گاف سنگزاد
1
شعور اجتماعی برخاسته از وجود اجتماعی انسان و جامعه است!
این به چه معنی است؟
1
شعور اجتماعی برخاسته از وجود اجتماعی انسان و جامعه است!
این به چه معنی است؟
• این فرمولبندی، فرمولبندی دقیقی نیست.
• انگلس بارها بدان اشاره کرده است.
• در ماتریالیسم دیالک تیکی، ما با دیالک تیک ماده و روح و یا دیالک تیک وجود و شعور سر و کار داریم.
• ماده به چه معنی است؟
• معلم تعلیمات پا می شود، تکه گچی برمی دارد و نشان دانش آموزان می دهد و می گوید:
• «این ماده است!
• ماتریالیست ها مدعی اند که جهان را ماده خلق کرده، نه خدا!
• خنده دار نیست؟
• گچ چگونه می تواند کاینات لایتناهی را خلق کند؟»
• گچ اما ماده نیست، بلکه چیزی مادی است.
• میان ماده و مادی تفاوت از زمین تا آسمان است.
• ماده یک مفهوم فلسفی است.
• ماده به عبارت دقیقتر یک مقوله فلسفی است.
• ماده عالی ترین مقوله فلسفی است.
• مفهوم به چه معنی است؟
• مثال:
• ما حسن و حسین و علی و غیره را در نظر می گیریم.
• بعد به عمل فکری انتزاع (تجرید) دست می زنیم:
• یعنی همه خودویژگی های حسن و حسین و علی و غیره را جدا می کنیم و مورد صرفنظر قرار می دهیم.
• چی باقی می ماند؟
• تنها چیزی که باقی می ماند، وجه مشترک همه آنها ست.
• این وجه مشترک را که حسن و حسین و علی و غیره را همه دارند، نام می گذاریم:
• مرد
• مرد یک مفهوم است.
• مرد فقط در کله بنی بشر وجود دارد.
• مرد چیزی انتزاعی و فکری است.
• برای پیدا کردن مرد مشخص و مادی (دو ضد انتزاعی و فکری) باید راه رفته را برگردیم.
• باید از کله به عالم واقع برگردیم و قرینه دیالک تیکی مفهوم انتزاعی و فکری مرد را در حسن ـ به عنوان مثال ـ پیدا کنیم.
• حسن مرد مشخص و مادی است.
• حسن مستقل از ذهن ما، مستقل از خواست و میل و هوس و اراده ما وجود دارد.
• حسن بطور اوبژکتیف (عینی) وجود دارد.
• مفهوم مرد اما بطور سوبژکتیف وجود دارد.
• حالا به جای حسن و حسین و علی و غیره، همه چیزهای مادی و عینی هستی را مورد انتزاع قرار دهیم.
• یعنی همه خودویژگی های آنها را مورد صرفنظر قرار دهیم.
• چی باقی می ماند؟
• تنها چیزی که باقی می ماند، واقعیت عینی آنها ست.
• یعنی همه آنها مستقل از ذهن، اراده و میل و خواست ما، یعنی بطور اوبژکتیف (عینی) واقعا وجود دارند.
• ما پس از عمل فکری انتزاع به آنچه که بطور واقعی ـ عینی وجود دارد، نام می دهیم:
• ماده و یا وجود
• برای پیدا کردن قرینه مفهوم ماده باید از کله پیاده شویم و چیزها، پدیده ها و سیستم های واقعی ـ عینی برسیم، به ماده مشخص و مادی (دو ضد مجرد و فکری) برسیم.
• چنین مفهوم عام و فراگیری را مقوله فلسفی می نامند:
• ماده عالی ترین مقوله فلسفی است.
• اگر همین عمل انتزاع را در مورد چیزها، پدیده ها و سیستم های روحی انجام می دادیم، به مقوله فلسفی روح و یا شعور می رسیدیم.
• ماده و روح با یکدیگر دیالک تیکی را تشکیل می دهند:
• دیالک تیک ماده و روح را!
• و یا دیالک تیک وجود و شعور را!
• وقتی از دیالک تیکی سخن می گوییم، بلافاصله باید قطب تعیین کننده را کشف، اثبات و اعلام کنیم.
• چرا و برای چی؟
• تشخیص قطب تعیین کننده برای تمیز داوری درست از خطا نقش مهم بی بدیلی بازی می کند.
• در دیالک تیک ماده و ورح (دیالک تیک وجود و شعور) نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن ماده (وجود) است.
• انگلس روی این اصطلاح «در تحلیل نهائی» پافشاری می کرد، تا از تبدیل دیالک تیک الف و ب به دیالک تیک همه چیز و هیچ جلوگیری کند.
• شعور و یا روح فقط و فقط در تحلیل نهائی ثانوی است.
• شعور و روح هرگز هیچ و هیچکاره و تماشاچی نبوده، نیست و نخواهد بود.
• این را دیالک تیکیسین بزرگ اکتبر به خوبی می دانست و تصریح می کرد:
«شعور فقط وجود را منعکس نمی کند، بلکه چه بسا وجود را پدید می آورد!»
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر