درنگی
از
یدالله سلطانپور
۲۰۰۰ سال پیش
انقلاب ملی قوم یهود، علیه امپراطوری روم، شکست خورده بود و انقلابیون مجبور به تسلیم شده بودند.
اورشلیم ماه های مدیدی تحت محاصره سربازان روم بود.
مردم این شهر، نه فقط به مرگ از گرسنگی محکوم شده بودند، بلکه کلیهً روابط اجتماعی موجود در شهر از هم گسیخته بود:
«پسران نان از دهان پدر می ربودند و دردناکتر از همه اینکه مادران از دهان کودکان.»
محاصره خود به قدر کافی وحشتناک بود، ولی تصمیمات متخذه برای مقابله با آن به مراتب وحشتناکتر بودند:
«خائنین و فراریان از جبهه،
بدون استثناء (روا یا ناروا) اعدام می شدند و سوء ظن بیمارگونه ای شهر را فرا گرفته بود.
هرکس اختلاف شخصی اش را با دیگری مورد سوء استفاده قرار می داد و به خیانت متهمش می کرد.
حتی افراد مسن و کودکان از سوء ظن مصون نمی ماندند و به جرم پنهان کردن مواد غذایی، مورد شکنجه و آزار قرار می گرفتند.»
البته این ناهنجاری ها بی دلیل نبودند:
غلبهً مجدد روم، نه تنها اعدام رهبران و مبارزان انقلابی را به همراه می آورد، بلکه همهً مردم شهر را به تبعید، آوارگی و سرگردانی محکوم می کرد.
راوی این رویداد، یک نویسندهً یهودی است، که خود مدتی در اردوی مقاومت بود، ولی بعدا خط عوض کرده، به صفوف دشمن پیوسته و به ستایش از عظمت و شکست ناپذیری امپراطوری روم برخاسته بود.
اسمش یوسف بود و لقب فلاویوس را بر خود نهاده بود، که یکی از سرداران روم بود و اورشلیم را با خاک یکسان کرده بود.
مهمتر از خود او لیکن، گزارشات او در باره این اوضاع و احوال است:
«جناح مسیحی ـ یهودی مصلحت بین لازم دیده بود، اعلام کند که با انقلاب ملی سرکوب شده، هیچگونه ارتباطی نداشته است.
آنها کما فی السابق به کتاب مقدس استناد می نمودند، انقلابیون هم همینطور.
ولی مصلحت بینان، انقلابیون را به جعل و تحریف کتاب مقدس و به نفاق متهم می کردند.»
مارکوس اوانگلیوم در گزارشی که بلافاصله قبل از با خاک یکسان شدن اورشلیم نوشته است،
دیالک تیک شگفت انگیزی را برملا می سازد:
«عیسی پیشگویی کرده بود، که هیچ سنگی بر سنگی استوار نخواهد ماند و یسایا از ظهور مجدد عیسی مسیح خبر داده بود.»
حال چه نتیجه ای می توان از این دو پیشگویی گرفت؟
«نتیجه این شده بود، که کشتار قوم یهود و با خاک یکسان شدن اورشلیم را نباید اصلا گناه امپراطوری روم قلمداد کرد:
چرا که این بلا از سوی حضرت عیسی پیشگویی شده بود و بنابرین خواست خدا بود.
علاوه بر آن،
این بلا نتیجهً اعمال ناشایست انقلابیون بود، که از آیات آسمانی، تفسیری زمینی و سیاسی کرده بودند.
چون آیات الهی معنا و مفهوم باطنی و روحی محض دارند و بس.
پس بلای نازل شده، نتیجه ناگزیر جعل و تحریف آیات آسمانی از سوی انقلابیون خائن بوده است.»
احتمالا
یکی از علل اجتماعی ـ پسیکولوژیکی گذار از یهودیت به مسیحیت
شکست جنبش رهایی بخش خلق یهود بر ضد امپراطوری برده داری روم بوده است.
مسیحیت
ایده ئولوژی تسلیم در مقابل زور است
که
در رهنمود معروفش تبیین می یابد:
اگر لاشخوری سیلی ئی بر سمت چپ صورتت زد،
سمت راست صورتت را برای سیلی دوم در اختیارش بگذار.
اگر کسی عبایت را از دستت گرفت،
قبایت را هم در اختیارش بگذار.
مسیحیت
سمتکشی
را
ایدئالیزه می کند.
محتوای این ایده ئولوژی
افیون واره
است:
توده برده بنا بر احکام مسیحیت
به عوض مقاومت و مبارزه، باید تن به تسلیم در دهد.
مسیحیت
بدین طریق
در جو شکست جنبش انقلابی
به تسکین و تخدیر توده های برده می پردازد و از مقاومت و مبارزه نهی می کند.
آنچه که به ظاهر (به لحاظ فرم) ایده ئولوژی توده های برده جا زده می شود،
در واقع
(به لحاظ محتوا و ماهیت)
ایده ئولوژی طبقه حاکمه جامعه برده داری (امپراطوری روم) است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر