ویرایش و تحلیل
از
فریدون ابراهیمی
﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ
عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ يُحْيِي هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ
فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ ۖ
قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ ۖ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ
عَامٍ فَانظُرْ إِلَىٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ ۖ وَانظُرْ
إِلَىٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ ۖ وَانظُرْ إِلَى
الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا
تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾
[ البقرة: ۲۵۹]
يا مانند آن كس كه به دهى رسيد.
دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود.
گفت:
از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟
خدا او را به مدت صد سال ميراند.
آنگاه زندهاش كرد.
و
گفت:
چه مدت در اينجا بودهاى؟
گفت:
يك روز يا قسمتى از روز.
گفت:
نه، صد سال است كه در اينجا بودهاى.
به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر،
مىخواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، ب
نگر كه استخوانها را چگونه به هم مىپيونديم و گوشت بر آن مىپوشانيم.
چون قدرت خدا بر او آشكار شد،
گفت:
مىدانم كه خدا بر هر كارى توانا ست.
کریم
در این آیه
برای اثبات صحت احیای اموات توسط الله،
قصه ای سر هم بندی کرده است.
این قصه کریم
اما
عاری از ایراد نیست:
۱
يا مانند آن كس كه به دهى رسيد.
دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود.
گفت:
از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟
سؤال حریف راجع به احیای سکنه دهی توسط خدا بوده است که در اثر زلزله ویران شده است و سکنه اش مرده اند.
۲
خدا او را به مدت صد سال ميراند.
آنگاه
زندهاش كرد.
کریم
دست به عوامفریبی می زند.
موضوع سؤال حریف، سکنه روستا ست.
الله
اگر قادر به احیای اموات باشد، باید به عنوان مثال اموات روستا را و یا چند تن از اموات را احیا کند.
کشتن حریف اندیشنده و پرسنده و احیای او پس از ۱۰۰ سال، به درد اثبات صحت ادعایی نمی خورد.
۳
و
گفت:
چه مدت در اينجا بودهاى؟
گفت:
يك روز يا قسمتى از روز.
پاسخ حریف به پرسش الله، پاسخی رئالیستی است.
به قول خود کریم، حریف تازه احیا شده است.
ناگفته می ماند که جسد حریف در این صد سال کجا بوده است که از مهلکه تجزیه و تلاشی در امان مانده است؟
۴
گفت:
نه، صد سال است كه در اينجا بودهاى.
به طعام و آبت بنگر كه
تغيير نكرده است، و به خرت بنگر،
این هارت و پورت الله هم ارزش تجربی و علمی و طبیعی ندارد:
در عرض ۱۰۰ سال، آب و غذا و خر کسی لایتغیر نمی ماند.
آب و غذا و خر کسی
در غیاب او
به اجزای متشکله اش تجزیه می شود:
آب تبخیر می شود و اثری از آن باقی نمی ماند.
غذا هم به گاز و بخار و املاح مربوطه تجزیه می شود.
خر هم مثل خود حریف می میرد و اندامش به اجزای متشکله تجزیه می شود.
۵
مىخواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مىپيونديم و گوشت بر آن مىپوشانيم.
لازم نکرده که چنین عبرت دروغینی به خلایق بدهی.
حریف اندیشنده خر نیست تا ادعای گوشت پوشاندن به استخواها توسط الله کذایی را باور کند.
۶
چون قدرت خدا بر او آشكار شد،
گفت:
مىدانم كه خدا بر هر كارى توانا ست.
دلایل قوی و باید تجربی
نه رگ های گردن به حجت قوی
الله
اصلا وجود مادی و عینی ندارد تا توانا باشد.
الله
مفهومی بیش نیست که از تجرید چیزها و افراد واقعی و عینی تشکیل یافته است و فقط در ذهن افراد وجود دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر