سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
فصل دوم
کردوکار روانی و واقعیت عینی
۱
تئوری انعکاس
ادامه
۱۱۱
· اگر در پره میس های (پیش فرض های) آغازین، سوبژکتیویته (سوبژکتیو بودن) بی غل و غش پدیده های روانی ادعا شود، این خطا را نمی توان به مدد استدلالات بعدی تصحیح کرد.
۱۱۲
· در آن صورت، نه، می توان پیوند پدیده های روانی با واقعیت عینی را توضیح داد و نه، امکان شناخت پدیده های روانی را در اختیار داشت.
۱۱۳
· چنین درک سوبژکتیویستی ئی از پدیده های روانی باید در مواضع فکری اغازین، پیشاپیش مستثنی شود.
(باطل اعلام شود.
نمایندگی نشود.
مترجم)
۱۱۴
· پدیده های روانی در اثر تأثیر متقابل سوبژکت با جهان اوبژکتیو (عینی) پدید می آیند.
۱۱۵
· پدیده های روانی در روندی پدید می آیند که با اثرگذاری چیزها بر انسان ها شروع می شود.
۱۱۶
· این خود چیزها هستند که منبع و سرچشمه کلیه تصورات ما از آنها هستند.
۱۱۷
· پیوند پدیده های روانی با واقعیت عینی به طور مستقیم در پیدایش آنها (پدیده های روانی) دخلیل است.
۱۱۸
· شالوده و پایه و اساس وجود پدیده های روانی را واقعیت عینی تشکیل می دهد.
۱۱۹
· شعور بنا بر معنا و ماهیت خود، همیشه، وقوف به چیزی است که در ورای آن (در خارج از آن) وجود دارد.
۱۲۰
· شعور عبارت است از وقوف به اوبژکتی که در ورای سوبژکت شناخت (بشر، شناسنده) قرار دارد، که در روند شناخت تحول می یابد و به صورت احساس، اندیشه و غیره در می آید.
۱۲۱
· طبیعی است که بدین طریق، تفاوت موجود میان شعور و اوبژکت آن، یعنی وجود، نفی نمی شود.
(دیالک تیک سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخت
به جای خود می ماند.
اوبژکت شناخت در آیینه سوبژکت شناخت منعکس می شود.
مترجم)
۱۲۲
· بدین طریق، وحدت شعور (احساس، تفکر و غیره) و اوبژکت روشن می شود و این حقیقت امر مورد تأکید قرار می گیرد که اوبژکت شناخت، شالوده ای برای این وحدت است.
(یعنی
در دیالک تیک اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت،
نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.
یعنی
محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است.
مترجم)
۱۲۳
· این درک از پدیده های روانی، نقطه آغازینی (آغازگاهی) برای مونیسم ماتریالیستی است.
۱۲۴
· در رابطه معرفتی پدیده های روانی با اوبژکت آنها، تضاد (ضدیت دیالک تیکی. مترجم) میان سوبژکتیو و اوبژکتیو عرض اندام می کند.
· تضادی که در عرصه معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) اهمیت ماهوی دارد.
۱۲۵
· اما برای اینکه این تضاد، دوئالیسم قلمداد نشود، باید وحدت فی مابین نیز نمودار گردد.
· وحدتی که در چارچوب آن این تضاد عرض اندام می کند.
۱۲۶
· از این رو، باید نه فقط تضاد (تضاد سوبژکت شناخت با اوبژکت شناخت. مترجم) برجسته شود، بلکه علاوه بر آن، وحدت اولیه احساس ها، افکار، یعنی شعور با واقعیت عینی نیز اعلام گردد.
· واقعیت عینی ئی که احساس ها و افکار (شعور) انعکاس آن اند، یعنی وقوف به واقعیت عینی اند.
۱۲۷
· جهان بینی ایدئالیستی از «جهان» دربسته پدیده های روانی سوبژکتیو به راه می افتد.
(جهان بینی ایدئالیستی
دیالک تیک وجود و شعور (ماده و روح)
را
هم
چه بسا
منکر می شود
و
هم
وارونه می سازد.
یعنی
نقش تعیین کننده را از آن شعور (روح، احساس) می داند.
یعنی وجود (ماده، واقعیت عینی، سیب) را مخلوق شعور (روح، احساس) می داند.
جهان بینی ایدئالیستی ـ ذهنی
(برکلی)
حتی وجود واقعیت عینی را مثلا سیب را انکار می کند.
در قاموس جهان بینی ایدئالیستی ـ ذهنی
اگر بشر نباشد، واقعیت عینی مثلا خورشید حتی وجود نخواهد داشت.
مراجعه کنید به ژرژ پولیتسر، «اصول مقدماتی فلسفه».
مترجم)
۱۲۸
· تفکر فلسفی محبوس در چنین جهان بینی ئی، بیهوده می کوشد تا ثابت کند که می توان از این سوبژکتیویته دربسته بیرون آمد و (یا اصلا نمی توان بیرون آمد) و وارد جهان اوبژکیتو (عینی) شد.
۱۲۹
· مونیسم ماتریالیستی ماتریالیسم دیالک تیکی، بلاواسطه (مستقیما) از جهان عینی خارجی به راه می افتد و تئوری انعکاس از آنجا (از جهان عینی خارجی) به پدیده های روانی می پردازد.
انعکاس
(عکس برداری، عکس اندازی)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9440
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9448
پایان
۱۳۰
· این چرخشی کوپرنیکانیستی است که تئوری انعکاس ماتریالیسم دیالک تیکی به انجام می رساند.
۱۳۱
· بدین طریق، اولین مشخصه اساسی و خودویژه تئوری انعکاس ماتریالیسم دیالک تیکی این است که ایزولاسیون (مجزاسازی، منفصل سازی) تصویر از شیئ و مقابل هم قرار دادن دوئالیستی تصویر و شیئ از بین می رود.
۱۳۲
· محتوای معرفتی تصویر (احساس، ادراک و غیره) را نمی توان از شیئ (موضوع مربوطه تصویر) مجزا و منفصل ساخت..
۱۳۳
· به همان سان هم نمی توان تصویر را از روند انعکاس، یعنی از کردوکار معرفتی سوبژکت، مجزا و منفصل ساخت.
۱۳۴
· تفاوت گذاشتن میان تصویر و روند، روندی که در آن، تصویر مورد نظر پدید می آید، به ویژه مجزا سازی تصویر از روند، وسیله اصلی ئی است که نئو رئالیسم انگلو ـ امریکایی و پراگماتیست ها به مدد آن، نیات تئوریکی خود را جامه عمل می پوشانند.
۱۳۵
· این کردوکار به طرز علنی و عریان و خشن به عنوان مثال (همانطور که ذکرش گذشت) در آثار برتراند راسل عرض اندام می کند.
۱۳۶
· برتراند راسل، در ادراک (استنباط)، تصویر (پرسپت) را از ادراک (پرسپسیون) به مثابه روند، مجزا و منفصل می سازد.
۱۳۷
· نئو رئالیستی که ماخیسم را تداوم می بخشد، به مجزاسازی تصویر از روند روانی، از این رو نیاز دارد که آن، دست او را در گذاشتن تصویر به جای چیز آزاد می گذارد.
(برای نشاندن حسن به جای حسین
باید هم پیشایپش، آندو را از هم جدا ساخت،
یعنی رابطه آندو را قطع کرد.
مترجم)
۱۳۸
· در غیر این صورت، روندی که تصویر از آن فراهم آمده است، محتوای پسیکولوژیکی خود را از دست می دهد و بس می کند که روندی پسیکولوژیکی باشد.
۱۳۹
· در غیر این صورت، روانی به مثابه شیئ (موضوع) بررسی پسیکولوژیکی، «دود می شود».
۱۴۰
· به همین دلیل در روان شناسی نئو رئالیسم و پراگماتیست ها، بیهیویوریسم (رفتارگرایی) علم فتح الفتوح برمی افرازد:
الف
· حضرات شعور را از بشر مجزا می سازند و به جای وجود می گذارند.
ب
· بشر به مثابه موضوع روان شناسی، فقط واکنش های خود را حفظ می کند.
۱۴۱
· طبقه بندی ادراک به تصویر (پرسپت) و روند (پرسپسیون) را برتراند راسل دلیلی بر «بیطرفی» خود در مبارزه میان ماتریالیسم و ایدئالیسم می داند.
۱۴۲
· دلیل بر اینکه او نه طرفدار ماتریالیسم است و نه طرفدار دشمن ماتریالیسم، یعنی ایدئآلیسم.
· مراجعه کنید به بیهیویوریسم (رفتارگرایی)
رفتارگرایی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5636
رفتارگرائی
جریانی در روانشناسی بورژوائی است
که
در
دهه اول قرن بیستم
در
ادبیات ایالات متحده آمریکا
پا به عرصه وجود نهاده است.
رفتارگرائی
عمدتا
به
بررسی رفتار (واکنش های) انسان و حیوان نسبت به تأثیرات (تحریکات) محیط زیست می پردازد.
(روانشناسی رفتار)
رفتارگرائی
ـ بلحاظ فلسفی ـ
تحت تأثیر شدید پوزیتیویسم
قرار دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر