۱۴۰۳ آبان ۲۳, چهارشنبه

قرآن کریم از دیدی دیگر (سوره النساء ویا زنان) (۳۲۲)

     

ویرایش و تحلیل

از

فریدون ابراهیمی

﴿أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا﴾
[ النساء: ۱۵۱]

اينان در حقيقت كافرانند و ما براى كافران عذابى خواركننده آماده ساخته‌ايم.

کریم

در این آیه، 

کسانی را که به خدا و انبیاء ایمان نمی آورند،  

کافر محسوب می دارد و به عذاب الیم تهدید می کند.

این اما بدان معنی است که ایمان به خدا و انبیاء، نه امری معرفتی، عقلی و اختیاری،

بلکه امری اجباری و تحمیلی و زورکی است.

در  این صورت چگونه می توان ادعا کرد که لا اکراه فی الدین (اجباری در دین نیست»؟


﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُولَٰئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا﴾
[ النساء: ۱۵۲]

و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده‌اند و ميان پيامبرانش جدايى نيفكنده‌اند پاداششان را خدا خواهد داد، و خدا آمرزنده و مهربان است.


کریم

در این آیه، 

کسانی را که به خدا و انبیاء ایمان می آورند، تطمیع می کند.

کسب و کار کریم همین است:

دیالک تیک تهدید و تطمیع.

 

﴿يَسْأَلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ ۚ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَىٰ أَكْبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ۚ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَٰلِكَ ۚ وَآتَيْنَا مُوسَىٰ سُلْطَانًا مُّبِينًا﴾
[ النساء: ۱۵۳]

اهل كتاب از تو مى‌خواهند كه برايشان كتابى از آسمان نازل كنى. اينان بزرگتر از اين را از موسى طلب كردند و گفتند: خدا را به آشكار به ما بنماى. به سبب اين سخن كفرآميزشان صاعقه آنان را فرو گرفت. و پس از آنكه معجزه‌هايى برايشان آمده بود گوساله‌اى را به خدايى گرفتند و ما آنان را بخشيديم و موسى را حجتى آشكار ارزانى داشتيم.


﴿وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا﴾
[ النساء: ۱۵۴]

و بخاطر گرفتن پیمان از ایشان (کوه) طور را بر فراز آنها بر افراشتیم و به آنها گفتیم: «سجده کنان به دروازه (بیت المقدس) داخل شوید». و (نیز) به آنان گفتیم: در روز شنبه تجاوز نکنید (و از صید ماهی دست بکشید) و از آنان پیمان محکمی گرفتیم.

کریم

در این دو آیه، 

خلق یهود را مورد انتقاد قرار می دهد

که جرم شان خواستن دلیل از موسی بوده است.

ضمنا

منت بر سر آنها می گذارد که کوه طور را برای شان خلق کرده است.


﴿فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِم بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾
[ النساء: ۱۵۵]

پس به سبب پيمان شكستنشان و كافر شدنشان به آيات خدا و به ناحق كشتن پيامبران و اينكه گفتند: دلهاى ما فرو بسته است، خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و جز اندكى ايمان نمى‌آورند.

خلق یهود

گویا پیمان شان را با خدا شکسته اند و کافر شده اند.

دلیل کفرشان هم نه معرفتی، بلکه الهی است.

خدا با بستن دل شان امکان خداشناسی را از آنها سلب کرده است.

در قاموس کریم،

نه تنها ایمان تحمیلی است، بلکه کفر هم به همان سان.

اگر کفر و ایمان الهی و تحمیلی است،

پس دلیل اجر و زجر چیست؟

 

﴿وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَىٰ مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا﴾
[ النساء: ۱۵۶]

و نيز به سبب كفرشان و آن تهمت بزرگ كه به مريم زدند.

 

﴿وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ ۚ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ ۚ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا﴾
[ النساء: ۱۵۷]

و نيز بدان سبب كه گفتند: ما مسيح پسر مريم پيامبر خدا را كشتيم. و حال آنكه آنان مسيح را نكشتند و بر دار نكردند بلكه امر برايشان مشتبه شد. هر آينه آنان كه درباره او اختلاف مى‌كردند خود در ترديد بودند و به آن يقين نداشتند. تنها پيرو گمان خود بودند و عيسى را به يقين نكشته بودند.

کریم

در این دو آیه،

منکر تصلیب عیسی مسیح می شود.

یعنی همان اعتقاد مسیحیان را تصدیق می کند.

 

﴿بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾
[ النساء: ۱۵۸]

بلكه خداوند او را به نزد خود فرا برد، كه خدا پيروزمند و حكيم است.

﴿وَإِن مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا﴾
[ النساء: ۱۵۹]

و هيچ يك از اهل كتاب نيست مگر آنكه پيش از مرگش به او ايمان آورد و عيسى در روز قيامت به ايمانشان گواهى خواهد داد.

کریم

در این دو آیه، 

ادعا می کند که عیسی مسیح نزد خدا ست.

﴿فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا﴾
[ النساء: ۱۶۰]

  پس به (کیفر) ستمی که قوم یهود مرتکب شدند، و (نیز) بخاطر جلو گیری بسیار آنها از راه خدا، چیزیهای پاکیزه ای را که برایشان حلال بود؛ بر آنها حرام کردیم.

بیچاره خلق یهود.

کریم حتی اغذیه و اشربه را به بهانه های واهی بر آنها حرام کرده است.

 

ادامه دارد.

درنگی در مکررات مکرمات (۵۲)

 
سيمين بهبهانى
باور آدم هاى ساده را خراب نكن
آدم هاى ساده با تو تا ته خط مى آيند
و اگربى معرفتى ببينند قهر نمى كنند
ميميرند٠٠٠
مرگ پروانه را ديده اى؟
پروانه با يك تلنگر ميميرد

شعرا
جهانپهلوان خیالپردازی اند.


از یک میلیون شاعر خیال پرداز خالی باف
حداقل
یکی از زندگی پروانه ها خبر ندارد.


مثال:
پروانه ها از مکریک به راه می افتد
۱۰۰۰۰ کیلومتر را در سه نسل طی می کنند و به مقصد می رستد و تخمگذاری می کنند.


نسل چهارم
پس از خروج از پیله و پرگشودن
به تنهایی همان مسیر را برمی گردد
تا روند و روال کوچ همیشگی دوباره صورت گیرد.


بخش بررسی زندگی حشرات و پرندگان در انستیتوی ماکس پانک در آلمان
پروانه ها را شکار و چیپ گذاری می کند 

و 

مسیرشان را در سراسر جهان پی می گیرد و از عظمت کوچ شان پرده برمی دارد.

پایان

 

درنگی در شعری از احسان طبری، تحت عنوان «دو بینش» (۱۵)

 

احسان طبری

(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)

(۷۳ سال)

دو بینش

(از اندرزنامه عمر)

درنگی

از

شین میم شین

مولوی گوید: 

« نه هر عقلِ حقیری راه بُرد
چون درآمد گاهِ رنج و روزِ رزم و کارزار
آنکه در ایّامِ سختی جا نخورد و پا فشرد
او سزاوار است فتحی را که باشد افتخار»

معنی تحت اللفظی:

هر عقل حقیری به هنگام رنج و رزم  نمی تواند رهنمایی کند.

پیش شرط پیروزی فخرآمیز، پافشاری در ایام دشوار است.

۱

مولوی گوید: 

« نه هر عقلِ حقیری راه بُرد
چون درآمد گاهِ رنج و روزِ رزم و کارزار

 

طبری

پس از ذکر خرافاتی از حضرت بودای ایدئآلیست و خواجه عبدالله انصاری عارف،

دست در خورجین فکری مولانای خردستیز می برد،

 خرافاتی از او بیرون می آورد، در بشقاب خواننده و شنونده بینوا می نهد 

و در نهایت حسن نیت به خوردش می دهد:

مولانای خریت گستر و خرد ستیز و خر پرور،

در این بیت شعر

به تحقیر عقل می پردازد و آن را عاجز از راهنمایی در ایام رنج و رزم و کارزار قلمداد می کند.

مولانا 

عینا و عملا

عقل را فاعلیت (سوبژکتیویته) می بخشد و ضمنا به دو نوع حقیر  و وزین طبقه بندی می کند و عملا خود را صاحب عقل وزین جا می زند.

کسب و کار مولانا و عرفان

خالی بندی و گنده گوزی است.

طبری

عرفان را اصلا نمی شناسد و عین خیابش نیست که عرفان، مکتب عمیقا ارتجاعی، خردستیز و خر پروری است.

حیرت انگیز است که طبری درک مارکسیستی از خردگرایی و خردستیزی و حتی درک درستی از لاطائلات مولانا ندارد.

 مثلا

نمی داند که معنی «پای استدلالیان (خردگرایان) چوبین بود،

پای چوبین سخت بی تمکین بود» چیست.

طبری

حتی

به استقبال از شعر مبتنی بر خالی بندی و گنده گوزی مولانا،

«بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست»

شعری می سراید:


به استقبال غزل مولانا:
 «بگشای لب که قند فراوانم آرزوست»


احسان طبری

 من گــرد پای بسته و میدانم آرزو ست
دریای لب خموشم و طغیانم آرزو ست


در چنبر شکیـــب فروکاست جان من
بال و پری به عرصه جولا نم آرزو ست


بس دیر شد ملال زمستان انتظار
غوغای رنگ خیز بهارانم آرزو ست


خواندن به اوج بر ســـر بازارهای شهر
آن نغمه به جان شده پنهانم آرزو ست


فرسودم از سرشک خود و شامگاه درد
صبح نجــات و چهره خندانم آرزو ســــت


در ریگزار تفته، لبان چاک از عطش
آهنگی از نوازش بارانم آرزو ســـت


بس عقده بسته رنج در اعماق سینه ها
اینــک گره گشـــایی طـــوفانم آرزو ســت


روزی که بشکفد گل جان پرور مراد
در مرغـــزار خـــرم ایرانـــم آرزو ست
 

پایان

تعریف عرفان در هر فرهنگ واژه مارکسیستی،  عرضه شده است.

معلوم نیست که توده ای ها در کشورهای سوسیالیستی چه خوانده اند و چه کرده اند

که از «هر» و «بر» بی خبر مانده اند.

ما باید اگر فرصت یافتیم هم شعر این مولانا و هم شعر طبری به استقبال از آن را تحلیل کنیم.

 

مراجعه کنید

به

عرفان فرمی از خردستیزی

 

http://hadgarie.blogspot.com/2010/08/blog-post_13.html

 

پایان

۲

مولوی گوید: 
آنکه در ایّامِ سختی جا نخورد و پا فشرد
او سزاوار است فتحی را که باشد افتخار»

در این بیت شعر مولانا،

معیار سزاواری به پیروزی فخر انگیز،

مقاومت و پافشاری در ایام سختی است.

در  صحت نسبی این دیالک تیک مقاومت و مبارزه و پیروزی شکی نیست.

ولی مقاومت به تنهایی نه ضامن پیروزی است و نه تعیین کننده است.

مقاومت و پافشاری بر اندیشه ای ویا امری

جنبه ای پسیکولوژیکی است

و لذا ثانوی است.

کسی به دلیل جا نزدن و پافشاری مکانیکی و خرکی پیروز نمی شود.

اگر هم احیانا و تصادفا پیروز شود،

قادر به حفظ پیروزی حاصله نمی گردد.

توده و پرولتاریا بالاعم و مارکسیست ها  بالاخص

به تجزیه و تحلیل شرایط عینی و ذهنی جامعه و تدوین استراژی و تاکتیک مبارزات انقلابی مبادرت می ورزند.

طبری مبلغ شور و شوق است و بی اعتنا به عظمت و ضرورت تئوری علمی و انقلابی است.


ادامه دارد.

۱۴۰۳ آبان ۲۲, سه‌شنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی، تحت تأثیر غزلی از سعدی (۷) (لخش اخر)

    

درنگی

از

شین میم شین


 گفتم:
«آهندلی کنم چندی
  ندهم دل به هیچ دلبندی»

سعدی 

سیاوش کسرایی 

(مهر ۱۳۶۲)

جوانی را ز کف دادم به عشق آبرومندی
چه باشد گر که پیری را به می، ننگی کنم چندی


فراخی بود ـ چون دریا ـ مرا در دست و در سینه
چو تنگی می رسد ـ چون دره ها ـ تنگی کنم چندی


سمند چابک رهوار بودم، پهلوانان را
ز پا افتاده ام، بگذار تا لنگی کنم چندی

معنی تحت اللفظی:

جوانی ام را فدای نام کردم، اگر پیری را فدای ننگ کنم، 

آسمان که به زمین نمی آید.

شبیه دریا دست و سینه ام باز و پهناور بود.

حالا که ایام تنگی است، می خواهم بسان دره ها تنگدستی و تنگدلی پیشه کنم.

 اسب تندپایی زیر ران پهلوانان بودم.

اکنون پیر شده ام، بگذار لنگ لنگان بروم.

 

۱

جوانی را ز کف دادم به عشق آبرومندی
چه باشد گر که پیری را به می، ننگی کنم چندی

سیاوش

در این بیت شعر

دیالک تیک نو و کهنه

را

به شکل دیالک تیک جوانی و پیری  بسط و تعمیم می دهد

و

دیالک تیک نام و ننگ 

را

برای تشریح بیوگرافی خود به خدمت می گیرد.

نام و ننگ  از مفاهیم مهم فردوسی است و فردوسی برای سیاوش اوتوریته کلاسیک بی همتایی است.

سیاوش

شاهنامه را بهتر از کف دستش می شناسد.

روی مفاهیم اخلاقی نام و ننگ باید کار کرد.

محتوای فلسفی این مفاهیم اما به مراتب غنی تر از حیطه اخلاق است.

مراجعه کنید

به

جهان بینی فردوسی

 

(۱ ـ ۴۷)

http://hadgarie.blogspot.com/2019/03/blog-post_19.html

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5760

 

۲

فراخی بود ـ چون دریا ـ مرا در دست و در سینه
چو تنگی می رسد ـ چون دره ها ـ تنگی کنم چندی
 

سیاوش

در این بیت شعر، 

دیالک تیک های زیر را برای بیان نظر به خدمت می گیرد:

دیالک تیک دره و دریا

دیالک تیک گشاد و تنگ 

(دیالک تیک فراخی و تنگی)

دیالک تیک دست و سینه

(دیالک تیک دست و دل، عمل و اندیشه)

را.


۳
سمند چابک رهوار بودم، پهلوانان را
ز پا افتاده ام، بگذار تا لنگی کنم چندی

سیاوش

در این بیت آخر این شعر،

برای تشریح فونکسیون خود، دیالک تیک های زیررا به خدمت می گیرد:

دیالک تیک سمند و اسب

دیالک تیک چابک و کند

دیالک تیک رهوار و لنگ

دیالک تیک  سمند و سوار

را.

 

سیاوش خود را سمندی زیر ران پهلوانان توده و حزب توده تصور و تصویر می کند.

فونکسیون سیاوش

معرفی پهلوانان توده  به توده بوده است.

به نظر ما خود سیاوش بزرگترین پهلوان توده و حزب توده بوده است.

 

پایان