تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
معنی تحت اللفظی:
تهرانی ها
مبتلا به بیماری نادانی اند و هذیان و پرت و پلا می گویند:
به رشتی ها، کله ماهی خور،
به قمی ها بد و بیراه و اصفهانی ها، چس خور
و
به آذری ها، ترک خر می گویند.
تهرانی ها را آتش زده اند و خود آنها به این آتش، دامن زده اند.
در این بند از این شعر شهریار،
از سطح فکری ترحم انگیز و تهوع انگیز خود شاعر پرده برمی افتد:
۱
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
شهریار
دیالک تیک دانایی و نادانی (علم و جهل)
را
به شکل دیالک تیک تندرستی و بیماری بسط و تعمیم می دهد.
نتیجه ابتلای تهرانی ها به مرض نادانی، یاوه گویی آنها ست.
تهرانی ها
به زعم شاعر
درست بسان بیماران که در کوره سوزان تب، هذیان و هدر می گویند،
به تحقیر خلق های کشور می پردازند.
همین یاوه خود شهریار،
فرمی از خریت و خریت گستری و خر پروری است:
هذیان و هدر گویی بیمار،
دلیل و علت فیزیکی ـ فیزیولوژیکی ـ بیولوژیکی ـ میکروبیولوژیکی دارد.
در کشمکش قوای تدافعی اندام با میکروب ها و سم ها،
بخش مهمی از مغز، تعطیل می شود تا همه قوای مغز به مبارزه با خصم اختصاص یابد و از مرگ بیمار ممانعت به عمل آید.
درست به همان سان که پس از صرف طعام، فقط می توان و باید استراحت کرد تا غذا هضم و جذب شود.
تمام هم و غم مغز مصروف همین وظیفه حیاتی ـ مماتی می شود.
پس از اطعام غذا
نمی توان سر کلاس درس نشست و یا کتاب خواند و اندیشید و بحث کرد.
سعدی
هم صدها سال قبل از شهریار،
به این مسئله پی برده است ولی نه به دلیل و علت آن.
در نتیجه، راه حلی خرکی داده است:
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی.
راه حل سعدی پرهیز از تغذیه است:
به زعم سعدی، تغذیه منبع نادانی است.
بشر هر چه گرسنه تر، علامه تر و هر چه سیرتر، خرتر.
جهل
در قاموس شهریار، به صورت مرض تصور و تصویر می شود.
یعنی علت و دلیل مادی (فیزیکی (جسمانی) ـ بیولوژیکی ـ فیزیولوژیکی ـ میکروبیولوژیکی)
کسب می کند.
ابوجهل معروف در قرآن کریم،
به صورت مریضی جلوه گر می شود که مرضش، مطلقا وخیم و معالجه ناپذیر است.
۲
تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
هذیان و هدر تهرانی های مبتلا به مرض جهل،
تحقیر خلق های کشور است.
این خرافه خطرناک شهریار شیره ای، خود دلیلی بر خریت خود او ست:
هذیان گویی
نه به صورت ارادی، اختیاری و آگاهانه، بلکه به صورت غیرارادی، جبری و ناآگاهانه صورت می گیرد.
دست خود بیمار نیست.
کارخانه مغز فقط به مبارزه با میکروب هاو سم ها مشغول است و فرصت برای تفکر ندارد.
اگر تحت فشار گیرد، یاوه تولید می کند و نه اندیشه.
تحقیر همنوع اما ارادی، اختیاری و آگاهانه صورت می گیرد
و
دلایل طبقاتی و جامعتی و معیشتی ـ مادی و فرماسیونی ـ اقتصادی دارد.
تحقیر و تجلیل و تحسین همنوع، خاص کشور شهریار و تهرانی ها هم نیست.
محمد زهری خردسال
در تبعید از شمال به شیراز توسط دربار پهلوی
از همکلاسی هایش و حتی از معلمش گزارش داده است که به تمسخر بیشرمانه او به عنوان یک شمالی می پردازند.
تحقیر خلق یهود توسط فاشیست ها و راسیست ها و تجلیل افراطی و غلوآمیز آلمانی ها
نه هذیان و هدر، بلکه طرح و توطئه و تئوری سنجیده و اندیشیده برای سلب مالکیت از خلق یهود و برای خرپروی و جنگ افروزی بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر