شین میم شین
بوستان
باب سوم
در عشق و مستی و شور
حکایت سیزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
بخندید:
کاول ز بیم و امید
همی لرزه بر تن فتاد ام چو بید
به آخر ز تمکین الله و بس
نه چیز ام به چشم اندر آمد، نه کس.
معنی تحت اللفظی:
مداح سعد ابن زنگی گفت:
«نخست در دیالک تیکی از ترس و امید،
( ترس از اینکه پادشاه خوشش نیاید و جلاد را خبر کند و امید به اینکه جایزه ای بدهد)
بسان بیدی لرزه بر اندامم افتاد.
بعد چشمم به شعار «الله و مابقی هیچ و پوچ» افتاد.
آنگاه پادشاه و خلعت در نظرم خار و خس جلوه گر شد.»
سعدی حکیم و شاعری معمولی نیست.
سعدی ایدئولوگ سرسپرده و تا مغز استخوان وفادار فئودالیسم است.
سعدی با این کار جسارت آمیز قصد چپ نمائی دارد.
چپ نمائی حربه ایدئولوژیکی کارآی او ست.
سعدی بخشی از محبوبیت توده ای خود را مدیون این چپ نمائی بی محتوا ست:
به برکت چنین چپ نمائی عوامفریبانه ای است که شاعر ابلهی بنام بیستون می نویسد:
نه هرکس حق تواند گفت، گستاخ
سخن، ملکی است سعدی را مسلم
معنی تحت اللفظی:
کسی نمی تواند به گستاخی سعدی حقیقت را تبیین دارد.
سعدی
اما
نه حقیقت گو، بلکه چپ نما و عوامفریب است.
در واقع آنچه به ظاهر سلطان ستیز جلوه می کند،
به توجیه تئوریکی ـ تئولوژیکی فئودالیسم
و
به تحکیم سلطنت منجر می شود.
ترفند و نیرنگ ایدئولوژیکی سعدی در همین جا ست.
سعدی بدین طریق تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله» خود را به خورد مردم می دهد،
ضرورت وجود شاه را اثبات می کند
و
ماهیت طبقاتی و حقیقی شاه
را
پشت عنوان «شبان» از دیده ها پنهان می دارد
و
ضمنا خدا پرستی ژرف شاه را ـ به طور مسکوت، با نقل «الله و بس» ـ به رخ مردم می کشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر