۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

سیری در جهان بینی خواجه شیراز (9)


مقوله عشق در جهان بینی حافظ
بخش دوم
شین میم شین

سؤال اول
چرا باید معشوقی عاشق خویش را به دشنام ببندد و نفرینش کند؟

• مفهوم «معشوق» در اشعار سعدی و حافظ، مفهومی انتزاعی است.
• معشوق می تواند زنی، شاهدی، شاهزاده ای، شاهی، قلدری، مرادی، ایده ای، بتی، خدائی و غیره باشد.

• اگر معشوق زنی است، در صورتی به عاشق دلباخته خود پرخاش خواهد کرد، که باب میلش نباشد و عاشق سمج و رودار باشد و مزاحم او شود.

• این امر می تواند علل مختلف مادی، معنوی، شخصیتی، سلیقه ای ـ استه تیکی و طبقاتی داشته باشد.
• اما چنین پدیده ای استثنائی است و بندرت اتفاق می افتد.

• انسان ها ـ بطور کلی ـ مسائلی را طرح می کنند، که قابل حل باشند.

• آنها قاعدتا عاشق کسی می شوند که پیوندهای واقعی میان آنها موجود باشد، عشق بتواند دوجانبه شود و امکان زندگی با یکدیگر پدید آید.

• در سراسر بوستان و گلستان سعدی چند بار واژه «زن» به کار رفته است.

• در هیچ یک از این موارد زن بمثابه موجودی تصویر نمی شود که لیاقت عشق مرد جماعت را داشته باشد.

• زن گاهی با سگ همتراز تلقی می شود و گاهی با تبهکاران و موجودات موذی، پست و بی مقدار.


• اما همین سعدی صدها غزل عاشقانه سروده است و در اکثر غزل ها خود را تا حد سگ ولگرد رودار جلوی دکه قصابی تنزل داده است:

• مرتب از معشوق خویش تیپا خورده است و از رو نرفته است و ضمنا به تیپای معشوق کذائی خوگر شده است و آن را سرنوشتی و بی برابرنهاد دانسته است.

سعدی
مشورت با زنان، تباه است و سخاوت با مفسدان، گناه.

• سعدی در این حکم، مشورت با زنان را تباه می داند و ضمنا واژه «زن» او را به یاد مفسدان می اندازد.
• به نظر سعدی مشورت با زنان همانقدر تباه است که سخاوت با مفسدان گناه.
• چرا؟
• چرا باید خردمندی بسان شیخ شیراز چنین نظری را نسبت به نیمه دیگر جامعه نمایندگی کند؟

سعدی

• چو مردانگی آید از رهزنان

• چه مردان لشکر، چه خیل زنان

• سعدی در این بیت، برای تحقیر مردان لشکر به مقایسه آنان با خیل زنان مبادرت می ورزد.
• این بدان معنی است که زنان در قاموس سعدی قادر به مبارزه و مدافعه از حقوق خویش و جامعه خویش نیستند.
• مشی تسلیم طلب و منفعل اند.

سعدی

• زن از مرد موذی، به بسیار به

• سگ از مردم مردم آزار به

• سعدی در این بیت نیز برای تحقیر مرد موذی او را با زن جماعت مقایسه می کند و ضمنا هر دو را با سگ.
• سگ در فرهنگ قرون وسطائی ایران موجودی نجس و کثیف است.

سعدی
• مخنث، به از مرد شمشیر زن
• که روز وغا سر بتابد، چو زن.

• سعدی در این بیت زن را مظهر گریز از مبارزه تلقی می کند و ضمنا با مخنث و مرد شمشیرزن خائن به منافع همبود مورد مقایسه قرار می دهد.

سعدی
• قلمزن نکو دار و شمشیر زن
• نه مطرب، که مردی نیاید ز زن

• سعدی در این رهنمود به طبقه حاکمه، به تحقیر زن می پردازد و زن را فاقد پتانسیل مردانگی تلقی می کند.

سعدی
• به خیمه درون، مرد شمشیر زن
• برهنه نخسبد، چو در خانه زن

• زره پوش خسبند مرد اوژنان
• که بستر بود خوابگاه زنان

• سعدی در این دو بیت هم زن جماعت را مشتی موجودات هیچکاره جا می زند که فقط به درد بستر می خورند.

سعدی
• چو همچون زنان، حله در تن کنم
• به مردی کجا، دفع دشمن کنم؟

• سعدی در این بیت، لباس زنانه را بهانه ای برای تحقیر زنان قرار می دهد.

سعدی
• گر من از سنگ ملامت، روی بر پیچم، زن ام
• جان سپر کردند مردان، ناوک دلدوز را

• سعدی در این بیت عاشقانه، روی پیچیدن از سنگ ملامت این و آن را نه در حد مردان، بلکه در حد زنان می داند و ضمنا از واژه «زن» بمثابه فحشواژه استفاده می کند.

• پس معشوق کذائی در قاموس حضرات بندرت می تواند زن باشد.


• زن تحت ستم و سرکوب در جامعه فئودالی چه بسا حتی فرصت اظهار نظر ساده درباره مرد پیدا نمی کند، چه برسد به پرخاش.

• پدر و مادر و سران قبیله تصمیم می گیرند و او را در ایام خردسالی به حجله مردی مسن تر می فرستند.
• زن در مقابل کاری انجام یافته قرار می گیرد و مجبور به تمکین می گردد.

• تضاد شعله ور میان زن و مرد نیز از همین بی حقوقی زنان در جامعه طبقاتی سرچشمه می گیرد.


• روابط جنسیتی بوسیله روابط حاکمیتی و ـ در تحلیل نهائی ـ بوسیله روابط مالکیتی بر وسایل تولید تعیین می شود.


• زن تسلیحات انگشت شماری را که در رابطه با نیازهای غریزی مرد در اخیتار دارد، با حساب و کتاب بسیار سنجیده به خدمت می گیرد تا بلکه نفسی بکشد.


• همه صفات بدی که سعدی به زن نسبت می دهد، از همین مبارزه بی امان از سوی زنان برای تعدیل ستم جنسیتی حکایت می کنند.


• این مبارزه بغرنج و پیچیده میان زن و مرد همچنان و هنوز در جامعه ایران شعله می کشد و با روی کار آمدن اجنه گریخته از اعماق تاریخ تشدید شده است.


میدان مبارزه جنسیتی اکنون در جامعه ایران یکی از اصلی ترین و سرنوشت سازترین میدان های مبارزه اجتماعی است.


• این رابطه، که سعدی وحافظ بمثابه رابطه عاشقانه ترسیم و تصویر می کنند و بدان چهره طبیعی و متداول و مطلوب می بخشند و در ضمیر جامعه جا می اندازند، بیشتر به رابطه ننگین و یکطرفه برده و برده دار، نوکر و آقا، غلام و خواجه، کلفت و بانو، رعیت و ارباب، محکوم و حاکم، مداح و سلطان شباهت دارد، تا به رابطه مرد و زن.


• رابطه وابستگی مرد به زن در دوران مادرسالاری رواج داشته است، که زن در تولید مادی نقش اساسی به عهده داشته، نه در دوران پدرسالاری.


• بدین طریق پاسخ سؤال دوم نیز داده می شود:


سؤال دوم
چرا باید عاشق تن به وابستگی توأم با خفت و خواری دهد و در مقابل دشنام و نفرین انسانی دیگر واکنش منفعل سگواره از خود نشان دهد، نه انسانواره؟


• محمود دولت آبادی در کلیدر توضیح پسیکولوژیکی جامعی راجع به عشقی از این دست فرمولبندی کرده است، که تقطیر تفکر عمیق او ست، از جمعبندی تجارب زندگی او حکایت می کند و بی نظیر، ستایش انگیز و نبوغ آمیز است:

کلیدر
ستایش قدرت از سوی ناداران نا توان، ریشه در باور به ضعف ابدی خویش دارد.
هنگام که برابری با قدرت در توان نباشد، امید برابری با آن هم نباشد، در فرومایگان سازشی درونی رخ می نماید و این سازش راهی به ستایش می یابد، میدان اگر بیابد به عشق می انجامد.

• عشق سعدی و حافظ عشقی از این دست است.

• مراجعه کنید به نامه خواجه حافظ به تیمور لنگ در دایرة المعارف روشنگری.


کلیدر
بسا که پاره ای از فرومایگان مردم، در گذر از نقطهً ترس و سپس سازش، به حد ستایش دژخیم خود رسیده اند و تمام عشقهای گمکردهً خویش را در او جستجو کرده و ـ به پندار ـ یافته اند!

• بهتر از این نمی توان ریشه های روانی عشق انسان ها به قلدران قدرقدرت را توضیح داد.
• سازمان امنیت شاه و شیخ شکنجه گران خود را چه بسا از میان قربانیان شکنجه برمی گزینند که در روند شکنجه عشقی لایزال نسبت به سیستم مبتنی بر شکنجه در اعماق قلب خویش کشف کرده اند.

• ما با فرومایه نامیدن قربانیان در هم شکسته شکنجه از سوی دولت آبادی موافق نیستیم.

• چون به قول برتولد برشت، «آدم آدم است!»

• چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان ها) را باید در شرایط عادی و طبیعی زیست مورد بررسی قرار داد، نه در شرایط استثنائی، غیرطبیعی و غیر انسانی.


• قدرت مقاومت انسان بی حد و حصر نیست و شکستن در زیر شکنجه امری طبیعی و قابل درک و توضیح است.

• تحقیر و تخفیف توابین و شکسته ها و حتی کسانی که به خدمت رژیم مبتنی بر شکنجه در آمده اند، نه معقول است و نه منطقی.
• آدم آدم است و در دیالک تیک جبر و اختیار زندگی می کند.

کلیدر
این هیچ نیست، مگر پناه گرفتن در سایهً ترس، از ترس.

• این فرمولبندی بسیار بجا و دقیق و زیبا ست:
• پناهگرفتن از ترس در سایه ترس.
• پناهگرفتن از رژیم مبتنی بر شکنجه در سایه آن رژیم.

کلیدر
گونه ای گریز از دلهرهً مدام.

• برای گریز از دلهره مدام، غریزه قدر قدرت بقا راه حل می جوید و پیش پای قرباین شکنجه و آزار می نهد و به پذیرش خفت و خیانت به امید نجات از درد و چه بسا مرگ تشویق می کند.

کلیدر
تاب بیم را نیاوردن.
فرار از احتمال رویارویی با قدرتی که خود را شکستهً محتوم آن می دانی و در جاذبهً آن چنان دچار آمده ای که می پنداری هیچ راهی بجز جذب شدن در آن نداری.

• این ریشه یابی پسیکولوژیکی از سوی دولت آبادی بی نظیر و ژرف و دقیق است و ضمنا طبیعی، غریزی و انسانی و حتی حیوانی است:
• ماجرای رام کردن شیران حتی از این کانال می گذرد.
• حیوانات وحشی نیز احتمالا در چنین شرایط پسیکولوژیکی، تن به تمکین انسان می دهند.

کلیدر
پناه!
چه خوی و خصال شایسته ای که بدو نسبت نمی دهی؟!
او ـ قدرت چیره ـ برایت بهترین می شود، زیباترین و پسندیده ترین.

• اینجا تصمیمگیر نه عقل، بلکه غریزه است.

• غریزه بقا در این جور موارد، عقل را با پوزه بندی به کنجی می افکند و خود به امر و نهی می پردازد و راه بقا به هر قیمت را هموار می سازد.


• کسی آگاهانه در شرایط استثنائی مرگ و زندگی تصمیم نمی گیرد.


• به همین دلیل هم سفله نامیدن توابین و شکسته ها و تحقیر آنان بی خردانه است.


• در شرایط استثنائی سخن از مرگ و زندگی است، نه شیوه درست و یا نادرست زندگی.

• مسئله خود بود و نبود است، نه شیوه بود.

کلیدر
آخر جواب خودت را هم باید بدهی...

• دولت آبادی فکر می کند که کردوکار تواب و خائن کذائی آگاهانه و سنجیده صورت می گیرد.
• او از نیروی غریزه قدر قدرت بقا ظاهرا غافل است.

کلیدر
پس به سرچشمه دست می بری:
به قدرت جامهً زیبا می پوشانی.
با خیالت زیب و زینتش می دهی تا پرستش و ستایش بدلت بنشیند.
دروغی دلپسند برای خود می سازی:
«شمل مردمدار و جوانمرد است !»

• عشق کذائی در اشعار سعدی و حافظ مضمون و محتوائی کم و بیش از این دست دارد:

«شمل» آنها یا «شمل» واقعی و زمینی است و یا عکس «شمل» زمینی در آئینه زلال آسمان شیراز است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر