۱۴۰۴ تیر ۲, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۴۷)

  

 
شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

 

«بلی»،

گفت:

«سالار و فرماندهم

ولی عزت ام هست، تا در ده ام»

معنی تحت اللفظی:

کداخدا گفت:

«تفاوت من با پادشاه

در

 نسبیت (نسبی بودن) اوتوریته (اقتدار، مقام، سالاریت و فرماندهیت) است.

من فقط در روستا، اوتوریته ام و نه در همه جا.»

 

 

جامعه فئودالی،

جامعه ای است که هر کس به نحوی از انحاء نوکر و گوش به فرمان دیگری است.

 

فرماندهی و فرانبری تار و پود این جامعه نکبت زده را فراگرفته است.

 

حتی در ساده ترین سلول این جامعه،

 یعنی خانواده

می توان این سلسله مراتب را به وضوح دید:

شوهر فرمانده زن است،

زن فرمانده دختر،

پدر فرمانده کودکان،

برادر فرمانده خواهر،

برادر بزرگ فرمانده برادر کوچکتر،

برادر کوچکتر هم بالاخره فرمانده بزغاله ای، بره ای و یا اگر آنها هم نباشند مورچه ای، ملخی می شود.

 

اما شعارسعدی

مبنی بر اینکه «ولی عزتم هست، تا در ده ام»،

فی نفسه غلط و نادرست است.

سعدی

 عزت انسانی را وابسته و منوط به عوامل جغرافیائی می داند.

در قاموس سعدی، کدخدا تا زمانی که در ده است، عزتی دارد  و با ترک ده هیچ تلقی می شود.

این بدان معنی است که او ارزش و عزت فی نفسه و «درخود» ندارد.

او حتی می تواند بدون ترک ده سلب عزت شود، فقط کافی است که رتبه کدخدائی از او گرفته شود.

 

اشکال فلسفی نگرش سعدی در این است که او ارزش چیزها را نه در خود آنها، بلکه در خارج از آنها می جوید.

ما این روش تحلیل را خارجی سازی می نامیم.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر