• اخیرا با آقای کاف راجع به آقای ایکس ـ سفیر دولت بیگانه که دشمن ما ست ـ صحبت می کردم.
• آقای ایکس در کشور ما موظف به انجام وظایف معینی بود که از سوی حکومت کشورش به او محول شده بود.
• آقای ایکس پس از بازگشت به کشور خود ـ همانطور که ما با تأسف با خبر شدیم ـ مورد تنبیه سخت قرار گرفته، اگرچه او در انجام وظایف محوله موفقیت بزرگی کسب کرده بود.
• گفتم:
• «اتهام وارده بر آقای ایکس، این بوده که او برای انجام وظایف محوله با ما ـ یعنی با دشمن کشور خویش ـ کنار آمده است.
• فکر می کنید که او بدون چنین کاری می توانست موفقیت کسب کند؟»
• آقای کاف جواب داد:
• «البته که نه!
• او می بایستی خوب بخورد تا بتواند با دشمنان کشور خود معامله کند.
• او می بایستی به تملق و چاپلوسی تبهکاران و به تحقیر و تمسخر مردم کشور خویش بپردازد، تا به هدف و آماج خود نایل آید.»
• پرسیدم:
• «پس اقای ایکس درست رفتار کرده است؟»
• آقای کاف در جواب سؤال من بطور سرسری گفت:
• «البته که درست رفتار کرده است.
• برای اینکه او درست معامله کرده است.»
• بعد آقای کاف قصد خداحافظی با من داشت که از آستینش گرفتم و با خشم و پرخاش پرسیدم:
• «اگر درست رفتار کرده، پس چرا پس از بازگشت به کشور خویش، این چنین مورد بی احترامی قرار گرفته؟»
• آقای کاف با بی تفاوتی گفت:
• «او حتما به خوش خوری عادت کرده بود و به رابطه با تبهکاران ادامه داده بود و نیتجتا در قضاوت خود متزلزل گشته بود.
• از این رو چاره ای جز تنبیه او نداشته اند.»
• دهشت زده پرسیدم:
• «بنظر شما با او درست رفتار کرده اند؟»
• آقای کاف جواب داد:
• «البته که با او درست رفتار کرده اند.
• چه رفتار دیگری می توانستند با او داشته باشند که درست تر باشد؟
• او شهامت و لیاقت آن را داشت که وظیفه مرگباری را به عهده گیرد و در اثنای انجام وظیفه مرگبار مرده بود.
• حالا به جای کفن و دفن، می بایستی لاشه او را در هوای آزاد بگذارند تا بگندد و بوی تعفنش جهانی را به گند کشد؟»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر