزاب کمونیست جهان ـ بویژه اکثر احزاب کمونیست اروپای غربی ـ هرگز از اصول و پرنسیپ های بنیادی مارکسیستی ـ لنینیستی عدول نکرده اند.

• پذیرش اوتوریته حزب کمونیست شوروی و حتی تمکین به اراده آن هرگز به معنی وابستگی نوکرانه بدان نبوده است، به همان سان که قبول اوتوریته مادر ـ پدر از فرزندان، نوکر و وابسته نمی سازد.

• برای فهم و درک دیالک تیک مادر ـ پدر ـ فرزند و یا دیالک تیک رهبری حزب و اعضا و یا دیالک تیک حزب کمونیست شوروی و احزاب کمونیست دیگر کشورها باید دیالک تیک خودمختاری و هیرارشی را در مد نظر داشت:


• در این دیالک تیک، اعضای حزب ضمن حفظ و حراست از خودمختاری (استقلال اندیشه و عمل) خود، داوطلبانه و آگاهانه و بالضروره به پیروی از سسله مراتب تشکیلاتی (هیرارشی) تن در می دهند.

• در این دیالک تیک هرگز نمی توان از رابطه واره ارباب و نوکر، برده دار و برده، خودکامه و وابسته سخن گفت.

• کمترین تخطی از این دیالک تیک به مسخ آن منجر خواهد شد و ناگزیر به تخطی از اصول و پرنسیپ های اساسی مارکسیستی ـ لنینیستی.


• حزب کمونیستی و یا عضو هر گروهی که خوداندیشی و خودمختاری خود را فدا کند و به نوکری این و آن تن در دهد، ترحم انگیزتر از هر برده و نوکری است و قبل از قلدر باید خود او سرزنش و محکوم شود.

• صادق افروز اما نمی تواند با صداقت تمام دو طرف رابطه واره ارباب و نوکر ادعائی و کذائی را به شلاق انتقاد ببندد.


• چرا؟

• برای اینکه خود ایشان هم ـ بسان اکثر رهبران عظیم الشأن ـ گله ای از نوچه های ماده و نر به دنبال می کشند، گله ای از کیف کشان حرفه ای بی هویت.

• انتشار مطلب درب و داغونی از رهبری همان و وارد صحنه گشتن نوچه ها و چاپلوسان حرفه ای همان!


• خیلی از رهبران حرفه ای به حملات ایدئولوژیکی مخالفین حتی اعتنائی ندارند و وظیفه پاسخ به حمله های ایدئولوژیکی را به عهده نوچه ها می گذارند.

حکم چهارم
تعجب آور است که استالینیسم را با رادیکالیسم یکی می گیرید.
استالینیسم در عمل همان منشویسم است که دوباره تئوری انقلاب مرحله ای را زنده کرده و کارگران را فرا می خواند تا زیر پرچم بورژوازی برای دموکراسی مبارزه کنند.

• صادق افروز اکنون به معلقی از استالین به استالینیسم می رسند و میان استالینیسم و منشویسم علامت تساوی می نهند.
• بدین طریق به چرخش قلمی، استالین به نماینده «تئوری انقلاب مرحله ای» کذائی منشویسم بدل می شود.

• اگر اکثریتیسم از این «حقیقت امر» صادق افروز با خبر شود، بی درنگی حتی عکس بزرگ استالین را بالای در «کار انلاین» خواهد آویخت و اعلام همبستگی برادرانه با «حزب کار» خواهد کرد.


• استالین اما در واقع نه نماینده «تئوری انقلاب مرحله ای» کذائی منشویسم، بلکه نماینده نظری و عملی سرسخت و محق تز لنینی «امکان پیروزی انقلاب کارگری در یک کشور واحد» و علاوه بر آن، نماینده سرسخت «ساختمان پیروزمندانه سوسیالیسم» در یک کشور واحد بوده است.

• صادق افرز حتی استالین را نمی شناسند، استالینیسم پیشکش!


حکم پنجم
مگر فراموش کرده اید که استالینیست ها با رهنمود غلط دادن به حزب کمونیست چین از آنها خواستند تا خود را در کومین دانگ منحل کنند؟

راه پیمائی دراز تاریخی

• جعل و تحریف حقایق تاریخی صدها فرم می تواند داشته باشد.
• این یکی از افتضاح آمیزترین فرم های ان است.

• چرا؟

• واقعیت این است که کمینترن (و نه استالیسنیست ها) به مبارزات رهایی بخش ملل دیگر بلحاظ نظری و عملی یاری می رساند.

• انترناسیونالیسم همین است!

• انترناسیونالیسم که شاخ و دم ندارد.

• ما در تحلیل انقلاب رهائی بخش ملی چین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری مشاور مائو را که ضمنا نماینده کمینترن بوده و شاعر، نویسنده و یکی از کمونیست های آلمانی بوده، به نام یاد کرده ایم.


• در مشاوره میان مشاوران نظری و نظامی کمینترن با حزب کمونیست چین اختلاف نظرهائی طبیعتا بروز کرده است.

• به عنوان مثال، کمینترن جنگ چریکی را برای تسخیر ماشین دولتی کومین تانک پیشنهاد کرد، ولی حزب کمونیست چین شیوه تسخیر شهرها با حملات نظامی منظم از روستاها را ترجیح داد و بطرز موفقیت آمیزی جامه عمل پوشاند.

• نه کمینترن می خواست چیزی را به کسی دیکته کند و نه حزب کمونیست چین عروسک کوکی کسی بود!


• در زمینه مثال صادق افروز نیز حقیقت از قراری دیگر بوده است.

• کمینترن هرگز از حزب کمونیست چین نخواسته که خود را منحل کند، بلکه در نبرد رهائی بخش ملی بر ضد میلیتاریسم ژاپن وحدت با بورژوازی ملی (زیر رهبری چیانکایچک) را پیشنهاد کرده بود.


• صادق افروز یا از حقایق تاریخی بی خبرند و یا باخبرند و علیرغم آن تحریف شان می کنند.

• البته هیچ ایرادی ندارد.

فعلا قلم به دست ارتجاع و امپریالیسم جهانی است و هر کس به سهم خود آب به آسیاب آن می ریزد تا گلیم خویش بلکه از موج بدر برد!
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر