۱۴۰۲ شهریور ۱۵, چهارشنبه

درنگی در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنون «مهاجرت» (۷)

 

سیاوش کسرایی
«مهاجرت»

درنگی

از

یدالله سلطانپور

روز پر ریخت و شب ـ خسته تن ـ از راه بماند
ما ولی پا به سر قله هر سال زدیم

هر چه کردیم ز بی تابی و هر جا که شدیم
در هوای تو، برای تو پر و بال زدیم.
 
معنی تحت اللفظی:
پرنده روز پرهایش ریخت و رهنورد شب از فرط خستگی به زانو درآمد.
ما
اما
سال ها را پشت سر هم پشت سر گذاشتیم.
هم 
بی تابی های مان
در هوای وطن و برای وطن بود 
و 
هم 
تلاش ها و تقلا های مان.
 
۱
روز پر ریخت و شب ـ خسته تن ـ از راه بماند
ما ولی پا به سر قله هر سال زدیم

 
سیاوش روز را به پرنده تشبیه می کند و شب را به رهنورد
و
توده ای ها را به درناها.
 
درناهایی که مدام بال و پر می زنند.
 
هدف و آماج توده ای ها از دید سیاوش در غربت مهاجرت اما چیست؟
 
۲
هر چه کردیم ز بی تابی و هر جا که شدیم
در هوای تو، برای تو پر و بال زدیم.
 
همه هم و غم توده ای ها در غربت مهاجرت
وطن است و بس.
 
سؤال برای ما همیشه این بوده که منظور سیاوش از وطن چیست؟
 
سیاوش در شعر دیگری هم که ترانه شده  و شجریان جوان خوانده، 
وطن را ایدئالیزه می کند.

 

تحلیلی بر شعر سیاوش تحت عنوان «وطن»

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3147

 

پایان

 

بدترین دشمنان حزب توده
به همین دلیل
سیاوش
 را 
به درجه کریم سنجابی تنزل و تقلیل می دهند تا بیوگرافی سیاوش را تحریف کنند.
 
همانطور که در تحلیل شعر وطن سیاوش اشاره رفته،
منظور سیاوش از وطن، حتما و فقط و حداقل، نباید سرزمین باشد.
 
توده ای ها
در سرزمین موسوم به ایران جز ستم چیزی ندیده اند و جز دشنام چیزی نشنیده اند.
وجب به وجب این خاک
گورستان توده ای ها ست.

اگرچه بهترین و کمیاب ترین و بی همتاترین فرزندان توده بوده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر