دریا و درنا
• دیشب تمام شب• درنای سرخپوش
• در سا حل خموش
• میخواند جان به لب:
• «ای اژدهای آبی
• ای نعره ی بلند!
• ای سختسر
• که دیری بر صخره کوفتی
• و بارها فکندی لرزه به جان شب ...
• اکنون چرا غمینی
• پژ مرده، چهره زرد
• از تاب و تب فتاده،
• بر جا نشسته سرد؟ ...
• آیا به دل نمانده ات
• غوغایِ بر شدن...
• برآسمان جهیدن
• بر صخره کوفتن؟...
• دریای شب گرفته
• از درد کف به لب،
• گوید به غمگساری:
• «ای مرغ تیز پر!
• در موج موج دریا،
• تا این سکوت هست،
• تا این فضای ترس...
• دریا اگر نگردد
از قطره بارور
• قطره اگر نگردد
• چون بحر پهنه ور؛
• گر من ز تو نگیرم
• دریا دلی و
• خود
• دریا دلی نبخشم
• بر موج های فرد...
• بر اوج ها رسیدن،
• جزخواب یا خیالی،
• در عمق شب
• چه باشد؟...
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر