۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۷, پنجشنبه

خود آموز خود اندیشی (۹۷۱)

Bild

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت اول

بخش اول

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۰ ـ ۸۳)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

۱

دلش خون شد و راز در دل بماند

ولی پایش از گریه در گل بماند

 

معنی تحت اللفظی:

گدا زاده دلباخته به پادشاه زاده، راز عشقش را با کسی در میان نگذاشت و دلش خون شد.

اما پایش از فرط گریه، در گل ماند.

 

 

اکنون گدا زاده ای عاشق پادشا زاده ای می شود.

رابطه عاشقانه در فلسفه سعدی و حافظ

چنین رابطه ای است.

 

رابطه عاشقانه در

رابطه یک طرفه ای است که در فلسفه علمی تحت عنوان (۱) تعریف می شود.

 

رابطه عاشقانه در

رابطه یک طرفه است که در فلسفه علمی تحت عنوان «وابستگی» تعریف می شود.

 

در رابطه دوجانبه، هر تغییری در یک طرف رابطه، موجب تغییر طرف دیگر رابطه می شود.

 

ولی در «رابطه» یکطرفه (وابستگی) یکی تابع دیگری است.

به عبارت دیگر رابطه کذایی

یکسویه است :

یکی تابع و وابسته است و دیگری مستقل و خود مختار.

 

یکی سگ است و دیگری انسان.

 

یکی بنده است و دیگری بنده دار .

یکی نوکر است و دیگری ارباب.

یکی غلام است و دیگری خواجه.

یکی گدا ست و دیگری توانگر.

 

سعدی و حافظ

 این رابطه واره را «عشق» می نامند و هزاران غزل و قصیده و مثنوی در باره این رابطه واره ننگ آور و چرکین و انسان ستیز و شرم انگیز

سروده اند

و

حتی در قرن بیستم،

چهارصد سال پس از رنسانس و روشنگری اروپا، دویست سال پس از پیروزی انقلاب فرانسه

و

هشتاد سال پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی کبیراکتبر،

خواننده هائی این اشعار ضد انسانی و خردستیز را به صورت ترانه می خوانند و مثل زهری مهلک در ضمیر کرخت جامعه جاری می سازند.

 

اکنون سؤال این است

 که

چرا باید گدا عاشق پادشاه شود؟

 

گدا و پادشاه

بر خلاف ادعای سعدی

 دو ضد دیالک تیکی  اساسی در جامعه نیستند.

 

ضد دیالک تیکی پادشاه (نماینده طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار)

طبقه رعیت (و بعدها طبقه متوسط) است.

 

لومپن پرولتاریا

(گدا و جنده و جاکش و غیره)

همانند طبقه اشراف بنده دار، فئودال و دربار

 در تولید اجتماعی شرکت نمی ورزند و انگلوار از حاصل کار دیگران زندگی می کند.

 

شیوه زندگی انگلی،

 لومپن پرولتاریا

را

 به خصوصیات شگرفی مجهز می سازد که ما با آنها در جریان تحلیل این حکایت سعدی آشنا خواهیم شد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر