• داخلی و خارجی (درونی و برونی) به خواص متضاد هر چیز و یا هر سیستم مادی و یا فکری (ایده ای) اطلاق می شود که در وحدت دیالک تیکی شان نشاندهنده بود و نمود (ماهیت و پدیده) آن چیز و ساختار و شیوه رفتار آن سیستم اند.
• از آنجا که مفاهیم «داخلی» و «خارجی» به دو معنی مختلف ـ هرچند هم مرتبط بهم ـ مطرح می شوند، رابطه آندو نیز باید از دو نقطه نظر تعیین شود:
1
• چون داخلی به هر آنچه که سیستمخودی است و خارجی به هر آنچه که سیستمبیگانه است، اطلاق می شود، پس تفاوت گذاری میان داخلی و خارجی با تفاوت گذاری سیستمتئوریکی میان سیستم و محیط (محیط زیست و محیط پیرامون) آن مطابقت پیدا می کند.
• مراجعه کنید به محیط زیست، محیط پیرامون، سیستمتئوری، دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم
• داخلی و خارجی به این معنا تعین های نسبی محسوب می شوند.
• زیرا خارجی نه بطور مطلق، بلکه همواره در رابطه با سیستم معینی می تواند تعریف شود.
• مثلا نیروهای مولده هر جامعه در رابطه با سیستم شیوه تولیدی آن جامعه به شرایط داخلی هستی اجتماعی انسانی تعلق پیدا می کند.
• نیروهای مولده اما در رابطه با مناسبات تولیدی، فاکتورهای خارجی محسوب می شوند، زیرا آنها بمثابه سیستم در مقابل مناسبات تولیدی قرار می گیرند.
• مراجعه کنید به شیوه تولید، نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• نسبیت داخلی و خارجی بدان معنی است که خارجی در سیستم های نظام بالاتر به داخلی تبدیل می شود و داخلی متعلق به سیستم نظام بالاتر در سیستم نظام پایین تر به حارجی مبدل می شود.
• این حکم که داخلی و خارجی تعین های نسبی اند، بدان معنی نیست که داخلی و یا خارجی بودن چیزی به سوبژکتیویته (ذهنیت) افراد واگذار می شود تا بطور دلبخواهی تعیین کنند که چه چیزی سیستم و چه چیزی محیط پیرامون آن را تشکیل می دهد.
• مرزبندی میان داخلی و خارجی، یعنی میان سیستم و محیط پیرامون آن همواره وابسته به واقعیات امور اوبژکتیف (عینی) است و در تحلیل نهائی همواره بطور اوبژکتیف (عینی) تعیین می شود.
• مفاهیم «داخلی» و «خارجی» اغلب در رابطه با مفاهیم و مقولات فلسفی و برای مرزبندی دقیقتر آنها مورد استفاده قرار می گیرند.
• مثلا طبقه تضادها، علل، شرایط و امثالهم به تضادها، علل و شروط داخلی و خارجی تقسیم بندی می شوند، تا نشان داده شود که برای تحول و توسعه چیزها و یا سیستم ها داخلی و خارجی ارزش یکسان ندارند.
• مراجعه کنید به تضاد، علت، شرط
• درجه سازمان یابی سیستم هرچه بالاتر باشد، به همان اندازه هم تضادها، علل و شرایط داخلی برای ساخت آن تعیین کننده خواهند بود.
• تضادها، علل و شرایط داخلی ماهیت سیستم را، کیفیت سیستم را تعیین می کنند، در حالیکه تضادها، علل و شرایط خارجی تنها در زمینه تغییر چند و چون ساخت آن تأثیر ضمنی باقی می گذارند.
• مثلا پیدایش علم در یونان باستان در وهله اول مشروط به توسعه تولید کالائی بوده است و نه آنسان که تاریخ نگاری آن زمان تصور می کرد، ناشی از شرایط جغرافیائی.
• مقدم بودن داخلی نسبت به خارجی را اما نباید مطلق کرد.
• از آنجا که سیستم ها (حتی سیستم های بسیار سازمان یافته) در مقابل اختلالات وارده از محیط زیست تنها دارای یک عرصه ثبات نسبی اند، بر اثر تأثیرات خارجی (اگر اختلالات وارده از حد معین برای سیستم عدول کنند) کیفیت درونی سیستم دچار تغییر خواهد شد.
• هیچ تغییر کیفی و هیچ توسعه چیزی نمی تواند مستقل از «خارجی» صورت گیرد.
• اما علیرغم آن، داخلی، یعنی سازمان سیستم نسبت به خارجی نقش غالب و مسلط به عهده دارد.
• زیرا علل خارجی برای اینکه بتوانند مؤثر واقع شوند، باید به روندهای سیستمخودی مبدل شوند.
• تنها زمانی می توان از مقدم بودن خارجی نسبت به داخلی سخن گفت که افزایش سازمان سیستم از هرنوع نتواند خارجی را تحت تأثیر قرار دهد و سیستم بدنبال آن به مرحله سازمانی نازلتر سقوط کند.
2
• مفهوم داخلی در تئوری شناخت عمدتا برای نشان دادن محتوای ماهوی هر چیز و یا هر سیستم بکار می رود و از این رو در مقابل فرم نمودین خارجی آن چیز، و یا شیوه رفتار آن سیستم قرار داده می شود
• داخلی و خارجی در این معنی نیز تعین های نسبی اند که در یکدیگر نفوذ می کنند و در روند شناخت به یکدیگر مبدل می شوند.
• مثلا برای شناخت محتوای ماهوی درونی هرچیز و یا برای شناخت ساختار درونی هر سیستم تنها با بررسی فرم نمودین خارجی آن چیز و یا شیوه رفتار آن سیستم می توان نایل آمد و از سوی دیگر برای فهم بهتر فرم نمودین خارجی و برای غلبه بر آن باید به درک محتوای ماهوی و قانونمندی های درونی آن چیز و یا به درک ساختار درونی آن سیستم نایل آمد.
• دلیل شناخت داخلی از طریق شناخت خارجی این است که خواص، مشخصات، فرم نمودین و شیوه رفتار هرچیز و یا هر سیستم و غیره بوسیله خواص داخلی، مشخصات و قانونمندی های درونی و یا بوسیله ساختار آن چیز و یا آن سیستم و غیره تعیین می شود.
• داخلی و خارجی اگرچه ضد هم اند، اما نمی توانند جدا از یکدیگر وجود داشته باشند، زیرا آن دو یکدیگر را مشروط می سازند و با همدیگر وحدتی را تشکیل می دهند.
• و لذا در یک رابطه تضاد دیالک تیکی با هم قرار دارند.
• (به همین دلیل است که ما از دیالک تیک داخلی ـ خارجی سخن می گوییم. مترجم)
مراجعه کنید به ماهیت، پدیده، محتوا، فرم در دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت)، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی و در دیالک تیک فرم و محتوا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر