سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
۱
جایگاه پدیده ها و روندهای روانی در پیوند عام پدیده ها در جهان مادی
الف
راجع به طرح مسئله
۵۲
· ادراک (استنباط) به مثابه گبیلده (شکل، مصنوع) منفصل و مجزا از روندهایی که به واسطه انها پدید می آید، یعنی منفصل و مجزا از مغز، منفصل و مجزا از سوبژکت، به جای موضوع آن (به جای انچه که ادراک می شود) گذاشته می شود.
۵۳
· راسل برای به دست اوردن امکان لازم برای گذاشتن احساس ها و ادراکات (استنباطات) و غیره به جای اوبژکت (موضوع آنها)، در اثر خود تحت عنوان «تجزیه و تحلیل روح»، طرح «اعمال» (اکت های) برنتانو و ماینونگ را به نقد می کشد و به کمک آین نقدها، می خواهد که استقلال پدیده های روانی از سوبژکت را جامه عمل بپوشاند.
۵۴
· راسل ضمنا به پیروی از ویلیام جیمز می پردازد که «شعور را تا درجه جریان تفکر (روانگذشت)، تقلیل می بخشد» و می کوشد تا ثابت کند که این انسان (سوبژکت) نیست که می اندیشد، بلکه این ضمیر (روح، شعور) است که در انسان می اندیشد.
· (راسل، «تجزیه و تحلیل روح» ص ۱۷ ـ ۱۸)
۵۵
· راسل فصلی از اثر خود تحت عنوان «تاریخ فلسفه غربی» را به ویلیام جیمز تقدیم می کند و در این رابطه توضیح می دهد، که خدمت اصلی ویلیام جیمز به مثابه فیلسوف در این بوده است که او مفاهیم سوبژکت و اوبژکت را به مثابه چیزی بنیادی برای شناخت باطل دانسته و رد کرده است.
· (مراجعه کنید به راسل، «تاریخ فلسفه غربی» نیویورک، ۱۹۴۵، ص ۸۱۲)
۵۶
· بدین طریق، «ماتریالیسم» تز اول که بنا بر آن، ادراک (استنباط) در کله (ذهن) صورت می گیرد، چندان خطرناک به نظر نمی رسد.
۵۷
· برای اینکه فی الفور با تز دیگری بر آن، سرپوش نهاده می شود.
· تز دیگری که بنا بر آن، کله (ذهن) و کل جهان مادی به مثابه چیزهایی قلمداد می شوند که از ادراکات (استنباطات) پدید آمده اند.
(این همان خرافه اسقف برکلی مؤسس ایدئالیسم ذهنی است:
حتی خورشید وجود عینی و واقعی ندارد.
همه چیز ناشی از ذهنیات ما ست.
مترجم)
۵۸
· فلسفه راسل در این عملیات به مدد احساس ها و ادراکات، چیز دیگری را پیش می کشد و به کمک آن همه چیزهایی که قابل تقلیل به احساس ها نیستند، (به ویژه آرزوها، احساسات، غرایز و عادات)، در مطابقت با بیهیویوریسم (رفتارگرایی) افراطی به طرز بیواسطه ای به رفتار خارجی تقلیل داده می شود.
۵۹
· در دوره ای که «روان شناسی شعور» حاکم بود، در فلسفه ووندت و اوه ناریوس، مونیسم اپیسته مولوژیکی (معرفتی ـ نظری) «خنثی» در حل مسئله پسیکوفیزیولوژیکی، با دوئالیسم پیوند داده می شد.
· راسل مونیسم ایدئالیستی را در حل مسئله معرفتی ـ نظری با تقلیل مکانیسیستی روانی به فیزیولوژیکی و یا با تقلیل روانی به رفتار به معنی بیهیوریوریسم (رفتارگرایی) «رادیکال» واتسون پیوند می دهد.
۶۰
· آن سان که تجزیه و تحلیل راه های مختلف طی شده برای حل مسئله روانی، نشان می دهد که گاهی جنبه معرفتی ـ نظری تقدم کسب می کند و گه جنبه پسیکوفیزیولوژیکی.
· یعنی قاعدتا مناسبت درست آنها (مناسبت جنبه معرفتی ـ نظری با جنه پسیکوفیزیولوژیکی) دیده نمی شود.
۶۱
· پس از ماتریالیسم، پراگماتیسم به مثابه فرقه ای از مونیسم «خنثی» و در واقع مونیسم ایدئالیستی وارد صحنه می شود.
· مراجعه کنید به مونیسم
مونیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3284
۶۲
· پراگماتیسمی که نه با بیهیویوریسم «رادیکال» واتسون، بلکه با بیهیویویوریسم دست در دست می رود و با بیهویوریسم «اجتماعی» ظریفتر گشته هربرت مید، به ائتلاف می رسد.
۶۳
· ابزار اصلی این فرقه از مونیسم که ماتریالیسم را در مقابل ایدئالیسم، «خنثی» (بیطرف) تلقی می کند (یعنی نه ماتریالیسم را مقدم بر ایدئالیسم می داند و نه برعکس)، سمانتیک است.
· مفهوم معنی و سمبل است.
(موضوع سمانتیک
عبارت است از رابطه علامت با معنی اش.
مترجم)
· مراجعه کنید به سمانتیک
۶۴
چارلز سندرز پایرس
(۱۸۳۹ ـ ۱۹۱۴)
ریاضیدان، فیلسوف و منطقدان آمریکائی
مؤسس پراگماتیسم
مؤسس سمیوتیک (همراه با فردیناند ساسور)
· شرایط لازم برای سمانتیسم را در فلسفه امریکایی در سال های هفتاد و هشتاد قرن نوزدهم، چارلز سندرز پایرس فراهم آورده است
۶۵
فریدریک جیمز اویگن وودبریج
(۱۸۶۷ ـ ۱۹۴۰)
استاد دانشگاه امریکایی
· گام بعدی در این مسیر را در اوایل قرن بیستم، وودبریج با ادعای زیر برمی دارد:
· او ادعا می کند که روح و یا شعور چیزی جز خود پدیده ها نیستند.
· برای اینکه آندو همدیگر را معنی میکنند و یا نمایندگی می کنند.
· (مراجعه کنید به وودبریج، «طبیعت شعور»، در «ژورنال فلسفه»، ۱۹۰۵، جلد دوم، ص ۱۱۹ ـ ۱۲۵.)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر