احسان طبری
(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)
(۷۳ سال)
دو بینش
(از اندرزنامه عمر)
درنگی
از
شین میم شین
میرسد گاهِ درو، شاید که لختی دیرتر
بهرِ فرزندانِ تو، بذری نباشد، کشت نیست
چارپا دان آنکه خود را خواست سیر و سیرتر
ور ز جوع از پا فتد یارش، بشر را زشت نیست؟!
نیست منصفتر ز تاریخ، اَر گزاری خدمتش
او تو را خدمت گزارد، تا به جان برتر شوی
ترکِ این محفل مکن در شادی و در محنتش
گفت بودا:
« کهترین می باش تا بِهتر شوی»
معنی تحت اللفظی:
اگر بذری پاشیده نشود، کشتزاری تشکیل نمی یابد تا پس از مدتی حاصل حاصله را درو کنی و شکم زن و بچه ات را سیر کنی.
کسی که فقط به فکر شکم خویش و بی اعتنا به گرسنگی همنوعان خویش باشد، چارپا ست.
رب النوع تاریخ
منصفترین رب النوع ها ست:
اگر به او خدمت کنی، او هم متقابلا به تو خدمت می کند و تو را به لحاظ جان، برتریت می بخشد.
این محفل را بی اعتنا به شادی و محنتش ترک نکن
و
به توصیه بودا، کهترین باش تا بهترین شوی.
۱
میرسد گاهِ درو، شاید که لختی دیرتر
بهرِ فرزندانِ تو
طبری در این جمله،
دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک کشت و درو بسط و تعمیم می دهد و بر مدت زمان لازم اشاره می کند.
منظورش این است که ثمره بعضی از کارها را، نسل بعدی می چیند.
۲
بذری نباشد، کشت نیست
پیش شرط کشت را هم طبری بذر و بذرپاشی می داند
که فرم دیگری از بسط و تعمیم دیالک تیک علت و معلول است.
۳
چارپا دان آنکه خود را خواست سیر و سیرتر
ور ز جوع از پا فتد یارش، بشر را زشت نیست؟!
طبری در این بیت شعر،
به تحقیر کسی می پردازد که به فکر سیر کردن شکم خود و خانواده اش، ضمن بی اعتنایی به گرسنگی دوستانش است.
این بدان معنی است
که طبری مخالف سرسخت اگوئیسم (خودپرستی) و مدافع پیگیر همبستگی است.
طبری
این خصلت بورژوایی را خصلت چارپایان می داند و در شأن بشر نمی داند.
بین طرز تفکر طبری و فقها و ادبا و شعرای نظامات برده داری و فئودالی،
شباهت چشمگیری به چشم می خورد.
سعدی
(شاعر و ادیب و فقیه و فیلسوف طبقات حاکمه برده دار و فئودال)
هم
همین موضع فکری و اخلاقی طبری و همین معیار آنتی ناتورالیستی او را نمایندگی کرده است:
خور و خواب و خشم و شهوت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت.
کسی که به فکر رفع حوایج مادی و غریزی و نفسانی خویش باشد،
نه انسان، بلکه حیوان است.
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند، آدمی.
کسی که فاقد همبستگی با همنوع باشد،
نه انسان، بلکه حیوان است.
سعدی هم بسان طبری
خیال می کند که نباتات و جانوران فقط به فکر خویشند و نه به فکر همنوعان خویش.
از این خبرها نیست.
دلیل این ساده لوحی سعدی و طبری،
وجود ساختار سلسله مراتبی در همبود جانوران است.
گرگ آلفا
قبل از بقیه باید شروع به خوردن بکند.
این خیال باطل
ضمنا
دلیل معرفتی و پژوهشی دارد.
سعدی و طبری از همبودهای جانوری و روابط فی مابین اعضای آنها بی خبر بوده اند.
۴
نیست منصفتر ز تاریخ، اَر گزاری خدمتش
او تو را خدمت گزارد، تا به جان برتر شوی
طبری
تعریف فلسفی تاریخ را هم نمی داند.
طبری
تاریخ را سوبژکتی (فاعلی) تصور و تصویر می کند و نه اوبژکتی (مفعولی).
به همین دلیل، صفت منصف بدان می دهد.
این بدان معنی است
که
طبری هنوز مهمترین مفهوم مارکسیستی را یعنی «سوبژکت تاریخ» را نشنیده است.
و گرنه معنی سوبژکت تاریخ این است که تاریخ اوبژکت است و سوبژکت خاص خود را دارد.
ضمنا
طبری مهم ترین اثر مارکس، تحت عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ» را نخوانده است و یا سرسری خوانده است و نفهمیده است.
تاریخ = سیر و روند توسعه جامعه بشری
سازنده تاریخ
توده های مولد و زحمتکش اند
و
سوبژکت تاریخ
طبقه اجتماعی معینی در دوران معینی است.
سوبژکت تاریخ در دوران کنونی
(دورانگذار از سرمایه داری به سوسیالیسم)
پرولتاریا ست.
مراجعه کنید
به
تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش اول)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر