برتولت برشت
نوشته شده در تبعید (1935 ـ 1943)
با همکاری مارگاریت اشتفین
برگردان میم حجری
علامت سازمان امنیت (سازمان شبه نظامی فاشیستی آلمان)
Sturmabteilung: SA
سازمان امنیت در جمهوری وایمار بنیانگذاری شده بود، برای حراست از گردهمائی های فاشیست ها و برای برهم زدن گردهمائی های آنتی فاشیست ها و نقش مهمی در روی کار امدن هیتلر داشت.
نوشته شده در تبعید (1935 ـ 1943)
با همکاری مارگاریت اشتفین
برگردان میم حجری
علامت سازمان امنیت (سازمان شبه نظامی فاشیستی آلمان)
Sturmabteilung: SA
سازمان امنیت در جمهوری وایمار بنیانگذاری شده بود، برای حراست از گردهمائی های فاشیست ها و برای برهم زدن گردهمائی های آنتی فاشیست ها و نقش مهمی در روی کار امدن هیتلر داشت.
• می آیند سازمان امنیتی ها
• بو کنان بسان سگها
• در پی شکارند
• شکار برادرها
• پوزه چرب خود را روی پا می نهند
• دست دراز می کنند، هایل هیتلر می گویند
• دست ها خالی اند
• دست ها خونین اند.
برلین
1933
آشپزخانه
سازمان امنیتی، زن آشپز، کلفت، شوفر
1933
آشپزخانه
سازمان امنیتی، زن آشپز، کلفت، شوفر
کلفت
• راست می گویئ؟
• فقط نیم ساعت وقت داری؟
سازمان امنیتی
• تمرین شبانه داریم.
زن آشپز
• اینهمه تمرین!
• تمرین چی می کنید؟
سازمان امنیتی
• این دیگر جزو اسرار سازمان امنیت است.
زن آشپز
• تفتیش ناگهانی دارید؟
سازمان امنیتی
• هوم.
• دل تان خیلی می خواهد که از ماجرا سر در بیاورید!
• اما از من یکی کسی نمی تواند حرفی بشنود.
• از چاه نمی توان ماهی گرفت.
کلفت
• گفتی که می روی راینیکن دورف؟
سازمان امنیتی
• راینیکن دورف، روملز بورگ، شاید هم لیشترفلدر.
• کس چه می داند!
کلفت
سر در گم
• دلت نمی خواهد، قبل از رفتن چیزی بخوری؟
سازمان امنیتی
• می خواهی که من خودم را کوچک کنیم:
• هر وقت آمدم پذیرائی کنی؟
زن آشپز با سینی غذا وارد می شود
سازمان امنیتی
سازمان امنیتی
• دهن لقی نباید کرد!
• دشمن را همیشه باید غافلگیر کرد.
• همیشه باید از طرفی آمد که به فکر کسی نرسد.
• نگاه کنید به پیشوا، وقتی که کودتائی را تدارک می بیند.
• نفوذناپذیر!
• هیچکس قبلا از ماجرا خبر ندارد.
• شاید خود پیشوا هم خبر ندارد.
• بعد مثل ضربه ای فرود می آید.
• بهترین چیزها!
• وحشتناکی ما به همین دلیل است.
سازمان امنیتی دستمال سفره را بسان پیشبندی به سینه بسته، قاشق و چنگال به دست گرفته، از کلفت می پرسد:
• صاحبخانه ممکن نیست بی خبر سر برسد، آنا؟
• و مرا ببیند با پوزه پر از مایونز؟
بعد با دهن پر، بطرز اغراق آمیزی نعره می کشد:
• هایل هیتلر!
کلفت
• نه!
• اگر بیایند، صدای ماشین شان را می شنویم.
• مگر نه، آقای فرانک؟
شوفر
• معذرت می خواهم!
• حق با شما ست.
سازمان امنیتی خاطر آسوده تر حساب محتوای سینی را می رسد.
کلفت کنارش می نشیند:
• خسته نیستی؟
سازمان امنیتی
• خسته ام و کوفته ام، نای رفتن ندارم!
کلفت
• جمعه اما کاری نداری؟
سازمان امنیتی
• اگر احیانا کاری پیش نیاید، کاری ندارم.
کلفت
• ببین!
• تعمیر ساعت 4 مارک و نیم تمام شد.
سازمان امنیتی
• عجب!
کلفت
• خود ساعت را 12 مارک خریده بودم.
سازمان امنیتی
• توله ساعت سازی هنوز هم سر به سرت می گذارد؟
کلفت
• آخ، چه حرف ها!
•
سازمان امنیتی
• تو فقط باید به من بگوئی، تا حسابش را برسم.
کلفت
• من که هرچه هست، به ات می گویم.
• چکمه های تازه ات را پوشیده ای؟
سازمان امنیتی
• آره، برای چی می پرسی؟
کلفت
• مینا، چکمه های تازه تئو را دیده اید؟
زن آشپز
• نه.
کلفت
• تئو، نشان شان بده.
• حالا می توانند ببینند.
سازمان امنیتی ضمن جویدن غذا، پایش را به تماشا می گذارد.
کلفت
• قشنگند، نه؟
سازمان امنیتی به دور و بر خود نگاه می کند، دنبال چیزی می گردد.
زن آشپز
• چیزی کم دارید؟
سازمان امنیتی
• دنبال چیزی برای تر کردن گلو می گردم.
کلفت
• آبجو می خواهی؟
• الان می آورم.
کلفت بدو می رود.
زن آشپز
• آقا تئو، این به خاطر شما حتی با کله می دود.
سازمان امنیتی
• آره می دانم.
• با من همه چیز باید این چنین باشد، ضربتی باشد!
زن آشپز
• شما مردها وضع تان خوب است.
سازمان امنیتی
• زنها می خواهند که چنین باشد.
زن آشپز در حال جا به جا کردن دیگ سنگینی است.
سازمان امنیتی
• برای چی خودتان را به زحمت می اندازید؟
• این جور کارها را باید به من محول کنید.
سازمان امنیتی دیگ را حمل می کند.
زن آشپز
• خیلی ممنون.
• شما همیشه وقتی اینجا می آیید، به نحوی از انحاء کمکم می کنید.
• همه اینقدر با ملاحظه نیستند.
زن آشپز ضمنا نگاهی به شوفر می اندازد.
سازمان امنیتی
• این حرف ها چیه.
• ما با کمال میل این جور کارها را انجام می دهیم.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر