۱۴۰۳ مهر ۲, دوشنبه

درنگی در شعری از سهراب سپهر (۷) (بخش آخر)

  

درنگی

از

میم حجری

 
 
 
سهراب
"آدم این‌جا تنهاست، و در این تنهایی،
سایه ی ناروَنی تا اَبَدیَت جاری ست."


به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که تَرَک بَردارد
چینیِ نازُکِ تنهایی من.

پایان

معنی تحت اللفظی:
آدم در پشت هیچستان تنها ست و در تنهایی ورای هیچستانی،
 سایه نارون تا ابدیت جریان دارد.
اگر به سراغ من می آیید، بی سر و صدا بیایید تا چینی تنهایی من ترک برندارد.
 
مشخصه پشت هیچستان تنهایی آدم ها ست
و
مشخصه تنهایی آدمیان، جریان سایه نارون تا ابدیت است.
 
سهراب 
سایه نارون را به رودی تشبیه می کند که پایانی ندارد.
 
کمیت و کیفیت سایه نارون و هر چیز دیگر
اصولا و اساسا
وابسته به رابطه مکانی نارون با خورشید است و نه وابسته به تنهایی و همبایی این و آن.
کم و کیف سایه نارون و هر چیز دیگر،
چیزی اوبژکتیو (عینی) است و نه چیزی سوبژکتیو (بسته به تنهایی و همبانی سوبژکتی، مثلا شاعری.)
 
طولانی بودن خارق العاده سایه نارون 
باید دال بر تابش آفتاب از افق باشد.
یعنی در آنسوی هیچستان آفتاب باید از نهایت غرب و یا از نهایت شرق بر نارون بتابد.
 
سکنه آنسوی هیچستان باید یا شرقی افراطی باشند و یا غربی افراطی.
در حالیکه سکنه هیچستان
نه شرقی اند و نه غربی.

به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که تَرَک بَردارد
چینیِ نازُکِ تنهایی من.

 
اگر کسی احیانا آدرس سهراب را در پشت هیچستان پیدا کرد و به سراغش قدم رنجه فرمود،
باید کفش مخملی بپوشد و یا اصلا و اساسا پابرهنه تشریف ببرد 
تا چینی تنهایی شاعر ترک برندارد.
 
البته پیدا کردن خود هیچستان به اندازه کافی دشوار است.
چه رسد به پیدا کردن پشت هیچستان.
 
سهراب 
تنهایی خود را به ظرفی چینی تشبیه می کند.
ظرف ظریف حساسی که به صدای پایی حتی ترک برمی دارد.
 
سهراب سپهر با الف بامداد 
به لحاظ خردستیزی و من نمایی فرقی با هم ندارند.
فرق آندو در گنده نمایی یکی و توخالی نمایی دیگری است.
یکی خود را هیولایی تصور و تصویر می کند و دیگری سایه آسایی.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر