۱۴۰۳ آذر ۲۴, شنبه

درنگی در مکررات مکرمات (۹۴)


درنگی

از 

میم حجری

 

 
بارها از خودم پرسیده ام که چرا سرزمینی که این همه دوستش دارم با خودش چنین سنگدل است...
بهرام بیضایی


بیضایی بیسواد است.
معنی حرف دهن خود را حتی نمی داند.

 
کسی سرزمینی را دوست نمی دارد.
هر کس زمینی را، ملک و مالی را، دوست می دارد.
زمین و ملک و مالی که اگر غصب نکرده باشد، با عرق جبین خود ساخته است.

 
بیضایی از الفبای مارکسیسم حتی بی خبر است:
سرزمین (جامعه)
اوبژکت (موضوع کار) است و نه سوبژکت (آدمی) تا نرمدل ویا سنگدل باشد.

 
نرمدل ویا سنگدل
فقط می تواند طبقه حاکمه باشد که همه کاره ای نامرئی است و مربی نسل اندر نسل اعضای جامعه است.

 

شعور حاکم در هر جامعه = شعور طبقه حاکمه

 
پیش به سوی خوداندیشی
الفرار از طوطی وشی

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر