۱۴۰۳ آبان ۱۸, جمعه

درنگی در شعری از احسان طبری، تحت عنوان «دو بینش» (۱۰)

     

احسان طبری

(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)

(۷۳ سال)

 
 دو بینش 
(از اندرزنامه عمر)

درنگی

از

شین میم شین

آنکه او در جاده بختِ بشر جان برفروخت
ای بسا بختِ خود و خویشانِ خود را تار ساخت
« لیک آن دیوانه بِهْ، کز بهرِ عشقِ خلق سوخت
زان خردمندی که لاقیدی به جان هموار ساخت»

معنی تحت اللفظی:

کسی که در راه بخت بشر خود را به آب و آتش بزند، 

چه بسا هم خودش تیره بخت می شود و هم خانواده اش.

اما دیوانه ای که جان در راه خلق فدا کند، بهتر از عاقلی است که لاقید و لاابالی است.

طبری

در این بند این شعر، 

مفهوم بخت را نه به عنوان مفهومی فلسفی، یعنی نه به عنوان فرمی از بسط و تعمیم تصادف، بلکه به معنی خوشبختی (سعادت) به کار می برد.

اتفاقا

فریدریش انگل راجع به بخت توضیحات رهگشا داده است.

بعید است که طبری نخوانده باشد.

بخت

در دیالک تیک ضرورت و تصادف مطرح می شود 

و

در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن ضرورت است و نه بخت (تصادف.)


تصادف = فرم جامه عمل پوشی ضرورت (جبر)

مثال از قول دهاقین:

مرگ ابنای بشر، ضرورتی (جبری) است.

طرز مرگ آنها تصادفی است:

یکی از پشت بام می افتد و می میرد و دیگری سرما می خورد و می میرد.

دلیلش این است که اسم اجل و عرزائیل بر زبان نیاید.

 

جبر

(ضرورت)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/14206

 


تصادف

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12748

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12760

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12765

 

پایان

علاوه بر این،

بخت ـ خود ـ دیالک تیکی از خوش بختی و بدبختی است.

طبری ولی بخت را به معنی خوشبختی به کار می برد.

 

 

 

زور و زر را گر به خود حاکم کنی در روزگار
چارپا خویی که گشتی بنده مهمیز و جو
شمع آسا خود بسوز و تیرگی کن برکنار
کِشته ای گر بذرِ زرّین، میرسد گاهِ درو

معنی تحت اللفظی:

بشر اگر تابع زر و زور باشد، به درجه  جانور تنزل می یابد.

جانوری که تابع مهمیز (میخ کفش اسب سوار برای بالاتر بردن سرعت اسب) و جو است.

بشر باید مثل شمع بسوزد و شب تیره بیفرزود.

اگر بذر زرین بپاشد، روزی خرمن زر درو خواهد کرد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر