پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
سوسیالیسم به جای بربریت
(مدخلی بر بحث در باره آینده)
برگردان شین میم شین
مارکس تغییرات را بمثابه روند اقتصادی صرف تلقی نمی کند، بلکه آن را در تاریخ طبیعت انسانی و در ماهیت نوعی انسان نهفته می بیند.
در جهان بینی مارکس، آنتروپولوژی و اقتصاد وحدتی را تشکیل می دهند!
فصل چهارم
جامعه ای برای همه انسان ها:
اهداف زندگی در سوسیالیسم
II
سیستم نیازمندی ها
سوسیالیسم به جای بربریت
(مدخلی بر بحث در باره آینده)
برگردان شین میم شین
مارکس تغییرات را بمثابه روند اقتصادی صرف تلقی نمی کند، بلکه آن را در تاریخ طبیعت انسانی و در ماهیت نوعی انسان نهفته می بیند.
در جهان بینی مارکس، آنتروپولوژی و اقتصاد وحدتی را تشکیل می دهند!
فصل چهارم
جامعه ای برای همه انسان ها:
اهداف زندگی در سوسیالیسم
II
سیستم نیازمندی ها
• آزادی در کمونیسم (یا آزادی کمونیستی) به توهم «جستجوی خوشبختی فردی»، به بهای بدبختی انبوهی از مردم (آنطور که قانون اساسی ایالات متحدهً امریکا تضمین می کند) دامن نمی زند.
• در کمونیسم کوشش اصلی در جهت همبستگی و همدردی انسان ها ست.
• به این سؤال که خوشبختی چیست، هرکس می تواند پاسخی شخصی بدهد، زیرا هرکس، بنا بر احساس خود، می تواند از داشتن و یا تحقق چیزی احساس خوشبختی کند.
• همبستگی اما برعکس آن، خود را در عمل انسان ها نشان می دهد، که برای همه قابل شناخت و ارزیابی است.
• خوشبختی من می تواند گاهی نیز به حساب بدبختی دیگری میسر شود، همبستگی اما وضعیتی است که من خود را با دیگران همبسته احساس می کنم و مطابق با آن عمل می کنم.
• خوشبختی می تواند در ارضای نیازهای فردی ما تحقق یابد.
• در همبستگی، فرد نیازهای خود را در رابطه با نیازهای دیگران درک می کند، که برآوردن یکی، مشروط به برآورده شدن متقابل دیگری است، هرچند که این رابطه را به سبب مراحل میانی نامرئی، نمی توان به آسانی باز شناخت.
• همبستگی، رابطه ای است، که فقط در یک جمع می تواند بوجود آید، یک وضعیت اجتماعی است، درست برعکس اگوئیسم (خودپرستی)
• هرجا که به منافع فردی تقدم مطلق قائل می شود (مثلا در آثار توماس هوبس)، همبستگی به ردهً دوم رانده می شود و بی اهمیت تلقی می گردد.
• ولی وقتی معلوم شود، که منافع فردی هرکس، فقط می تواند در چارچوب منافع عمومی بدور از هرگونه کشمکش و تضاد، جامهً عمل پوشد، زیرا نیازهای فردی هرکس، فقط در سیستمی از نیازهای عمومی امکان برآورده شدن خود را می یابند، آنگاه، همبستگی می تواند به ساختار شالوده ای رفتار انسانی بدل گردد و از ایام کودکی تمرین شود.
1
سیستم نیازمندی ها در فلسفه هگل
• هگل تصریح می کند، که اگوئیسم (خود پرستی) فردی، اصل جامعهً بورژوائی است، که با خود در تضاد قرار دارد.سیستم نیازمندی ها در فلسفه هگل
• زیرا جامهً عمل پوشاندن به اهداف خود، باعث عدم ارضای نیازهای دیگران ، که حاملین اگوئیسم های (خود پرستی های) خاص خود اند، می شود.
• به قول هگل، «در جامعهً بورژوائی، هرکس به فکر خویش است و دیگران برایش پشیزی نمی ارزند، ولی او بدون رابطه با دیگران نمی تواند به اهداف خود نایل آید:
• از این رو دیگران (عام) برای هرکس (خاص) به عنوان وسیله و آلت دست جهت نیل به اهدافش تلقی می شوند.
• خاصیت محدود شده بوسیله عامیت، تنها معیاری است که بوسیله آن خاص به کسب آسایش خاطر نایل می آید.»
• تحقق منافع خصوصی، بر ضد منافع عمومی، جامعه را به فساد می کشد.
• به قول هگل، «خاص با ارضای بی بند و بار نیازهای خویش، با برآورده ساختن خواهش های تصادفی و تمناهای سوبژکتیف خویش، ازسویی، در دام لذات نفسانی، به تخریب خود و مفهوم جوهری خود دست می زند و از سوی دیگر، ارضای نیازهای ضروری و تصادفی او، به سبب وابستگی فراگیر به تصادفیت و دلبخواهیت برونی توأم با فشار خرد کننده عامیت، خصلت تصادفی کسب می کند.
• جامعهً بورژوایی دراین تضادها و کش و قوس با آنها، فلاکت و ذلت و فساد اخلاقی و جسمانی اجتماعی را به نمایش می گذارد.»
• جهش از نیازهای بیولوژیکی به نیازهای متمدنانه، جهش از محدودیت خواهش های حیوانی به عامیت خواست های انسانی را هگل بدون طی مرحلهً گذار امکان پذیر می داند.
• برای هگل فقط نیازهای اجتماعی اهمیت دارند.
• او از نیازهای طبیعی صرفا برای نشان دادن منشاء نیازهای اجتماعی نام می برد.
2
سیستم نیازمندی ها در فلسفه مارکس
سیستم نیازمندی ها در فلسفه مارکس
• مارکس اما برعکس، مانند فویرباخ، به منشاء نیازهای اجتماعی از نیازهای طبیعی راه می گشاید.
• «انسان ماهیت همه جانبه خود را به طرزی همه جانبه از آن خود می کند، یعنی به مثابه یک انسان کلی.
• هر کدام از مناسبات انسانی او نسبت به جهان، دیدن، شنیدن، بوئیدن، چشیدن، حس کردن، اندیشیدن، تماشا کردن، دریافتن، خواستن، کار کردن، عشق ورزیدن، سخن کوتاه، همهً اعضای فردیت او، همانند اعضائی اند، که در فرم شان بطور بلا واسطه، به مثابه اعضای اجتماعی اند، یعنی در رفتار شیئی شان و یا در رفتار نسبت به شیئ، چیز واحدی را از آن خود می کنند.
• از آن خود کردن واقعیت انسانی، یعنی رفتار انسان با اشیاء، تاًییدی بر واقعیت انسانی او ست.
• این واقعیت انسانی همانقدر چندگانه است، که تعین های ماهیت انسانی و کردوکارهای انسانی چندگانه اند.»
• سمت و سوی روابط احساسی و طبیعی ما با جهان عبارت است از تهیه محملی برای گذار از خاصیت (جزئیت) کمبود و نیاز و خواهش به یک کلیت.
• به محض اینکه این کلیت احساسمندی برای تولید وسایل لذت با کار مادی در رابطه قرار می گیرد، تقسیم کار، ویژگی وسایل کار و مبادله، یعنی میدان مصنوعی و با واسطهً ارضای نیازها مرزبندی می شود.
• به قول هگل، عامیت سیستم نیازها به مقابله با مالکیت خصوصی برمی خیزد، که ارضای نیازها را تنها بر اساس عمل اگوئیستی خواهش های فردی مجاز می شمارد.
• این خصلت روابط شیئی، خصلت روابط انسانی را حتی تحت تاًثیر خود قرار می دهد.
• آنسان که روابط انسانی به فراورده هائی قابل خرید و فروش برای تصاحب خصوصی بدل می شوند.
• (ارتشا، فحشاء و الواطی فرم های افراطی اند، که در آنها خصلت کالائی روابط انسانی، خود را به طرز بی پرده و عریانی به منصهً ظهور می گذارد.)
• مارکس جوان این پدیده را تحت عنوان «از خود بیگانگی» مورد بررسی قرار می دهد و در کتاب «سرمایه» به عنوان «کالا پرستی» مطرح می سازد.
• «ازخود بیگانگی» تنها با لغو مالکیت خصوصی در سوسیالیسم از بین خواهد رفت و انسان به خویشتن خویش باز خواهد گشت.
• «بنابرین لغو مالکیت خصوصی، به معنی رهائی کامل کلیهً حواس، خصائل و خصوصیات بشری است.
• از آن رو ست، که نیاز و یا لذت طبیعت اگوئیستی خود را و طبیعت سودمندی صرف خود را از دست داده اند.
• برای اینکه مفید بودن به مفید بودن برای بنی بشر بدل شده است.»
• مارکس، اینجا هم به موضع هگل وارد می شود:
• «نیازمندی ها و وسایل رفع آنها، به مثابه هستی رئال به وجودی برای دیگران بدل می شوند و بوسیله نیازمندی های آنان و بوسیله کار، ارضای متقابل شان مشروط می گردد.»
• در کمونیسم، وقتی که نیازها و ارضای آنها دیگر با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید پیوند ندارند، نا برابری شیئی (مادی) میان انسان ها از بین خواهد رفت.
• آنگاه، دیگر ابزار حاکمیت انسان بر انسان وجود نخواهد داشت.
• آنگاه نیروی کار خصلت کالائی خود را از دست خواهد داد و استثمار شالوده و پایه و اساس خود را.
• توجه به این نکته ضرورت مبرم دارد، که مارکس تغییرات را بمثابه روند اقتصادی صرف تلقی نمی کند، بلکه آن را در تاریخ طبیعت انسانی و در ماهیت نوعی انسان نهفته می بیند.
در جهان بینی مارکس، آنتروپولوژی (تکوین انسانی) و اقتصاد وحدتی را تشکیل می دهند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر