بهار غلامحسینی
(الهه)
(۱۳۱۳ – ۱۳۸۶)
درنگی
از
میم حجری
شادی ام ز گل و می
می شود فزون، ولی
مستی ام ز نگه آن فرشته خو بود.
معنی تحت اللفظی:
از تماشای می و گل ، شادمان می شوم.
مستی من اما از نوشیدن شراب نگاه جانان فرشته خو ست.
شاعر در این بند تصنیف و ترانه،
به مقایسه جام شراب با چشمان جانان و به مقایسه گل با جانان می پردازد:
عشق او سرشت من
چشم او عدوی جان
وه که سرنوشت من
در کف عدو بود.
چو نی نغمه ها در گلو دارم
به دل روز و شب یاد او دارم
به جز آرزوی وصالش نیست
اگر در جهان آرزو دارم.
تشبیه گلوی انسان به نی و یا نی به گلوی انسان
و
زادگاه نغمه تصور کردن نی و گلو،
نشاندهنده فانتزی غول آسا ست.
خیلی زیبا ست.
به جز آرزوی وصالش نیست
اگر در جهان آرزو دارم.
پیامد عشق همین است:
خلاصه گشتن هستی در وصلت با معشوق.
به همین دلیل
عشق به نوعی استغناء سوبژکتیو منجر می شود.
عاشق
بی نیاز از این و آن می شود.
به این دلیل که او نیازمند مطلق معشوق می شود.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر