خدامراد فولادی
بهمن 1388
پیش کش به مادران عزادارم
بهمن 1388
پیش کش به مادران عزادارم
در پارک لاله
• یک باره تاریک شد هوا
• و برق از سر درخت ها پرید
• توفان
• هشدار داده بود.
• صدای دشنام آمد، به روشنی
• و حرف های درشت
• که پرت می شد
• به شأن این و آن
• کلاغ های غار غار
• مجال حرف ندادند
• به دیگران
• و کله های پوک سیاه شان
• نشانه ی حکومت شب بود
• کسی ندانست چرا
• یکباره، تاریک شد هوا
• تنها، رهگذرها گفتند
• شغال ها را دیده اند
• که فکرهای روشن را
• با خود
• به سوراخ های تاریک شان
• برده اند
• و ز آن پس بود
• که آرام گرفت
• توفان دیوانه...
• یک باره تاریک شد هوا
• و برق از سر درخت ها پرید
• توفان
• هشدار داده بود.
• صدای دشنام آمد، به روشنی
• و حرف های درشت
• که پرت می شد
• به شأن این و آن
• کلاغ های غار غار
• مجال حرف ندادند
• به دیگران
• و کله های پوک سیاه شان
• نشانه ی حکومت شب بود
• کسی ندانست چرا
• یکباره، تاریک شد هوا
• تنها، رهگذرها گفتند
• شغال ها را دیده اند
• که فکرهای روشن را
• با خود
• به سوراخ های تاریک شان
• برده اند
• و ز آن پس بود
• که آرام گرفت
• توفان دیوانه...
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر