۱۴۰۴ مهر ۱۵, سه‌شنبه

درنگی دردیالک تیک سگ و گرگ در مکتب فکری پروین اعتصامی (۵)


رخشنده اعتصامی

  (۱۲۸۵ – ۱۳۲۰)

معروف به پروین اعتصامی 

 

درنگی

از

 شین میم شین 
 
سگ
من از برای خور و خواب، تن نپروردم
همیشه جان به کف و سر بر آستان دارم

 
معنی تحت اللفظی:
فرق سگان گله با گرگان این است 
که
سگان گله بر خلاف گرگان
نه اهل خور و خواب و تن پروری، بلکه اهل جانبازی و سرسپردگی به شبان اند.
 
اگر محتوای این بیت شعر پروین را به جامعه بشری تعمیم دهیم.
یعنی زحمتکشان را سگ و لومپن پرولتاریا (رهزنان و دزدان و جیب بران و جواسیس و غیره) را گرگ تلقی کنیم،
محتوای ایده ئولوژیکی ارتجاعی آن آشکار می گردد.
 
توده مولد و زحمتکش 
در جامعه تئوری پروین
باید «همیشه جان به کف و سر بر آستان داشته باشد».
یعنی
 خدمتگزار جان بر کف طبقات حاکمه باشد.

پروین
خواه و ناخواه، آگاهانه و ناخودآگاهانه
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه 
را
ماستمالی می کند.
پروین
می بایستی دیالک تیک توده و طبقات حاکمه را به صورت دیالک تیک مولد و مفتخور، زحمتکش و علاف، بهره ده و بهره کش (غارتگر، رهزن، انگل و ستمگر) بسط و تعمیم دهد تا از حقیقت عینی و علمی حراست به عمل آورد.
پروین
 اما علیرغم حسن نیت بی چون و چرایش،
 از مارکسیسم ـ لنینیسم بی بهره مانده است.
به همین دلیل
گرگ را تن پرور و رهزن و به درد نخور جا می زند و نه طبقات حاکمه را.

سعدی
گرگ
 را
 در دیالک تیک گله و گرگ و شبان تئوریزه می کند.
سعدی
طبقه حاکمه 
(خوانین و سلاطین، خرگاه و دربار)
را
شبان،
عمال دولتی
را
گرگ
و
توده
را
گله
تصور و تصویر می کند.
 
  دیالک تیک گله و گرگ و شبان سعدی 
سرشار از ایده ئولوژی طبقاتی ـ برده داری ـ فئودالی ارتجاعی است.
سعدی 
به ترفند این تحریف
همه کاسه ها و کوزه ها 
را
بر سر گرگ و یا عمال دولتی  خرد و خراب می کند.
یعنی
طبقه حاکمه
را
از زیر ضربه توده ای بیرون می برد و تبرئه می کند
و
خاک بر سر چشم توده (گله) می پاشد.
 
به همین دلیل
وقتی کاسه صبر توده لبریز می شود و دست به اعتراض و عصیان و طغبان می زند،
نه سودای سرنگونی طبقات حاکمه (خرگاه و دربار) را، 
بلکه تنبیه عمال طبقات حاکمه (گرگ) را از خرگاه و دربار (خوانین و سلاطین) می طلبد.
حتی
در قاموس فردوسی
توده برای «داد» خواهی به دربار می رود.
البته فردوسی
بر خلاف سعدی
سلاطین را هم به دادگر و بیدادگر ظبقه بندی می کند.
 
در اشعار سیاوش کسرایی
 نیز با این خرافه برخورد می کنیم.
احتمالا
سیاوش کسرایی از محتوای ارتجاعی این خرافه بی خبر بوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر