۱۴۰۳ آذر ۲۵, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۶۱)

    


میم حجری

 
‍اگر افسر به من می‌گفت که من را به زندان می‌برد، ممکن بود تحمل‌پذیرتر یا کمتر بد باشد.
جهل مانند مرگ است، اما در واقع مرگ است،
زیرا اگر مرگ را می دانستیم، نه مرگی بود و نه ترسی از مرگ،
جهل، ترس است و هیچ چیز انسان را نمی ترساند جز جهل.
نوال_السعداوی
از کتاب: خاطرات من در یک زندان زنان


بگذارید اندکی روی این دعاوی نوال السعداوی
 خم شویم:

۱
‍اگر افسر به من می‌گفت که من را به زندان می‌برد، ممکن بود تحمل‌پذیرتر یا کمتر بد باشد.

در شهربانی تقسیم کار هست.
افسر فقط مأمور بردن تو به بازداشتگاه است.
افسر از اینکه دادگاه چه حکمی صادر خواهد کرد و تو آزاد می شوی و یا زندانی می شوی، خبر ندارد تا به تو بگوید.
ضمنا
معلوم است که تو را افسر به میهمانی رئیس شهربانی  نمی برد تا به عوض ترس، تهور کسب کنی و شیر شرزه شوی.

۲
 جهل مانند مرگ است، اما در واقع مرگ است

بالاخره کدام است؟
جهل
مانند مرگ است و یا مساوی با مرگ است؟

۳
زیرا اگر مرگ را می دانستیم، نه مرگی بود و نه ترسی از مرگ

خبر داشتن از مرگ که به معنی فقدان مرگ و نداشتن ترس از مرگ نیست.
تو چه روشنفکری هستی که از «هر» و «بر» حتی خبر نداری؟

۴
جهل، ترس است و هیچ چیز انسان را نمی ترساند جز جهل.
غجب داوری هایی:
جهل که مانند مرگ بود و مرگ بود
یکهو شد ترس و ترسناک.
حواسپرت جان تو کجایی تا وشیم ما کلفتت؟
ضمنا
مگر جهل می تواند ترس باشد.
 جهل می توند به نگرانی، دلواپسی و دغدغه خاطر منجر شود، ولی حتما نباید به ترس منجر شود
مطمئنی که معنی واژه هایی را که بر زبان می رانی، میدانی؟



شرط می بندم
که
کسی یافت نشود که اسم معلم کلاس اولش را به خاطر داشته باشد
فرنگی

ما اسم معلم کلاس اول مان را که مدیر مدرسه هم بود
هنوز به خاطر داریم
ضمنا به خاطر درایم
که عصرها تا دیرهنگام
در مدرسه می ماند و دختربازی می کرد

فرنگی:
به کسانی بپرداز که به افکار و آمال می پردازند و نه به افراد.

نمی شود.
افکار  در دیالک تیک افکار و افراد
و
 آمال
در دیالک تیک اعمال و آمال
 وجود دارند.
از دیالک تیک
گریز و گزیری نیست.
از اقطاب دیالک تیکی اما
یکی نقش تعیین کننده دارد
بی انکه دیگری هیچ واره و هیچکاره باشد.

درود.

 ما با انواع مختلف انقلاب و  ارتجاع سر و کار داریم.
 یکی از این انواع ارتجاع
 امپریالیستی است.
 یکی دیگر فئودالی و دیگری فوندامنتالیستی است که ضمنا می تواند ضد کاپیتالیستی و ضد امپریالیستی باشد..
 فوندامنتالیسم اسلامی (خمینیسم)
نه شرقی (ضد کمونیستی) و نه غربی (ضد کاپیتالیستی و ضد امپریالیستی) است
همشیره فاشیسم و نازیسم است


عراق و سوریه و لیبی
از بهترین جوامع خاور بودند که پس از خاورانیزاسیون اردوگاه سوسیالیستی
به خاوران تبدیل شدند.
سران امپریالیسم آلمان
چند ثانیه پس از فروپاشی دولت سوریه
اعلام داشتند که مهاجران سوری باید فی الفور برگردند.
حتی حاضر شدند که ۱۰۰۰ دلار به هر کدام بدهند.
اندکی بعد
فهمیدند که در بیمارستان ها و پیرانستان های  آلمان
بیش از ۲۰۰۰۰۰ پرشک و متخصص سوری مشغول کارند
و حذف شان
آلمان را به بحران سلامتی مبتلا خواهد ساخت.
چه رنگ باختی ای روزگار رنگ آمیز
که آن سپید، سیه گشت و این سیاه، سپید؟




بسیاری از تاریخ‌ها افسانه‌اند و بسیاری از افسانه‌ها، تاریخ؟
ساسانیان

تاریخ چیست؟
منظور ساسانیان از تاریخ های کذایی چیست؟
کتب تاریخ؟
تاریخ = سیر بالنده جامعه بشری
فقط با توجه به این تعریف از تاریخ می توان سوبزکت تاریخ را و سوبژکتیویته در تاریخ را
درک کرد و توضیح داد.


مهم قضاوت منصفانه تو است؟
راه تو ـ ده
عحب معرکه ای است و عجایب جملاتی را برجسته می کند.
قضاوت باید علمی ـ فلسفی و یا فلسفی ـ علمی یعنی مارکسیستی باشد و نه منصفانه تا ارزش علمی و انقلابی کسب کند.
ما سخنرانی حریفی به نام نافعی را در سوگ به آذین
هزار سال قبل
کلمه به کلمه و سطر به سطر
تحلیل مارکسیستی و در سایت حریف منتشر کرده ایم تا اجنه بخوانند و کیف جن کنند.

سیری در جهان بینی به آذین

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10354



  حافظ
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
صوفیان رقص‌کنان ساغرِ شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند
کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند

سرشت بشر از می و ساغر و ساقی نیست.
مشد حافظ بی خبر از خدا و خرما.
منظور از سرشت چیست؟
سرشت و نهاد و غیره
 ترجمه مفهوم فلسفی (Wesen) ماهیت و یا ذات است که ضد دیالک تیکی پدیده و یا نمود و ظاهر
است.
دیالک تیک پدیده و ماهیت
به قول سعدی دیالک تیک نمود و بود.

فرق و تفاوت و تضاد بشر با جمادات و نباتات و جانوران
نیمه طبیعنی ـ نیمه جامعتی بودن بشر و طبیعتی بودن جمادات و نباتات و جانوران است
ماهیت بشر را کار برای تهیه و تولید مایحتاج حیاتی تشکیل می دهد
حسن بی همتای کار این است که همیشه دیالک تیکی از کار مادی (فیزیکی) و فکری است.
بشر
تفکر را مدیون کار است.
اگر نیاکان ما مجبور به کار نمی شدند
ما حیوان می ماندیم

 
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری‌ست.
روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل
افسانه‌یی‌ست
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جست‌وجوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…
و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم.

اولا
شاملو از تبار روحانیت نیست.
 ثانیا
 شعر چه ربطی به شاعر دارد؟
شعر باید مستقلا و بی اغتنا به شاعر تحلیل مارکسیستی شود
تا محتوای شعر نقد شود و حقیقت کشف شود.
 این شعر زیبایی است و تحلیل خواهد شد.



مسئله خلق یهود و فلسطین و عرب را ما تحلیل مارکسیستی ـ تاریخی کرده ایم و منتشر کرده ایم. اگر خواستی بخوانی و بدانی خبر کن. تو معنی صهیونیسم را هم نمیدانی. اگر میدانی همینجا بنویس

صهیونیسم
تعریف دارد.
خرم آن فرخنده کس در کره مریخ  که سواد خواندن و نوشتن و فهمیدن دارد.

صهیونیسم

 
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/13332
 
پایان

صهیونیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2337

پایان



* زنان و مبارزه مسلحانه در فلسطین *
محبه خورشید (1921-2000) اهل شهر ساحلی فلسطین یافا ، و معلم و مبارز ی بود که از سرزمین خود در برابر آدمخوران صهیونیست جانانه دفاع کرد .
پس از‌ کشتار دیریاسین و کفر قاسم و پاکسازی قومی یافا که طی آن بیش از 50000 فلسطینی از 70000 جمعیت بزور از خانه های خود آواره و به دریا رانده شدند، خورشید در مصر اقامت گزید و ازدواج کرد و بقیه عمرش را بعنوان پناهنده در آنجا گذراند .
پیش از اشغال فلسطین توسط صهیونیست‌ها، محبه خورشید در مؤسسه عالی معلمان در اورشلیم تحصیل کرد. او پس از اخذ دیپلم به زادگاهش یافا بازگشت و به آموزش دختران پرداخت .
قبل از جنگ 1948 فلسطین، یافا یکی از پیشرفته ترین شهرهای فلسطین بود .این شهر مرکز اکثر روزنامه ها و چاپ کتاب و نشریات مختلف بود و بدلیل توسعه صنایع و تولیدات کشاورزی ، کارخانه ها، بانکداری و ماهیگیری شناخته میشد و در این فضا محبه خورشید به تحصیل در رشته ادبیات عرب و روزنامه نگاری ادامه داد . با اوج گرفتن تنش ها و درگیریها بین مبارزان فلسطینی و شبه نظامیان صهیونیستی در سال 1947، او تشکل زنان فلسطینی بنام "زهرات الاقهوان" یا گل های داوودی را تأسیس کرد. این انجمن وظیفه جمع آوری کمک های مالی برای خرید اسلحه و کمک رسانی به خانواده های فلسطینی آواره را بر عهده داشت.
تشکیلات " گل های داوودی" پس از آنکه محبه خورشید شاهد تیراندازی یک تک تیرانداز انگلیسی بسر یک پسر ده ساله فلسطینی بود که در آغوش مادرش جان باخت، به یک سازمان مسلح تماماً عیار زنان مبارز فلسطینی تبدیل شد . او در نقش رهبری ، سازماندهی ، جمع آوری اسلحه و اجرای عملیات نقش مؤثری داشت .
محبه خورشید بخاطر سخنرانیهای عمومی هیجان‌انگیزش در تظاهراتها شهرت داشت . پس از سقوط یافا ، محبه خورشید یکی از هزاران پناهنده ای بود که به معنای واقعی کلمه به دریا رانده شدند. او سرانجام پس از راه یافتن به لبنان و سپس اردن در مصر اقامت گزید و درآنجا ازدواج کرد و به تدریس بازگشت . او تا آخر عمر به زادگاهش بازنگشت و در سال 2000 درگذشت.
محبه خورشید مبارز اندیشمند و آگاهی بود که ضرورت اقدام مستقیم و نبرد مسلحانه برای دفاع از جامعه و میهن خود در برابر نیروهای امپریالیستی را بخوبی درک کرده بود و بعنوان یک معلم ، فعال سیاسی و مبارزی مسلح ، گواه صادقی از 75 سال نبرد و مقاومت مداوم و تاریخی خلق استوار و ستمدیده فلسطین علیه رژیم فاشیستی - صهیونیستی اسرائیل است .

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
غریو و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
بعضی ها اگر «مقاومت و مبارزه» نکنند
سنگین ترند


کودنیت = شناخت حقیقت و دیدن حقیقت و ضمنا اعتقاد به دروغ
فرنگی

اولا
حقیقت دیدنی و شنیدنی و لمس کردنی و محسوس نیست.
یعنی
با شناخت حسی نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.

مثال ساده و ساده لوح قهم:
هر بشر و جانور همه روزه میبینند که خورشید  دور زمین می رقصد
از شرق  بیدار می شود و در غرب به خواب می رود.
این اما دیدن حقیقت نیست
این وارونه دیدن است.
اگرچه ادعای گردش خورشید به دور زمین
دروغ نیست
راست راست است.
ثانیا
برای شناخت حقیقت
به ساز و برگ متدیکی و تئوریکی مارکسیستی (دیالک تیک ماتریالیستی و ماتریایلسم دیالک تیکی و تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی) نیاز است.
به همین دلیل فراگیری فلسفه علمی (مارکسیسم) الزامی است
مارکسیسم
چیزی تجملی نیست تا با ان پوز بدهی و آبرو ببری

مرغِ باغِ ملکوتم نِیم از عالمِ خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست
به هوای سرِ کویش پَر و بالی بزنم
مولانا
معنی تحت اللفظی:
من روحی ام که در کالبد تن زندانی شده ام و روزی برای پیوستن به روح مطلق (حق)
قفس کالبد تن را ترک خواهم گفت.

در این دو بیت شعر
خرافه موسوم به اصل وحدت  وجود و در واقع خرافه (هویت و یا یکسانی ماده و روح) تبیین هنری یافته است

اروپا عامل تروريزم است
 زيرا رهبران مذهبي خاورميانه را انگليس جنايتكار ساپورت میكنه
بنفشه

اولا
تروریسم نیست.
تروریسم چیست؟

ثانیا
فوندامنتالیسم است که همشیره فاشیسم است

ثالثا
فوندامنتالیسم فقط اسلامی نیست
فوندامنتالیسم مسیحی مثلا کوکلوس کلان بهتر از فوندامنتالیسم اسلامی و یهودی نیست
رابعا
فوندامنتالیسم اسلامی = فاشیسم فئودالی
هدفش برگشت به ریشه ها و بنیادها (فوندامنت ها) مثلا صدر اسلام است.
فوندامنتالیسم شیعی
دهه های متمادی از منابر و مناره ها در مسجد و مجالس  تعزیه ها و مرثیه ها و موعظه ها
تبلیغ شده است
به همین دلیل به آسانی محبوبیت توده ای کسب کرده است
ارتجاع امپریالیستی  و اولیگارشیستی از فوندامنتالیسم استفاده و سوء استفاده می کند
فوندامنتالیسم اسلامی
ضد امپریالیستی و ضد کمونیستی (نه شرق نه غربی) است
با ساده کردن مسائل
مسئله ای حل نمی شود.
فقط لاینحل می ماند.

مختصر زندگینامه
آنتون چخوف
آنتوان پاولوویچ چخوف نویسنده‌ای واقع‌گرا بود و این ویژگی در تمام بخش‌ها و جزئیات نوشته‌های او نظیر «انتخاب موضوع»، «شخصیت‌پردازی»، «گفتگوهای شکل‌گرفته میان شخصیت‌ها و در موقعیت‌های مختلف»، «پردازش و تصویر مکان‌ها» و… به چشم می‌آید.
آنچه او در آثار مختلف خود تصویر می‌کرد همگی برآمده از زندگی واقعی مردم، آنچه پیرامون خود می‌دید و وقایع مختلف بودند. او تصویرگری ماهر بود و مشکلات و دغدغه‌های مردم و اجتماع را در قالب روایت‌های خود بازگو می‌کرد و در این بیان گاه زبان طنز نیز داشت. طنزی که ازقضا بر اساس همین نقش‌هایی که آفریده و جهان‌بینی آنها معنا و مفهوم پیدا می‌کند و همین امر این طنز را بخشی از واقعیت کرده است. اینکه موقعیتی در عین اینکه خنده بر لبان می‌نشاند حسی شبیه دلسوزی و یا ترحم را نیز برانگیزاند تنها در زندگی واقعی رخ می‌دهد و این همان چیزی است که آنتوان چخوف با استادی تمام در آثارش گنجانده است.
مهارتی که آنتوان چخوف در پردازش صحنه و قهرمانان و درنهایت ساخت یک تصویر باورپذیر نهایی داشت، خواننده را وادار به ماندن در داستان و همراه شدن با آن می‌کرد و اینجا بود که چخوف زمینه مناسبی برای بیان نظرات و نقادی‌های خود در اختیار داشت.
آنتون چخوف را مهم‌ترین نویسنده‌ی داستان کوتاه مدرن می‌دانند. در زمینه‌ی نمایشنامه نیز با وجود اینکه او فقط چهار نمایشنامه‌ی مهم در کارنامه‌ی خود دارد، هم‌تراز نمایشنامه‌نویسان بزرگی همچون ویلیام شکسپیر انگلیسی و هنریک ایبسن نروژی قرار دارد.
سبک نگارش ظاهراً ساده اما پیچیده‌ی آنتون چخوف،‌ که در آن ناگفته‌ها مهم‌تر از آنچه گفته می‌شود به نظر می‌رسند، باعث توجه به آثار او در میان منتقدان شد.
آنتوان چخوف، بر خلاف دوست و هم‌وطن خود ماکسیم گورکی، در آثار خود کمتر به سیاست می‌پردازد. گاه هم که برخی شخصیت‌های انقلابی در نمایشنامه‌هایش حضور پیدا می‌کنند آدم‌هایی پرسروصدا و توخالی از آب درمی‌آیند. غیاب قهرمان در داستان‌های آنتون چخوف در وهله‌ی اول او را نویسنده‌ای غیرسیاسی یا ضدسیاسی می‌نمایاند. اما در بطن آثار او نوعی نقد و تمسخر میان‌مایگی مردم عوام‌الناس به چشم می‌خورد. بدین ترتیب سیاست به صورت غیرمستقیم در پس‌زمینه‌ی همه‌ی کارهای آنتون چخوف حضور دارد.
کمدی‌های آنتون چخوف معمولاً خشن و تلخ‌اند. او درباره‌ی شخصیت‌هایش قضاوت نمی‌کند و به نظر می‌آید بیشتر قصد داشته تحولی را شرح دهد که در روسیه و البته سراسر اروپای آن زمان اتفاق می‌افتاده، یعنی جایگزینی اشراف و فئودالیسم با سرمایه‌داری.
حقایقی جالب درباره آنتون چخوف
• آنتون چخوف در ابتدای کار نویسندگی خود از نظرات لئو تولستوی، نویسنده‌ی بزرگ روس، بیزار بود. اما با گذشت زمان تولستوی به چخوف بسیار علاقه‌مند شد و این دو نویسنده با هم دوست شدند. در آن زمان بسیاری از منتقدان ادبی روس چخوف را وارث شهرت و مهارت نویسندگی تولستوی می‌دانستند. توجه به جزئیات وجه مشترک آثار این دو نویسنده است. با این حال، در آثار چخوف نه اثری از اخلاق‌گرایی تولستوی به چشم می‌آید و نه ایمان او به ابدیت.
س آنتون چخوف انسانی بسیار اجتماعی و خوش‌صحبت و بذله‌گو بود. به رغم فضای سیاه و اندوه آزارنده‌ی داستان‌هایش، استعداد بالایی در طنز داشت و در مهمانی‌ها و مراسم عمومی بسیار محبوب بود. معروف است که او در آخرین لحظات پیش از مرگ خود هم جوک می‌گفت. چخوف مردی مهربان و بخشنده بود و به دانشجویان تنگدست و معلمان سخت‌کوش مدارس کمک مالی می‌کرد.
جملات برگزیده‌ آنتون چخوف
• عجب هوایی ا‌ست امروز! نمی‌توانم انتخاب کنم که چای بنوشم یا خودم را حلق‌آویز کنم.
ک پزشکی همسر قانونی من است و ادبیات معشوقه‌ام. وقتی از یکی سیر می‌شوم، شب را با دیگری سپری می‌کنم.
• دانشگاه همه‌ی استعدادها و از جمله بی‌استعدادی را شکوفا می‌کند.
• نظرهای زیادی در این دنیا وجود دارد، و نیمی از آن‌ها از سوی افرادی اظهار می‌شود که هرگز دچار مشکل نشده‌اند.
• منتقدان مثل خرمگس‌هایی‌اند که اسب‌ها را از شخم زدن باز می‌دارند. صرفاً به این دلیل که می‌خواهند اعلام کند ببینید! من هم می‌توانم در مورد هر چیزی وزوز کنم.
معروف‌ترین آثار چخوف
• اطاق شماره 6
• مرغ دریایی
• داستان ملال انگیز
• باغ آلوبالو
• سه خواهر
• زنده‌گی به روایت چخوف
• بانو با سگ ملوس
• بیابان
• دایی وانیا
• زنده‌گی من و یک داستان دیگر
• ایوانف
• دشمنان
و غیره داستان‌های کوتاه و طویل چخوف
با مهر
ناشران فراز
فراز، آیینه‌دار فرهنگ و هنر
برای ارسال مقالات، آثار و اندوخته‌های علمی‌تان جهت نشر در نشریه‌های فراز با آدرس‌های ذیل به تماس شوید.
تماس با ما:
وبسایت: www.faraaz.no (http://www.faraaz.no)
ایمیل: support@faraaz.no (mail to:support@faraaz.no


فرزند
به حکم طبیعت و غریزه
مادر و پدر را اصلا آدم حساب نمی کند.
در بهترین حالت
نوکر و کلفت محسوب می دارد.
سرافکندگی و شرمندگی نسل اندر نسل بشر هم به همین دلیل است.

آن ها که کهن شدند و این‌ها که نوند
هر کس به مراد خویش، یک تک بدوند
این کهنه‌جهان، به کس نماند باقی
رفتند و رویم، دیگر آیند و روند
عمر خیام

این فقط ظاهر قضیه است.
این فقط برداشت ظاهربینان از جامعه و جهان است.
کار مادی و فکری بشر مثل خطی از سراسر تاریخ می گذرد.
همین ماندگاری نتایج کار بشر و دیگر موجودات
به توسعه لایتقطع طبیعت و جامعه منجر می شود.

داستایفسکی
نادان بوده است.
بشر بدون حمایت همنوع یک لحظه حتی نمی تواند زنده بماند.
حتی حشرات بدون حمایت موجودات دیگر نمی توانند زنده بمانند.
میمون ایزوله و تنها
حتی
میمون نیست
چه رسد به انسان ایزوله و تنها.
سعدی صدها سال قبل از تولد داستایفسکی های نادان
گفته است:
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف آری و به ذلت بخوری


حریف حرف زدن بلد نیست. واژه بازی میکند تا فضلفروشی کند. ویتگنشتاین بدبخت، فیلسوفی امپریالیستی و کج و معوج است . اصلا سواد ندارد

عده ای فریاد زدند که این زمین از آن ماست.عده دیگری هم فریاد بر آوردند که نه این زمین از آن ماست. وزمین زمزمه کرد  که همه شما از آن من هستید.
حریف

عجب.
اولا
زمین اوبژکت (موضوع کار و کشت و کار و شناخت و غیره) است و نه سوبژکت (مالک، شناسنده، زارع و غیره)
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت
از دیالک تیک های اساسی
 هم در فلسفه مارکسیستی است
و
هم در تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی.
زمین نمی تواند زمزمه کند و مدعی مالکیت بشر باشد.
حتی مش بابک بن مزدک
می گفت:
زمین از ان کسی است که قابل کشتش می سازد و رویش کار و کشت و کار می کند

لائوتسه:
ممنوعیات و محدودیات در کشوری
هر چه بیشتر
فقر و ذلت خلایق
به همان اندازه بیشتر.

چنین چیزی محال است.
ممنوع
 در دیالک تیک مجاز و ممنوع
و
محدود
در دیالک تیک محدود و وسیع
وجود دارد.
مثال:
ممنوعیت و محدودیت خرافه گسنری و عوامفریبی
 توأم با مجازیت و وسعت علم گستری و روشنگری است و برعکس


ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه، بیش
فروغ
معنی تحت اللفظی:
رؤیای تو شبم را رنگین کرده و عطرت سینه ام را سنگین.
خودت هم روی چشمم پهن شده ای و بیشتر از اندوه، شادی گستره ای.

 

پرورشگاه ها تی اس و مرکز حکومتی اش
ادلیب بوده است:
ادلیب و گروهک های ها تی اس
قبل از همه
تحت نفوذ عردوغان و بن سلمان و قطر و امارات و غیره بوده اند
 که با امپریالیسم امریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان روابط رفیقانه  دیرین دارند.
این گروهک ها
از حمایت تسلیحاتی عظیم این کشورها و به یوژه  امپریالیسم امریکا برخوردار بوده اند:
کشتی کستی اسلحه از لیبی به اینها داده شده است.
مرکز نفوذ اصلی امپریالیسم امریکا
منطقه کردستان سوریه است که ارتشی ۳۰ هزار نفری از کردها تشکیل داده است.
همان کردستانی که توسظ ارتش عردوغان بمباران می شود و صدها هزار نفر از کردها مثل سکنه غزه در جا به جایی مدام اند.
سوریه
 فلسطین دیگری در مقیاس بزرگتری  است
خلق کرد سوریه
اکنون مورد حمله ها تی اس قرار خواهد گرفت
ها تی اسی که امپریالیسم امریکا برای سر سرکرده اش چند میلیون دلار جایزه تعیین کرده است
 به داد امت اسلام مگر خدا برسد


سنکا:
سعادت حقیقی
در  التذاذ از امروز، ضمن بی هراسی از فردا ست.

پیش شرط لذت بردن از امروز
تعلق به طبقه حاکمه است:
یعنی سنگین تر و رنگین تر کردن سفره خود با سبک نر و بی رنگ تر کردن سفره توده است.
پیش شرط نداشتن هراس از فردا
اما
بر عکس
 تعلق داشتن به توده و مقاومت در مقابل طبقه حاکمه و مبارزه بر ضد آن است.
برای اینکه
برده و رعیت و پرولتر
«چیزی جز غل و زنجیر برای دست دادن ندارد.»

بارها از خودم پرسیده ام که چرا سرزمینی که این همه دوستش دارم با خودش چنین سنگدل است...
بهرام بیضایی

بیضایی بیسواد است.
معنی حرف دهن خود را حتی نمی داند.
کسی سرزمینی را دوست نمی دارد.
هر کس زمینی را، ملک و مالی را، دوست می دارد.
زمین و ملک و مالی که اگر غصب نکرده باشد، با عرق جبین خود ساخته است.
بیضایی از الفبای مارکسیسم حتی بی خبر است:
جامعه
اوبژکت (موضوع کار) است و نه سوبژکت (آدمی) تا نرمدل ویا سنگدل باشد
نرمدل ویا سنگدل
فقط می تواند طبقه حاکمه باشد.
پیش به سوی خوداندیشی
الفرار از طوطی وشی




هر که از کسی و یا چیز بترسد، از او و آن می گریزد.
ولی هر کس از خدا بترسد، به او پناه می برد.
ارسطو

نه.
ترس از چیزی به دیالک تیکی از رانش و خوانش (جذب و دفع) منجر می شود.
به زبان حافظ:
در این درگه، چو می رانند، می خوانند.
فلسفه ترس هم بر همین دیالک تیک مبتنی است:
می رانند تا بخوانند.
دفع می کنند تا جذب کنند.
راندن بنده و رعیت و پرولتر
برای خدایان زمینی و آسمانی
وسیله است و نه هدف و آماج.
هدف و آماج خدایان استثمارگر و غارتگر و ستمگر  زمینی و آسمانی
جلب توده های زحمتکش و کشیدن شیره جسم و جان آنها ست.
روانشناسی غریزی ترس هم دال بر این است:
هر چه بیشتر طردت کنند
جسورتر و جری تر جلب و حتی جذب می شوی.
یک ام روز بر بنده ای دل بسوخت

که می گفت و فرمانده اش می فروخت:

«تو را بنده از من به، افتد هزار

مرا چون تو نبود خداوندگار.»

روزی دلم به حال بنده ای سوخت:
اربابش او را می فروخت و او می گفت:
تو هزاران بنده دیگر می توانی بخری
بر خلاف من که ارباب دیگری مثل تو نخواهم یافت.
بنده نمی داند که ارباب (طبقه حاکمه)
در خرید وفروش بنده مختار است
بنده اما نه مختار، بلکه محتاج و وابسته است
کیفیت ارباب برای او بسته به بخت است
بسته به تصادف است.
چون بنده تصمیمگیر نیست.
به قول ارسطو:
بنده ابزار است
ابزار سخنگو ست.
مثل گاو و خر و استر و اشتر است

تعیین کننده
نه مدت لحظه های تحربه شونده
بلکه عمق آنها ست.
فرنگی

وقتی کسی فوت و فن و ترفند اندیشیدن نداند
به  یاوه گویی برآید.
لحظه عمیق کذایی
اگر فقط یک ثانیه باشد،
کوفتت می شود.
همه چیز در دیالک تیک کمیت (مثلا مدت) و کیفیت (مثلا ژرفا) وجود دارد.
مارکسیسم بیاموزیم تا هم بختیار شویم و هم رستگار


منظور از راه راستی چیست؟
با مفاهیم انتزاعی عهد بوقی که نمی توان اندیشید.
با مفاهیم انتزاعی عهد بوقی
چه می توان کرد؟

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر