کیوان ستاره شد تا شب گرفتگان، راه سپیده را بشناسند!
هوشنگ ابتهاج (سایه)
• ما از نژاد آتش بودیم
• همزاد آفتاب بلند، اما
• با سرنوشت تیره خاکستر
• عمری میان کوره بیداد سوختیم
• او چون شراره رفت
• من با شکیب خاکستر ماندم
• کیوان ستاره شد
• تا برفراز این شب غمناک
• امید روشنی را
• با ما نگاه دارد
• کیوان ستاره شد
• تا شب گرفتگان
• راه سپیده را بشناسند
• کیوان ستاره شد
• که بگوید:
• «آتش
• آنگاه آتش است
• کز اندرون خویش بسوزد
• وین شام تیره را بفروزد!»
• من در تمام این شب یلدا
• دست امید خسته خود را
• دردست های روشن او می گذاشتم
• من در تمام این شب یلدا
• ایمان آفتابی خود را
• از پرتو ستاره او گرم داشتم
• کیوان ستاره بود
• با نور زندگانی می کرد
• با نور درگذشت
• او در میان مردمک چشم ما نشست
• تا این ودیعه را
• روزی به صبحدم بسپاریم!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر