میم حجری
اصولا و اساسا
در طبیعت و جامعه
چیزی و کسی احمق نیست.
در طبیعت و جامعه تقسیم کار هست و هر کس در حرفه و رشته خاص خود علامه است
مورچه خرتر از گنجشک نیست
حمال خرتر از بقال نیست
نجار خرتر از حفار نیست.
احمق کسی است که
اولا
همنوعان خود را احمق می پندارد.
ثانیا
خیال میکند که بحث ویا هماندیشی
برای تحمیل نظر است.
هماندیشی با همنوع
متمدنانه ترین طرز و طریق و ترفند همزیستی است
هماندیشی
پیش شرط مطمئنی برای تمرین و تعلیم و تعلم خوداندیشی است
شوپنهاور
فیلسوفی مرتجع بوده است
سرمشق شوپنهاور
درندگان بوده اند و نه انیشندگان
ج. ا. مثل روسیه اولیگارشیستی است.
اقتصادش عمدتا نظامی است و تربیتش میلیتاریستی است.
کودکان از سنین کودکستان به لحاظ میلیتاریستی مسموم می شوند.
نه.
دموکراسی بورژوایی
نه دموکراسی دروغین،
بلکه دموکراسی فرمال است
و
به قول لنین
دموکراسی فرمال بورژوایی
صدهزار بار بهتر از استبداد بورژوایی مثلا دیکتاتوری فاشیستی است.
به قول همان لنین
فرمال را نباید با فرمالیته عوضی گرفت.
دیری است که مدافع دموکراسی فرمال بورژوایی
پرولتاریای انقلابی و حزب مارکسیستی ـ لنینیستی اش است.
نماینده حقیقی و پیگیر لیبرالیسم
اکنون
کارل مارکس است (دومه نیکو لوسوردو)
بورژوازی امپریالیستی
بدترین دشمن دموکراسی فرمال بورژوایی و دیگر دستاوردهای خجسته بورژوازیی آغازین است.
یعنی عملا دشمن کانت و هگل و فویرباخ و هولباخ است
فیلسوف محبوب امپریالیسم
فریدریش نیچه است که بانی همه مکاتب ارتجاعی است
اگر ما روزی خود را حلق اویز کردیم
مقصر اردشیر است و بس.
اردشیر
خیال میکند که
رضایی مسلمان است
و
اسلام
دینی اهریمنی است.
سری به دایرةالمعارف شوروی نمی زند تا با تعریف دین آشنا شود.
دین
فرمی از شعور است.
و شعور تنها چیزی است که رضایی ندارد.
دین
نتیجه نفی دیالک تیکی شعور هنری و اساطیری است
دین
توسط فلسفه کلاسیک بورژوایی و بعد فلسفه علمی (مارکسیسم)
نفی دیالک تیکی می شود.
نفی دیالک تیکی
یعنی نقد و خذف جنبه های مرده دین و حفظ و توسعه جنبه های حیاتمند آن.
مارکسیسم
هم حاوی افکار و متدئولوژی دین است و هم حافظ و ادامه دهنده و توسعه دهنده آن.
هر فرزندی هم ننه و بابایش را نفی دیالک تیکی می کند
هر نافی هم روزی به نوبه خود م نفی می شود.
قانون دیالک تیکی نفی نفی
دیالک تیک پیوست و گسست.
طرز تفکر کریم
صدهزار بار علمی تر و انقلابی تر از طرز تفکر اردشیر و شرکاء است.
غلامحسین ساعدی
نمایشنامه ای تحت عنوان اتللو در سرزمین عجایب نوشته است.
آخونده در این نمایشنامه
پیشنهاد می کند که نمایشنامه را از آخر شروع به اجرا بکنند.
اردشیر هم اختلافات خلق یهود با خلق فلسطین را از آخر «تحلیل» میکند
بارها گفتند:
سری به دایرة المعارف شوروی بزنید تا
هم
با تعریف مفاهیم فلسفی آشنا شوید
و
هم
فوت و فن تفکر بیاموزید:
مفاهیم
خشت های اولیه عمارات افکارند
گرگ داخل طویله گوسفندان شد و برهٔ سفیدی را خورد، گوسفندهای سیاه خوشحال شدند، بعد برهای سیاه را خورد سفیدها گفتند گرگ عادلی است
و هنوز که هنوز است گرگ
مشغول اجرای عدالت میان گوسفندان است
حریف
اولا
گرگ تکرو نیست تا به تنهایی وارد طویله شود
گرک سازمان یافته و دسته جمعی (کلکتیو) شکار و زندگی می کند و نه منفرد و به تنهایی.
ثانیا
طویله جای نگهداری گوسفند نیست.
طویله جای نگهداری گاو و خر است
ثالثا
اگر گرگی به گله یزند
به خوردن بره ای قناعت نمی کند
تا سگ گله با خبر شود
چندین گوسفند را در جا می کشد.
رابعا
گوسفندان
خر نیستند تا از عدالت گرگ ها داد سخن سر در دهد
خامسا
طبیعت
رستوران پهناوری است که مبتنی بر دیالک تیک خورده شونده و خورنده است
رابطه گرگ با گوسفند
شبیه رابطه گوسفند با نباتات است
رابطه ای دیالک تیکی است:
گرگ ضمن شکار گوسفند
بقای گوسفندان را و حتی دوام شرایط زیست شان را تضمین میکند.
در یلو استون امریکا
خلایق خر
گرگ ها را کشتند.
طولی نکشید که بیشه به برهوت تبدیل شد
آن سان که نه نباتی رویید و نه حیوانی باقی ماند
گوسفند هم فقط خورنده نباتات نیست
ضمنا کود و آب و قوت و قوت دهنده به نباتات است
نباتات هم می دانند.
اگر گوسفند نچرد
امکان رشد کمی و کیفی درختان کاهش می یابد
تولههای فاشیسم هرگز روز شکستشان را جشن نخواهند گرفت
پدربزرگ «دونالد تاسک»، نخستوزیر لهستان، یعنی «یوزف تاسک»، در ارتش نازی (وهرماخت) خدمت میکرد و در ساخت اردوگاه کار اجباری «اشتوتهاف» مشارکت داشت.
پدربزرگ صدراعظم جدید آلمان، «فریدریش مرتس»، به نام «یوزف پاول ساوینی»، عضو ذخیرهی نیروهای حملهی نازی (SA) بود و وقتی شهردار شهر «بریلون» بود، خیابانهای محلی را به نام هیتلر و گورینگ تغییر داد.
والتر گرانتسو، پدربزرگ «رابرت هابک»، رهبر حزب سبزها و معاون صدراعظم آلمان در سالهای اخیر، به جنایت جنگی محکوم شد. او یک تیپ از اس است ها را فرماندهی میکرد و از زندانیان اردوگاههای کار اجباری در مزرعهاش به عنوان نیروی کار استفاده میکرد. رسانهها او را دوست نزدیک گوبلز توصیف کردهاند.
پدربزرگ «آناالنا بربوک»، وزیر خارجه سابق آلمان و نامزد فعلی ریاست مجمع عمومی سازمان ملل، به نام «والدمار بربوک»، افسر وهرماخت و یک نازی متعصب بود که مدال صلیب شایستگی نظامی را دریافت کرده بود.
پدربزرگ «امانوئل مکرون» نیز به داشتن ارتباط با نازیها متهم شده است. «آندره مکرون» مدیر منطقهای شرکت راهآهن فرانسه (SNCF) بود که در دوران اشغال، هزاران یهودی را حتی از طریق خطوط تحت مدیریت خود به اردوگاههای کار اجباری آلمان منتقل کرد.
مورد «جورجا ملونی» و حزب او «برادران ایتالیا» آشکارتر است؛ آنها حتی پنهان هم نمیکنند و همچنان از همان نمادهای فاشیستی قدیمی مانند «شعلۀ سهرنگ» استفاده میکنند که نماد جنبش اجتماعی ایتالیا (حزب فاشیستی سابق) بود.
طبیعی است که رهبران اروپایی به دنبال یک «راست افراطی» میگردند تا توجهها را از خودشان منحرف کنند.
منطقی است که تولههای فاشیسم نخواهند روز پیروزی بر پدربزرگهایشان را جشن بگیرند.
این واقعیت امر
اولا
بدان معنی است
که جکومت در جوامع طبقاتی
موروثی است.
این واقعیت امر
ثانیا
بدان معنی است
که
توده رنجبر
برای حکومت زاده نشده است.
توده رنجبر در طول تاریخ جامعه طبقاتی
محکوم بوده است و نه حاکم.
یکی از دلایل پسیکولوژیکی شکست سوسیالیسم شاید همین باشد.
پرولتاریای پیروزمند
تحت شرابط جهنمی
قادر به خودپروری و توده پروری نبوده است.
لنین توصیه می کرد:
طبقه کارگر باید حکومت کردن را از بورژوازی بیاموزد.
کمتر کسی منظور لنین را دریافته بود.
درست به همین دلیل در بطن حزب و دولت شوروی
اولیگارشیسم نطفه بسته، رشد کرده و ان را از درون منفجر کرده است.
اولیگارش ها
یکشبه تشکیل نیافته اند.
اولیگارش ها چه بسا در بطن سازمان های قدر قدرت امنیت و دولت و مدیریت نطفه بسته اند و رشد کرده اند.
حتی به مراتب بدتر:
نخبگان امنیتی ـ اطلاعاتی چه بسا هم از اخور خودی خورده اند و هم از اخور حریف:
هم ضعوض کا گ ب
بوده اند و هم عضو سازمان سیا.
این واقعیت امر
ثالثا
بدان معنی است
که در جوامع سرمایه داری
طبقه حاکمه
تعویض نمی شود.
فقط نماینده و نوکر طبقه حاکمه لایتغیر تعویض می شود و در ط. طبقاتی به همان لولای مولا می گردد.
هیتلر جای خود را به آدی ناور می دهد
طبقه حاکمه (بورژوازی انحصاری مالی و بانکی و صنعتی و غیره)
به جای خود باقی میماند.
یعنی
ارباب همیشه همان می ماند
فقط نوکر عوض می شود.
کسی کنسرن های امپریالیستی المان و ژاپن و ایتالیا را محاکمه نمی کند
نوکرهای شان کم ویا بیش محاکمه و محکوم و بعد بخشیده می شوند
حضرات
چه بسا در زندان خاطره می نویسند و میلیونرتر می شوند
اگر از کسی دلیل نپرسند
هر خرافه ای را می تواند تحویل این و آن بدهد و خم به ابرو نیاورد.
بدبخت ترین بخش بشریت
توده زنجبر است که خدای سیاره خاکی است
و خیرخواه مطلق نظری و عملی است.
منظور از طبقاتی چیه؟
جامعه بشری
شبیه عمارتی است
هر عمارت از طبقه هایی و هر طبقه ای از خانه هایی و هر خانه ای از اتاق هایی تشکیل می یاید.
جامعه هم از طبقات و اقشار و لایه های اجتماعی تشکیل یافته است.
جامعه زن سالار و نر سالار و عدالت و طلم و پیر و جوان وجود ندارد
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایِمان.
هیچکس
با هیچکس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مردگانِ خویش
نظر میبندیم
با طرحِ خندهیی،
و نوبتِ خود را انتظار میکشیم
بیهیچ
خندهیی
#احمد_شاملو
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرونِ زمان
ایستادهایم؟
این هارت و پورت عادولف شاملو
مملو از ایراد است.
اگر مارکس می شنید
جنون می گرفت و از فخرالدین شکایت به دادگاه لندن می برد که از عکسش سوء استفاده می کند.
تریاد ماده و زمان و مکان
را با بمب اتم هم نمیتوان تخریب کرد
نه ماده بدون زمان و مکان وجود دارد و نه زمان بدون مکان و ماده و نه مکان بدون ماده و زمان.
نمی توان در مکانی ایستاد ویا نشست و ضمنا بیرون از زمان بود
این چیزها از الفبای فلسفه مارکسیستی اند
آره.
حالا
بفرما
مگر جکام احمق و حمقای حاکم مفهوم واحدی نیست؟
در هر دو صورت هیئت حاکمه مشتی احمقند.
پس بگو:
فقر و اقتصاد ضعیف یک دلیل دارد و آن خریت هیئت حاکمه است.
حریفی هم به تقلید از تو گفته است:
اقتصاد مال خر است
کتاب جدید حمید دباشی
دباشی به تبیین این مدعای ستبر پرداخته که نباید و نمی توان نسل کشی اسراییل در غزه را به اسراییل یا لیبرالیسم یا راست افراطی یا دولت آمریکا فروکاست. بلکه اسراییل همان تمدن غرب و مدرنیته است و تمدن غرب و مدرنیته همان اسراییل است و نسل کشی عین هر سه است. و این سه یکی هستند.
حمید دباشی
کیست که خر و خردل و خلق و خدا و خرما را در خورجینی می ریزد و در سنت عرفان خردستیز و خرپرور
همه را از دم یکی قلمداد می کند.
اکثریت مردم اسرائیل مخالف سیاست دولت کنونی اند
اگر حماس به داد نتانیاهو نرسیده بود
اوپوزیسیون اسرائیل
نتانیاهورا سرنگون ساخته بود
به قول عرفات و رئیس سازمان امنیت داخلی اسرائیل:
حماس
مخلوق سازمان امنیت اسرائیل برای دو دسته سازی خلق فلسطین بوده است.
زندگینامه انوره دو بالزاک – نویسنده
انوره دو بالزاک یکی از مطرح ترین نویسنده های کشور فرانسه و جهان است که اگر اهل مطالعه باشید بدون تردید اسم او را شنیده و یا نوشته های او را خوانده اید. دوستان عزیز سایت پرورش افکار با ما در ادامه این مقاله همراه باشید تا به اتفاق یکدیگر به بررسی زندگی نامه انوره دو بالزاک، این نویسنده مشهور و محبوب فرانسوی بپردازیم.
انوره دو بالزاک یکی از نویسندگان مشهور فرانسوی است که به طور قطع دوست داران ادبیات با وی آشنا هستند. از این جهت از آشنایی با دو بالزاک با شما سخن می گوییم چرا که می دانیم بسیاری از آثار او در کشور ما به زبان فارسی ترجمه شده است و اتفاقا از جلمه پرفروش ترین آثار ادبی خارجی که به زبان خودمان ترجمه شده نیز می باشد.
این نویسنده مشهور که بسیاری او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی توصیف می کنند، توانسته با خلق آثاری فوق العاده خودش را در سطح جهان معرفی کند. حداقل در ایران که ما می دانیم به خوبی شناخته شده است و افرادی که در رشته های ادبیات تحصیل می کنند به مطالعه ی بسیاری از آثار او در دانشگاه خواهند پرداخت.
به همین منظور در این پست قصد داریم در مورد او اطلاعات بیشتری کسب کنیم و زندگینامه انوره دو بالزاک را از دوران کودکی و نوجوانی تا زمان آغاز فعالیت حرفه ای مورد بررسی قرار دهیم. امیدواریم که طرفداران ادبیات خارجی از این مقاله لذت ببرند.
دوران کودکی و نوجوانی انوره دو بالزاک
انوره دو بالزاک در بیستم می 1799 متولد شد. خانواده ی او از نظر شرایط اقتصادی در اوضاعی متوسط قرار داشتند، به همین دلیل نمی توانستند انوره را به یک مدرسه ی درجه یک بفرستند. سرانجام انوره در سن هشت سالگی به مدرسه ی شبانه روزی فرستاده شد، اما بنا به دلایلی در سال 1813 مجبور به ترک مدرسه شد. پس از آن مشخص شد که پدر وی قصد مهاجرت به پاریس را داشته است و بدین منظور برای به دست آوردن بودجه ی کافی مجبور شده از تحصیل انوره دو بالزاک جلوگیری کند.
به هر شکلی که بود انوره دو بالزاک موفق شد به دانشگاه برود و پس از سال ها تلاش و تحصیل در رشته ی سخت حقوق، مدرک خود را دریافت کند. نکته ی جالب در مورد دریافت مدرک حقوق انوره دو بالزاک این است که او این نشان خود را در زمانی بسیار کوتاه دریافت کرد. انوره دو بالزاک که سال های زیادی از عمر خود را به تحصیل در رشته ی حقوق پرداخته بود و دوست داشت در این رشته فعالیت خود را ادامه دهد، بنا به اصرار خانواده ی خویش مجبور به کنار گذاشتن حقوق و کار در زمینه ی ادبیات شد.
آغاز فعالیت حرفه ای
به هر شکلی که بود انوره دو بالزاک به ادبیات وارد شد و در آن جا کار خود را پی گرفت. وی در ابتدای راه خود، به دلیل نداشتن تجربه تحت تاثیر کارهای والتر اسکات قرار گرفت و به همین دلیل نخستین کارهای انوره دو بالزاک در زمینه امور تاریخی بودند.
جالب است بدانید که وی به قدری از این آثار متنفر بود که بعدها در مصاحبه های خویش از این رمان های تاریخی خود با نام مزخرفات ادبی یاد کرد. در این دوران که زندگی به سختی برای انوره دو بالزاک در حال گذران بود و از وضعیت مالی چندان خوبی برخوردار نبود، با زنی به نام لور دو برنی آشنا شد.
این زن که بیش از بیست سال از انوره دو بالزاک بزرگ تر بود، نقش بسیار مهمی در رشد و تعالی وی بازی کرد و به عبارتی در زندگی شخصی انوره هم نقش همسر داشت و هم نقش مادر! برنی که از شرایط مالی بسیار خوبی برخوردار بود کارهای انوره دو بالزاک را تحت حمایت خویش قرار داد و هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی به حمایت از آن ها پرداخت. بالزاک که در دوره ی کودکی از مهر مادری بهره ای نبرده بود، توانست زندگی خوبی را در کنار برنی سپری کند.
نخستین اثر شناخته شده انوره دو بالزاک
اولین اثر شناخته شده ی انوره دو بالزاک روان شناسی ازدواج بود که در سال 1829 آن را منتشر کرد. در این دوران بالزاک سعی کرد با نوشتن رمان های عامه پسند برای خود درآمدی کسب کند تا بدین ترتیب بتواند از زیر بار قرض های خود رهایی یابد.
در سال 1831 میلادی، رمان چرم ساغری توانست زندگی انوره دو بالزاک را تا حدود زیادی دگرگون کند و در نتیجه تا حدودی وی را از زیر بار خرج های بسیار زیاد و همین طور بدهی های مختلف به افراد گوناگون بیرون آورد. در حقیقت شاید بتوانیم چرم ساغری را راه نجات انوره دو بالزاک معرفی کنیم.
با فروش خوبی که چرم ساغری داشت، انوره دو بالزاک توانست به دوران خوش زندگی خود برسد و در این راه به دلیل در اختیار داشتن بودجه ی مناسب به نگارش کتب مختلفی مشغول شود. کتبی که هر کدام به فروش مناسب و قابل توجهی نیز در سر تا سر فرانسه دست پیدا کرده بودند.
وضع خوب انوره دو بالزاک باعث شده بود تا او لباس های زیبا و بعضاً گران قیمت بر تن کند و به مهمانی های متفاوتی برود؛ و با توجه به گفتار خوبی که داشت توانسته بود توجه زنان زیادی را به خودش جلب کند. وی در آن سال ها از مهم ترین مهمان های سالن های پاریس و از جمله دوشس دابرانتس بود. بالزاک رمان زنان رها شده را به دوشس دابرانتس تقدیم کرد.
زندگی خصوصی انوره دو بالزاک
این رمان نویس و نمایشنامه نویس مشهور در طول زندگی شخصی خود با زنان زیادی روابط عاشقانه برقرار ساخت که در این بین بسیاری از این زنان را منبع الهام شخصیت های مونث خود در رمان هایش قرار داد. از میان زنان تاثیرگذار در نگارش رمان های انوره دو بالزاک می توان به افرادی چون لور دو برنی، دوشس دو کستری، کارولین مربوتی و کنتس ژیدوبونی ویسکونتی اشاره کرد که هر یک از آن ها مهم ترین منبع بالزاک برای نگارش رمان هایش بودند.
در میان روابط عاشقانه ی بسیاری که انوره دو بالزاک داشت، صاحب دختری از مری دو فرنه شد که نام او را مری کارولین گذاشت. هم چنین در میان روابط عاشقانه ی او طولانی ترین رابطه را باید به کنتس اولین هانسکا اختصاص دهیم.
وی که همسر اشراف زاده ای لهستانی بود ملک های بسیاری را در روسیه در اختیار داشت و با انوره دو بالزاک مکاتباتی 17 ساله برقرار کرد. نامه های بالزاک به هانسکا در کتابی به نام «نامه به بیگانه» منتشر شده است. با وجود آن که همسر کنتس هانسکا در سال 1841 میلادی در گذشت؛ اما او درخواست ازدواج بالزاک را رد کرد، ولی در سال 1850 درست در زمانی که انوره دو بالزاک به سختی در بستر بیماری بود بالاخره درخواست ازدواج وی را پذیرفت.
درگذشت انوره دو بالزاک
چند ماه پس از این ازدواج، انوره دو بالزاک در شهر پاریس درگذشت و در آرامستان پرلاشز به خاک سپرده شد. انوره دو بالزاک آثار مختلفی را خلق کرده است و در این میان رمان های او را می توانیم مهم ترین منبع الهام بسیاری از رمان نویس ها و نمایشنامه نویس های فعلی معرفی کنیم. انوره دو بالزاک در طول عمر 51 ساله ی خود خدمات بسیار زیادی به ادبیات جهان ارائه داده که در ادامه لیست آثار و رمان های او را در اختیار شما عزیزان قرار داده ایم.
**********
لیست رمان ها و از آثار انوره دو بالزاک
شوان ها
گوبسک رباخوار
چرم ساغری
سرهنگ شابر
فاچینوکانه
اوژنی گرانده
عشق کیمیاگر
مادام دولاشانتری
یادگاری های دو نو عروس
دختر چشم طلایی
بابا گوریو
زنبق دره
پیر دختر
سزار بیروتو
کشیش دهکده
اورسولا میروئه
زن سی ساله
دام گستر
آرزوهای بر باد رفته
دهقانان
پزشک دهکده
دختر عمو بت
پسرعمو پونس
دوشس دولانژه
مسافرخانه سرخ
فلسفه زندگی زناشویی
زن بی گناه
هونورین
جبهه خلق برای آزادی فلسطین:
ترامپ در حال ترویج ایدههای شیطانی برای کوچاندن مردم ما از غزه است
جورج حبش ارمنی کجا ست؟
مگر ارامنه هم به خرافه ـ مفهوم شیطان بزرگ اعتقاد دارند که فعلا در حال مذاکره با حزب الله بزرگ است؟
ویرایش نگارشی:
اگر هر روز ده مرتبه دعای زیر رو بخونید
۴۰۰۰ گناه کبیره تون بخشیده میشه
از سکرات مرگ ، فشار قبر وصدهزارترس و هراس قیامت
نجات پیدا میکنید
از شر شیطان
درامان هستید
قرض تون پرداخت میشه
غم و اندوهتون برطرف میشه
اگر تحلیل ما از هارت و پورت های خسرو گلسرخی ایراد دارد
ایرادش را ذکر کنید و بطلانش را با استدلال علمیو عقلی
اثبات کنید.
اعدام شدن که دلیل بر حقانیت کسی و حقیقت موضع او نیست
سقراط
از فلاسفه ندانمگرا بوده است.
شعار سقراط:
من نمیدانم
بوده است.
سقراط اصلا کتاب ننوشته است.
دلیل شوکران خوردنش
بی انضباطی نظامی بوده است و نه دفاع از نظری
اگر تحلیل دوست ما ایرادی دارد، ایرادش را ذکر کنید و بطلانش را با استدلال علمی و عقلی اثبات کنید. از کجا فهمیدید که تحلیل کننده نر است و نه زن؟
منظور از موضع و سنگر چیست؟
همانطور که در هر جنگی
هر کسی
سنگری دارد و از آن سنگر دشمن را به رگبار گلوله می بندد،
به همان سان هم در جامعه
هر کس تعلقات طبقاتی و منافع طبقاتی خاصی دارد و لاجرم موضع و سنگر طبقاتی دارد و از ان موضع و سنگر می جنگد.
جامعه بشری
میدان رزم است.
کسی بیطرف و خنثی نیست.
برای اینکه کسی نیست که منافع معینی نداشته باشد.
در جامعه بشری
همزمان
سه جنگ شعله ور است:
جنگ بشر با طبیعت
و
جنگ هر طبقه اجتماعی با طبقات اجتماعی دیگر
و
جنگ توده با طبقه حاکمه
در ستایش فروتنی و روشنگری
این را حتما شنیده اید که در سفر باید آدمها را شناخت .
یچ جا بهتر از زندان ، جایی برای شناخت آدم ها نیست
ما زنان
درنگی در مفاهیم این دعاوی ما زنان:
فروتنی
یکی از سجایای اخلاقی اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی است
فروتنی
ادا و اطواری توخالی، بی محتوا و سرشته به ریا ست
اگر نیک بنگریم
فروتنی
به معنی خود بزرگ بینی و خود بزرگ دانی و خود بزرگ نمایی است.
روشنگری
به معنی انتقاد علمی و انقلابی از خویشتن خویش و جامعه و جهان و همنوع خویش است
شناخت چیزی و کسی
قبل از اینکه ربط تعیین کننده ای به مکان و زمان داشته باشد،
به بضاعت معرفتی شناسنده ربط دارد.
بضاعت معرفتی
دیالک تیکی از بضاعت تئوریکی و بضاعت متدیکی است
شناخت
مثل هر علمی
متشکل از تئوری (مفاهیم و قوانین و قانونمندی ها و احکام ) و متد (روش و فوت و فن و اسلوب) است.
بدون دلیل
کسی
رنجی و گنجی نمی بیند.
کسی که دلیل رنج و گنجش را نداند
غافل است
حتی اگر اسمش را فاضل بگذارند
نه.
مش مارکس
طبقات حاکمه
از جنس اجنه اند
و
اجنه نا مرئی و نامحسوس و ناملموس اند.
اجنه را نمی توان دید و شنید و انتخاب کرد.
طبقات حاکمه
بی نام و بی نشان می مانند.
کسانی که خلایق انتخاب می کنند
مأمورین طبقات حاکمه اند.
خود تو هم مأمور طبقه حاکمه طراز نوینی هستی.
طبقه حاکمه طراز نوینی که نامرئی و بی نام و نشان است
هیئت حاکمه
را
نباید با طبقه حاکمه عوضی گرفت
مارک تواین
اگرراستگو باشی
نیازی به حافظه نداری.
مردیم در حسرت پیدا کردن کسی که بیندیشد.
راستگویی که هنر نیست.
راستگویی که به معنی حقیقتگویی نیست.
راستگویی
کسب و کار مجانین و ساده لوحان و ابلهان است.
اگر خلایق جز دروغ تحویل همدیگر بدهند
حتی لحظه ای نمی توانند زنده بمانند
امتحانش ارزان و آسان است
نظامی به نام نظام عدالت وجود ندارد.
نظامات جامعتی
طبقاتی اند و نه دای و بیدادی
مارکسیسم بیاموزیم تا نیازی به عکس مارکس نداشته باشیم
تو اول بگو با کیان نیستی
من انگه بگویم که تو کیستی.
بهترین رفقای پوتین
شرودر و ترامپ و برلسکون یو نتان یاهو و آ اف دی، ماری لوپن و سید علی و عردوغان و پینوچه و هیتلر و موسولینی اند.
همین عنوان جنگ نا محدود بر ضد خلق های اوکراین
از هیتلر است
همین منطقه خنثی (pufferzone) سازی از اوکراین از نتان یاهو در رابطه با غزه است.
سرمق پوتین
موسولینی است.
پوتین
هر روز
۱۳۰۰ تن از شهورندان روسیه را فدا می کند تا همان بلا را بر سر اوکراین اورد که هیتلر بر سر استالینگراد اورده است و خودش بر سر سوریه آورده است.
جامعه روسیه
عمیقا میلیتاریزه شده است
به داد مردو روسیه مگر خدا برسد
بدون مبارزه اقثصادی طبقه کارگر به کسب ذره ای آگاهی طبقاتی و سیاسی نایل نمی آید. انواع مبارزه طبقاتی رابطه ناگسستنی باهم دارند.
بیماری_مهر_طلبی
یعنی نیاز به همه را راضی نگاه داشتن،
با هیچکس مخالفت نکردن از ترس اینکه حمایت و محبتشان را از دست بدهی،
اجتناب از هرگونه اظهار نظری که ممکن است مشاجره تلقی شود،
فقط یک مشکل شخصی نیست بلکه یکی از عوامل رشد فساد در جریانهای سیاسی هم بوده و هست.
دکتر راحله طاراتی
مهر طلبی چیست؟
مهر طلبی یعنی علاقه به دوست داشتنی بودن و منفور نبودن
امری طبیعی است
و
نه بیماری روانی.
حتی نبات و جانور مهر طلب اند چه رسد به بنی بشر
راضی نگهداشتن همگان
ربطی به مهرطلبی ندارد
راضی نگهداشتن همگان و محبوب العموم بودن فرمال و سطحی و صوری
فرمی از بندبازی به نیت عوامفریبی برای حفظ منافع شخصی و یا طبقاتی است
دیپلوماسی است
که رواج جهانی دارد.
خلایق زمانی به بدگویی از کسی خطر می کنند که سلب قدرت شده باشد ویا در صدد سلب قدرت کردن از او هستند.
پرهیز از ابراز نظر
هزاران دلیل دارد
یکی از دلایل مهم آن فقدان مغز اندیشنده در کاسه سر
یعنی
نداشتن اندیشه در کله و نداشتن سخن در چنته است.
دلیل دیگر پرهیز از ابراز نظر
نداشتن موضع و سنگر است
کسی که سنگر ندارد، نظر هم ندارد.
اندیشیدن کار دشواری است
۹۹ درصد خلایق طوطی وش اند و نه خوداندیش
ماخ اولا-نیما یوشیج
********
ماخ اولا
***********
«ماخ اولا» پیکره ي رود بلند
می رود نا معلوم
می خروشدهردم
می جهاند تن ، از سنگ به سنگ
چون فراری شده ای
( که نمی جوید راهِ هموار)
می تند سوی نشیب
می شتابد به فراز
می رود بی سامان
با شب تیره ، چو دیوانه که با دیوانه.
رفته دیری ست به راهی کاوراست ( که اورا است )
بسته با جوي فراوان پیوند
نیست ( دیری ست) براوکس نگران
واوست درکارسرائیدن گنگ
واوفتاده ست زچشم دگران
برسردامنِ این ویرانه.
با سرائیدن گنگِ آبش
زآشنائی «ماخ اولا » راست پیام
وزرهِ مقصِد معلومش حرف.
می رود لیکن او
به هرآن ره که برآن می گذرد
همچو بیگانه که بر بیگانه.
می رود نامعلوم
می خروشدهردم
تا کجاش آبشخور
همچو بیرون شدگان از خانه.
————
مروری بر کتاب
نخستین دفتر از مجموعه اشعار نیما
ماخ اولا از جمله کتاب هایی است که پس از مرگ نیما منتشر گردید. نیما در دفتر ماخ اولا به عنوان ناظری است که طبیعت را روایت می کند و شعرش مستقیماً تحت تاثیر این طبیعت است. نیما در این دفتر اگر چه بیشتر در روایت طبیعت و کوه و رودخانه به سر می برد اما نیم نگاهی به اجتماع پیرامون خود نیز دارد که نشان از تعهد او در قبال رویدادهای اجتماعی است اگر چه شاید این تعهد کمی کم رنگ به چشم بیاید.
ماخ اولا نام رودخانه ای است که نیما حرکت این رودخانه را به شعر درآورده است و به عنوان یکی از شاهکارهای خود باقی گذاشته است. انتخاب نام این دفتر نیز بر اساس شعری به همین نام است که شاعر در دفتر شعر خود آورده است. این موضوع به نوعی موید روح طبیعت گرای نیما در شعر است که به وضوح در این دفتر قابل مشاهده است.
آزار تنهایی
هوای خانه، سنگین است و افسرده است
گلی، بی آب، در گلدان روی میز، پژمرده است
...
غبار آینه، پوشیده راه جلوه های پاک را بر خویش
چراغ سقف، لرزان است از تشویش
ورق های کتاب نیمه بازی، منتظر مانده است دست آشنایی را
نشسته گربۀ شیطان و ناآرام و بازیگوش
کنار پنجره، بی حوصله، اندوهگین، خاموش
سراپا پرده و دیوار و ایوان، گوش
که شاید بشنوند از خانه، گلبانگ صدایی را
و یا بر سنگ فرش کوچه ریزد پرتو فانوس
به همراه نفس های شتاب آلود دلبندی
که جان را می شکوفاند ز رستاخیز لبخندی
نفس را می فشارد لحظه های حسرت و افسوس
که با آن یاد آرام و قراری دلنشین باشد
نوازش های دستی نازنین باشد
میان حلقۀ چشمان من، برق نگین باشد
چه آزاری ست در این لحظه ها و یادها، بیگانه بودن با شکیبایی
چه آزاری ست تنهایی
پوتین با مهار الیگارشها
حذف دلار از چرخه اقتصاد
قدرت روسیه را به چند برابر قبل رسانده
قطعا امروز غرب هیچ غلطی نخواهد کرد
حریف
تخیل توانگر کند فرد را
خبر کن حریف حواس پرت را
پوتین هم نماینده اولیگارش های بی شرم و بی شعور و بی همه چیز است
و
هم
یکی از بزرگترین و بی شرم ترین اولیگارش ها ست
و
هم شخصا اولیگارش پرور است.
پوتین بدترین دشمن خلق های روسیه و جهان است.
پوتین گورکن لنینیسم است که مدافع سرسخت خودمختاری خلق ها بوده است.
پوتین بهترین متحد ارتجاع نئوفاشیستی و فوندامنتالیستی یهودی و مسیحی و اسلامی است.
دلیل علاقه ترامپ و نتان یاهو و عردوغان و برلسکونی و دار و دسته های نئوفاشیستی به پوتین
حراج دار و ندار پرولتاریای روس به امپریالیسم است
اولیگارش های روس همسایه ترامپ در ترامپ تاورند و در دیگر کشورها هم از جریانات راستگرای ارتجاعی و افراطی حمایت های مالی افراطی کرده اند و میکنند.
قدرت اقتصادی روسیه
به اندازه قدرت اقتصادی ایالت تگزاس و یا ایتالیا و اسپانیا ست
روسیه از فروش نفت و گاز و گوز و تحت حمایت هند و چین قادر به ادامه حیات ارتجاعی خویش است.
روسیه کشوری اولیگارشیستی است که ارتجاعی تر از امپریالیسم است
تا زمانی که فقط برای احقاق حقوق خود مبارزه میکنی، اب به آسیاب طبقه حاکمه سرمایه دار می ریزی
حریف
چرا و به چه دلیل حریف حواس پرت به این نتیجه عجق وجق رسیده است؟
منظور حریف چیست؟
مبارزه طبقاتی را نباید در مبارزه سیاسی خلاصه کرد.
مبارزه طبقاتی
به قول لنین سه نوع اساسی دارد:
اقتصادی
سیاسی
ایده ئولوژیکی
این سه نوع از مبارزه طبقاتی مکمل وو متمم همدیگرند
از هیچکدام از این سه نوع مبارزه طبقاتی
نمی توان و نباید ضرفنظر کرد.
هر حکایتی شکایتی است/
========
محمد زهری
=======
هر حکایتی، شکایتی است
قصهای، ز غصهای است
از غروب آشتی، کنایتی است
نه دگر کبوتر دلی که پَر زند
در هوای پاک و روشن نوید
خو گرفته با غبار راه
دیدهی سپید
سینهی سیاه
هر دریچهای که باز میشود
از شکاف آن
دست استغاثهای دراز میشود
هر ترانهای که ساز میشود
نالهی نیاز میشود
با خمیر لحظههای بی درنگمان
مایهی گلایهایست
آفتاب و ماهتاب
آفریدگار سایهایست
***
ای شکوفههای خرم بهار
خستهایم
بستهایم
تا دراین خزان جاودان نشستهایم
ای ستارههای آسمان پاک
ماندهایم
راندهایم
تا به خاک تیره، دل نشاندهایم
گوش ما پر از دریغِ روزگار
خود چو روسپی، در انتظار سنگسار
هر حکایتی، شکایتی است
قصهای، ز غصهای است
از غروب آشتی، کنایتی است
«لطفا آیههای روشنفکرانه را مثل کاه و علف جلوی ما نریزید!
چرا شعر نباید شعار باشد،
در جایی که زندگی کمترین شباهتی به خود ندارد؟
این کفر است که دنبال شعر ناب و جوهر سیّال شعری، سینه چاک بدهیم.
من به نفع زندگی از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مُشت باشد..»
«خسرو گلسرخی»
خسرو گلسرخی در این شعار
نه معنی آیه را
میداند
نه معنی روشنفکر را.
نه تعریف علمی و حتی ادبی از شعر دارد و نه از تئوری شناخت مارکسیستی خبر دارد.
بگذارید این فرمایشات او را مورد تأمل قرار دهیم:
۱
«لطفا آیههای روشنفکرانه را مثل کاه و علف جلوی ما نریزید!
چرا شعر نباید شعار باشد،
در جایی که زندگی کمترین شباهتی به خود ندارد؟
خسرو خیال میکند که تمیز شعر از شعار
آیه ای است
آیه روشنفکرانه ای است
و
نه حقیقت امری.
شعر که سهل است
هر چیزی از ذرات تا کاینات
منحصر به فرد است و تعریف عینی و علمی و حقیقی خاص خود را دارد:
حتی رستم دستان نمی تواند ادعا که نهنگ همان لولهنگ است
چه رسد به دیوانه ای از دارالمجانین.
شعر
فرمی از فرم های مختلف هنر است و هنر فرمی از شعور است.
اینکه زندگی کسی زندگی نیست
ربطی به شعار گشتن شعر ندارد.
ضمنا
شعار
تحفه نطنز نیست و حتما نباید چیزی مثبت و مفید باشد.
علاوه بر این
شعور هنری
ابتدایی ترین و عاطفی ترین و احساسی ترین و دلبخواهی ترین فرم شعور است.
با مفاهیم هنری که نمیتوان جامعه را درک کرد و توضیح داد.
۲
این کفر است که دنبال شعر ناب و جوهر سیّال شعری، سینه چاک بدهیم.
من به نفع زندگی از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مُشت باشد..»
تمیز شعر از شعار و لولهنگ از نهنک
که به معنی گشتن دنبال شعر ناب و جوهر سیال کذایی شعری نیست.
کسی که شعر را شعار و حتی خنجرو طناب و زهر و گلوله و مشت بداند
در بهترین حالتبی خرد و خردستیز و دیوانه است
و
در بدترین حالت
نادان و ندان پرور.
چیستایی چیزها
عینی است و نه میلی.
نمی توان هوس کرد و خر را خرما قلمداد کرد
محتوای شناخت خر و خرما
در خود آندو ست (عینیت) و نه در میل و هوض خسروان (ذهنیت)
گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش..؟
مستانه گفت دل که مرا می برد مرا
رهی
معنی تحت اللفظی:
بوی عشق
دل را از خو دبی خود می سازد.
منظور رهی و سهی و غیره از دل و عشق چیست.
رهی در این بیت غزل
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت (فاعل و مفعول) را به صورت دیالک تیک عشق و دل بسط و تعمیم می دهد.
رهی عملا
افسار دل را به دست عشق می سپازد.
دل ترجمه مفهوم فلسفی و پسیکولوژیکی ذهن و ضمیر و روح و شعور (Bewusstsein) است
در دیالک تیک وجود و شعور
افسار شعور به دست وجود است و نه به دست عشق و نفرت.
ضمنا
عشق به تنهایی وجود ندارد تا دل را از خود بی خود کند.
عشق در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
به همین دلیل نفرت هم بسان عشق دل آدمی را تسخیر می کند
عشق و نفرتی که وابسته به تعلقات طبقاتی است.
همان معشوقی که با دیدنش
به قول خواجه
دل از دست کسی می رود
چه بسا همان منفوری است
که
دل کس دیگریرا مملو از نفرت و تهوع می کند.
مارکسیسم بیاموزیم تا ارشاد شویم و نه خرشاد
آیندهٔ ایران گروگان برنامههای ترامپ و اسیر درماندگی حکومت ولایی؟
اولا
آینده را که هنوز نرسیده است و نیست
نمی توان گروگان گرفت
ثانیا
ایران آینده ندارد
ایران فقط گذشته دارد
گذشته ای خیلی خیلی کهنه و قدیمی
ضمنا خیلی خیلی فخر انگیز و پوز دادنی و باد در غیغب افکنی
ثانلثا
ترامپ
تنها رئیس جنقوری است که برنامه ندارد
تا آینده ج. ا. را گروگان بگیرد
رابعا
حکومت ولایی درمانده تر ازحکومت ترامپ نیست که در منجلاب ورشکستگی مالی است
در مورد آموزش ماركس اكنون همان رخ مىدهد كه در تاريخ بارها در مورد آموزشهاى متفكرين انقلابى و بيشوايان طبقات ستمكش بههنگام مبارزهی آنان در راه آزادى رخ داده است. طبقات ستمگر انقلابيون بزرگ را در زمان حياتشان همواره در معرض پیگرد قرار مىدادند و آموزش آنها را با خشمى بىسبعانه، كينهاى و بس ديوانهوار و سيلى از اكاذيب و افتراآت كاملا گستاخانه استقبال مىنمودند. پس از مرك آنها كوششهاي بهعمل مىآيد تا بتهاي بىزيان از آنان بسازند و آنها را به اصطلاح تقديس كنند، شهرت معينى بهنام آنها، بهمنظور «تسلى» طبقات ستمكش و تحميق آنان قائل شوند و در عين حال اين آموزش انقلابى را از مضمون تهى بسازند، برندگى انقلابى آن را زايل سازند وخود آن را مبتذل كنند، در مورد يك چنين «عمل آوردن» ماركسيزم، اكنون بورژوازى و اپورتونيستهاى داخلى جنبش كارگرى با يكديگر هم داستان اند. جنبهى انقلابى اين آموزش و روح انقلابى آن را فراموش مىكنند و محو و تحريف مىنمايند، به آنچيزى كه براى بورژوازى پذيرا بوده يا پذيرا بهنظر مىرسد اهميت درجهی اول میدهند وآن را تجليل میكنند.
آموزش (Bildung)
در گنیجینه مفهومی مارکسیسم ـ لنینیسم
معنی دیگری دارد.
منطور لنین در این متن
نه اموزش، بلکه آموزه (تعلیمات) (Lehre) است
ویکتور «هو» گو:
ملت
پول وخون خود را می دهد تا رهبری اش کنند.
عجب خرافه ای
مش ویکتور «هو» گو
ملت نیروی کار خود راو چ هبسا حتی عزت و ارزش و اعتبار انساین خود را به سرمایه داران می فروشد
تا لقمه نانی به کف آرد و به ذلت بخورد
رهبری کجا بود
بخندد بُت، چو قربانی پسین آب
به شوق ِ رأفت قصاب نوشد
دریغا! بیشهٔ گرگان همیشه
ز خون ِ دشت ِ میشان آب نوشد!
( از دفتر دوزخ اما سرد)
ویرایش:
ز فرط ِ رأفت قصاب نوشد
اولا
بت بدبخت
چرا باید در این رابطه بخندد
در حالیکه خود قصاب حتی عذاب وجدان دارد؟
ثانیا
اخوان
بسان عردوغان و ترکان فاشیست مآب
از هواداران گر گ ها و از مزمت کنندگان سگ ها ست
ثالثا
رابطه گرگ با گوسفند
شبیه رابطه گوسفند با نباتات و نهالات است.
طبیعت
رستوران پهناور موجودات متنوع است
طبیعت
میدان تنازع بقا ست
دیالک تیک خوردن و خورده شدن در دستور روز است
مبارزات طبقاتی از طبیعت به جامعه امده اند.
چیزی در جامعه نیست که در طبیعت نباشد.
شکوه شعرا
از چیست؟
سرکوب سازمانیافته فعالان کارگری در ایران
در سالهای اخیر، جمهوری اسلامی ایران با تشدید فشار بر فعالان کارگری، موج گستردهای از بازداشت، احکام سنگین، شکنجه و محرومیتهای اجتماعی را بهکار بسته است. سرکوبهایی که نهتنها ناقض صریح حقوق بنیادین کارگران است، بلکه نشانهای روشن از سیاستهای امنیتی برای خفهکردن هرگونه صدای اعتراضی در محیط کار به شمار میرود.
در سال ۲۰۲۳، دستکم ۶۴ فعال کارگری بازداشت و ۲۹ نفر از آنان به مجموع ۶۵۴ ماه زندان محکوم شدند. همچنین ۱۷ فعال کارگری به ۱۲۵۸ ضربه شلاق، جریمههای نقدی و در مواردی تبعید محکوم شدهاند. این احکام عمدتاً به اتهاماتی مانند “اقدام علیه امنیت ملی”، “تبلیغ علیه نظام”، “تشویش اذهان عمومی” و “تشکیل گروههای غیرقانونی” صادر شدهاند که در عرف حقوق بینالملل، مصداق سرکوب فعالیتهای صنفی و آزادی بیان بهشمار میرود.
شریفه محمدی، عضو کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری، یکی از موارد شاخص این سرکوبهاست. او پس از بازداشت طولانیمدت و تحمل شکنجههای شدید در سلول انفرادی، به اتهام “افساد فیالارض” به اعدام محکوم شد. صدور چنین حکمی برای فعالیت صنفی، واکنشهای گستردهای را از سوی سازمانهای حقوق بشری و اتحادیههای کارگری بینالمللی به دنبال داشته است.
نسرین جوادی، فعال بازنشسته و عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران، با وجود بیماریهای قلبی و دیسک کمر، همچنان در زندان بدون مرخصی درمانی نگهداری میشود. وضعیت جسمی او در ماههای اخیر وخیم گزارش شده است.
رضا شهابی، از اعضای شناختهشده سندیکای شرکت واحد، سالهاست به دلیل فعالیتهای صنفی در بازداشتهای مکرر به سر میبرد. او در دورههایی از زندان با مشکلات شدید ستون فقرات روبرو شد و بدون درمان کافی نگهداری شد.
اسماعیل بخشی، نماینده کارگران مجتمع نیشکر هفتتپه، پس از اعتراضات کارگری، بازداشت و مورد شکنجه قرار گرفت.
سپیده قلیان، از فعالان حقوق کارگری و زنان، بارها به دلایل مشابه بازداشت شده و در زندان مورد فشار و ضربوشتم قرار گرفته است. اعترافات اجباری او نیز به صورت گسترده در رسانههای حکومتی پخش شد.
جعفر عظیمزاده، دبیر اتحادیه آزاد کارگران ایران، به دلیل اعتراض به عدم پرداخت دستمزد و شرایط معیشتی کارگران، به زندان محکوم شد. او در زندان چندین بار دست به اعتصاب غذا زد و جان خود را به خطر انداخت.
عسل محمدی، از نویسندگان نشریه گام، بارها به دلیل پوشش اخبار اعتراضات کارگری، بهویژه وقایع هفتتپه، بازداشت و زندانی شده است. کیوان مهتدی، همسر او، نیز با اتهاماتی مشابه در زندان بوده است.
ساناز الهیاری و امیرحسین محمدیفر نیز به دلیل فعالیت رسانهای و روشنگری درباره اعتراضات کارگری، بازداشت و زندانی شدند. محمد حبیبی، فعال صنفی معلمان، که پیوندهای نزدیکی با فعالان کارگری دارد، نیز با احکام سنگین روبهرو شده است.
گزارشهای منتشرشده از داخل زندانها، از شکنجههای فیزیکی، بازداشتهای انفرادی طولانیمدت، تهدید به تجاوز، تحقیر، و فشارهای روحی برای اعترافگیری حکایت دارد. بسیاری از این افراد پس از آزادی مشروط، همچنان تحت نظارتهای امنیتی و ممنوعالخروجی هستند.
با وجود این سرکوبها، فعالیتهای اعتراضی کارگران نهتنها متوقف نشده بلکه در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته است. تنها در سال ۲۰۲۴ میلادی، بیش از ۲۳۹۰ تجمع اعتراضی و ۱۶۹ اعتصاب در حوزههای مختلف صنعتی، خدماتی، آموزش و بهداشت ثبت شده است.
سرکوب فعالان کارگری تنها محدود به بازداشت و زندان نیست. اخراج از محل کار، حذف از بیمه، قطع مستمری بازنشستگی، ممنوعیت اشتغال مجدد، و فشار بر خانوادهها، از جمله ابزارهایی است که حاکمیت برای ساکت کردن این فعالان به کار میگیرد.
این وضعیت نهتنها چالشی جدی برای حقوق کارگران ایران به شمار میرود، بلکه نشانهای از تضاد آشکار میان سیاستهای امنیتی حاکمیت و مطالبات معیشتی و مشروع بخش بزرگی از جمعیت کشور است. ادامه این روند، علاوه بر تبعات داخلی، ایران را در سطح جهانی بیشازپیش در جایگاه ناقض جدی حقوق کار و آزادیهای اجتماعی قرار میدهد
در سطح بینالمللی، اتحادیههای کارگری از جمله کنفدراسیون سندیکاهای سوئد، اتحادیههای کارگری فرانسه، و فدراسیون جهانی اتحادیهها، خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط این فعالان شدهاند. با این حال، پاسخ جمهوری اسلامی همچنان تشدید سرکوب، بازداشتهای جدید و صدور احکام سنگین است.
عشق وقتی می رسد،جغرافیا گم می شود.
یک نگاه ساده می ماند، صدا گم می شود
میرسد تا وعدهی دیدار، از پیشم رفیق
از خوشی، از بیخیالی دست و پا گم می شود
عشق یعنی اختیار و اوج بی فرمانی است
در نبرد تن به تن فرمانروا گم می شود
نیستی هر چند با من، با منی، در نیستی
با تو، باخود مهربانم، انزوا گم میشود
چون خدا عشق است، آزادی ترا بخشیده است
وقتی عاشق می شوی، ترس از خدا گم می شود
تا دلم فرمانروایی میکند در سینه ام
عقل از پیشم نمیدانم چرا گم میشود
صنم عنبرین
عشق همشیره جنون است
عشق خردستیز و خودستیز و خر پرور است.
عشق
بدترین بدبختی است.
خردگرایان و خردمندان
دنبال عاشق و معشوق نمی گردند.
دنبال دوست می گردند که حکم کیمیا دارد
عشق در یک قدمی است
ریخته زیر دست و پا
تصور طهماسب از ساواک و ساواکی چیست؟
ساواکی ها
مخالفین دربار و انقلاب سفید را شکنجه کرده اند و نه مردم را.
ساواکی
مذهبی بوده اند
ساواکی ها
اکثرا شیعه مذهب بوده اند و در شکنجه گاه ها با سنی ها و با توده ای ها بحث فقهی و فلسفی کرده اند
ساواکی ها خر نبوده اند
طهماسب کیست که علیه شاه و شیخ فتوای جنگ و جهاد میدهد و از شیخ و شاه بی خبر است؟
شاملو:
سکوت آب
می تواند خشکی باشد و فریاد عطش؟
سکوت آب به معنی توقف آب است
و
توقف آب به معنی استخر و مرداب و گودال و دریا ست.
شاملو
به عوض سکون آب از سکوت آب تدم می زند.
شاملو:
سگوت گندم می تواند گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه قحطی؟
سکوت گندم بی معنی است.
سوزش گندم و یا خشکیدن گندمزار به سبب خشکسالی
معنی دارد و میتواند به قحطی منجر شود
شاملو:
سکوت آفتاب ظلمات است؟
سکوت آفتاب بی معنی است
غیاب آفتالب
غروب آفتاب
مرگ خورشید
با معنی است
شاملو:
سکوت آدمی
فقدان جهان است؟
منظور از جهان چیست
مش شاعر؟
به نظر حضرتعالی
اول بشر آمده است و بعد جهان را از نیستی به هستی اورده است؟
زمین غمین
میلیاردها سال بدون بشر و حتی نبات و جانور
وجود داشته است.
بشر مخلوق زمین غمین است و نه خالق آن و این.
شاملو:
فریاد را تصویر کن؟
خوب که چی بشود؟
فریاد به چه کار بشر و جانور آید تا تصویر شود و شق القمر شود؟
حركت_و_سكون
حركت يك شكل وجودى ماده ويك خاصيت ذاتى آن است. سكون يك شكل ويژه حركت ماده است.
ماترياليزم ديالكتيك جهان را در حركت ابدى میبيند وبر آنست كه حركت و جنيش خصلت أساسى ماده و بيان تنوعات آن میباشد. حركت ماده عينى، مطلق، جاودانى و جهان شمول است. از جهان ذره بينى تا جهان كيهانى، از كانى تا آلى، از جهان موجودات زنده تا جامعه انسانى و انديشه بشرى همه و همه در حركت، در دگرگونی و تكامل بىوقفه اند. ماده و حركت تفكيك ناپذيرند. در جهان هيچ مادهاى بىحركت و هيچ حركتى خارج از ماده وجود ندارد. حركت نيز همانند ماده، نهمیتواند خلق گردد و نه میتواند نابود شود. علت اساسى حركت ماده در درون ماده، در تضادهاى درونى آن يعنى در مبارزه اضداد نهفته است. تحليل شناخت يك پديده، در واقع چيزى جز شناخت تضادهاى درونى وذاتى آن پديده نيست.
ماترياليزم ديالكتيك همچنين تصديق ميكند كه حركت ماده اجباراً بايد شكل معينى به خود بگيرد. اشكال حركت ماده متنوع اند و اين تنوع از تنوع تضادهاى مربوط به آن اشكال مختلف حركت ناشى میشود. مطالعه تضادهاى ویژه هر يك از اشكال گوناگون حركت، پايه تفكيك و تفاوت علوم مختلف است. مطابق دستاوردهاى دانش معاصر، از اشكال مختلف حركت ماده میتوان حركات مكانيكى، حركات فيزيكى، حركات شيمايى، حركات بيولوزيكى، حركات اجتماعى وغيره را نام برد.
اشكال مختلف حركت بههم پيوسته بوده، ميان آنها متقابلاً تبديل صورت میگيرد، يك شكل عالى و نسبتاً پيجيده حركت (مانند حركت بيولوژيكى) يك شكل نازلتر و نسبتا ساده حركت (مثل حركت ميكانيكى) را در خود نهفته دارد كه در آن شكل نازلتر حركت شكل مغلوب بوده و نمیتواند ماهيت حركت عالىتر را بيان نمايد. به همين دليل، نمیتوان يكشكل عالى حركت را به يك شكل نازل آن تقليل داد.
بينش ماترياليستى ديالكتيكى حركت در مبارزه عليه
نظر گاههاى ايدهآليزم و متافزيك ظهور و تكامل يافته است. بهنظر ايدهآليستها، حركت ماده وجود ندارد و موضوع حركت، غير مادى بوده و در خارج از ماده حركت وجود دارد. هگل كه يك ايدهآليست عينى است در حركت تكاملى جهان حركت خودبخودى «ايده مطلق» را مشاهده میكند و حركت را خارج از جهان عينى میداند. «بيرسون) ١٨٥٧) Pearson-ع١٩٢) شاگرد ماخ میگويد: «همه چيز حركت میكند ولى فقط در مفاهيم.)) «انرژيست» هاى مدرن با استفاده از كشفيات جديد ادعا میكنند كه «ماده پس از تبديل به انرژى از بين میرود» وانرژى يك «سمبول خالص» است كه به وسيله ذهن انسان تعيين میشود. كليه اين ايدهآليستها حركت را در خارج از ماده تصور میكنند. لنين با انتقاد به تئورى ماخ میگويد:
«اين درست همان بلايى است كه به سر تمام آنهايى كه (...) میخواهند حركت را بدون ماده تصور كنند ميايد، زيرا ادامه استدلال خود بهطور ضمنى وجود
انديشه را بعد از نابودى ماده میپذيرند.))١٧ ماترياليستهاى مكانيكى با اينكه ماده بودن جهان را پذير فتند، اما در عين حال انكار كردند كه حركت خاصيت اساسى و درونى ماده است و در نتيجه آن را در خارج از ماده و ماده راجدا از آن تصور میكردند. آنان كمان میكردند كه ماده هركز تغيير و تكامل نمیيابد و سكون مطلق حالت عام و اوليه ماده را تشكيل میدهد. آنها بر آن بودند كه چنانچه حركتى موجود باشد، اين حركت چيزی جز یک افزايش و كاهش كمى و يا جابجايى آنهم بهصورت دايرهاى و تكرارى نيست و بدين ترتيب حركت را فقط به يكشكل ساده آن يعنى حركت مكانيكى خلاصه میكردند و عامل حركت مكانيكى اشياء را نه داخلى بلكه خارجى و ناشى از تحريك يك محرك بيرونى میدانستند. طرفداران متافزيك نيز منشاء حركت را در خارج از ماده دانسته و بهطور اجتناب ناپذيرى بهنتايج ايدهاليستى میرسند. در حالىكه ماترياليزم ديالكتيكى حركت را يك شكل وجودى ماده میداند و حركت مادى را داراى خصلت مطلق و جهان شمول میداند.
ماترياليزم ديالكتيك در عين حال بههيچوچه منكر حالتهاى سكون نسبى در جهان مادى نيست. به عبارت ديگر، براى ماترياليزم ديالكتيك، حركت مطلق و سكون نسبى است. مثلاً يك ميز را در يك اتاق در نظر بگيريم، از نقطه نظر مكانيكى، ما با يك حالت سكون سر و كار داريم، اما اين ميز همراه با زمين حركت میكند و در عين حال اتمها و مولكولهاى تشكيل دهنده آن نيز در حالتحرك بىوقفه هستند. بنابر اين در هیچ لحظه و در هيج نقطهاى سكون مطلق وجود ندارد.
سكون چيزى جز يك شكل ويژه حركت ماده، يك حالت تعادل نسبى نيست. ولى مطلق و ابدى نيست. بلكه نسبى و گذرا و قسمى است. رابطه ميان حركت و سكون رابطه ميان مطلق و نسبى است. اگر سكون و تعادل را كه نسبى است مطلق كنيم، اگر چيزى را كه ويژه است، عام نماييم و چيزى را كه موقتى است جاودانى تصور كنيم، بهطرز اجتناب ناپذيرى به اشتباهات متافزيكى «تئورى تعادل» در میغلتيم. اما از آنجا كه وجود و سكون نيز مثل حركت واقعى و عينى است، نقطهنظرى كه سكون نسبى و تعادل موقت اشياء و پديدهها را نفى میكند نيز ناصحيح است.
به چه دلیل به این نیتجه می رسید؟
مگر در جهان اول و سوم
همه همگونند و همدردند
تا انشاء الله همراه بانشد و شق القمر کنند؟
سید علی همدرد دربدرانی از قبیل ما ست که از ترسش پا به فرار گذاشته ایم و نام خود را حتی از یاد برده ایم؟
سیدعلی می خواست همراه ما باشد و ما نگذاشتیم؟
در آن لحظه. ———مهدی اخوان ثالث
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگا کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق
و تق منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم
شیرین تر از
شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
شلوغ است
دروغ است و غریب است
و در آن موجها شاید
!!!!!!!!!!!
در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و
بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
و بسیاری که بی شرم
در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده ست
و بیش از این همه اسباب خنده ست
در آن
لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شتابی اشنا می برد و می رفت
در آن
پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق
و تق منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
مهدی اخوان خراسانی خام اندیش
کلاغ
خر نیست
مش مهدی
کلاع خردمندترین پرنده هستی است
اگر نسل بشر منقرض شود
کلاع اولین کاندید برای بشریت است.
کلاغ با نک زدن به هر چیزی تغذیه میکند
ن زدن کلاغ مثل لیس زدن و گاز زدن تو به کباب است.
کلاغ پرنده مولد و زحمتکشی است.
کلاغی که روی انتن قار می زند
با کلاغ دیگر در سخن است
بخیلی دنیا چیه
مش مهدی حسابی.
بیچاره سرمایه داری که برای اکراد زمانه
شده فحش واژه.
چرا و به چه دلیل خانه داری
آنهم در نظام فرخنده سرمایه داری باید بردگی باشد؟
شوهر در خارج از خانه جان می کند تا لقمه نانی به خانه اورد
و
زن در خانه.
تقسیم کار هست
هم در طبیعت و هم در جامعه
بردگی کذایی
کار در خانه و خیابان و شرکت و مزارع و مراع است و نه کار خانگی
زن خانه دار
مدیر خانه و خانواده است
مرد کارگر
ه در کارخانه
تقریبا هیچکاره است
اسکار وابلد
زیبایی فقط جلب توجه می کند
شخصیت اما قلب را تسخیر می کند.
زیبایی می تواند تمام وجود بشر را تسخیر کند و حتیبه جنون بکشد.
بشر که جای خود دارد، نباتات و جانوران هم زیبایی شناس و زیبایی پرست اند.
یکی از ترفندهای جفت جویی پرندگان
بنای آشیانه رنگارنگ و مستحکم و زیبا ست
ایراد این ادعای اسکار
اولا
این است که ضد دیالک تیکی شخصیت
نه زیبایی، بلکه چیز دیگری است.
چیست؟
ضد دیالک تیکی زیبایی
زشتی است.
دیالک تیک زشتی و زیبایی.
اما معیار عینی و علمی زشتی و زیبایی چیزی و یا کسی چیست؟
زشتی و زیبایی انتزاعی و همگانی وجود ندارد.
زشتی و زیبایی عینی و ذهنی و ملی و مذهبی و طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی و تاریخی و طبیغی و غیره وجود دارد.
تفاوت زشتی و زیبایی از دید یک ویتنامی با زشتی و زیبایی از دید یک یانکی
از زمین تا آسمان است.
ضمنا
زشتی و زیبایی هم می تواند مادی باشد و هم فکری و هم اخلاقی و هم رفتاری باشد و هم هنری و نطری و عملی.
همه این انواع زشتی و زیبایی می توانند محبوب (دلربا) و منفور باشند و نه قلب ربا.
شما بیشک حضرت محمد را نمی شناسید. حضرت محمد یک میلیون بار خردگراتر و خردمندتر از فردوسی بوده است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر