درنگی
از
مسعود بهبودی
احمدرضا احمدی
پیامبران نوخاسته دیر آمدند
از دیوارهای کوتاه بالا رفتند
میخها را کوبیدند
و ریسمان آیههای کنفی خود را پیوند میخها کردند
ریسمانی که پوسیدگی ضرورت آن نبود
ریسمانی که ضرورت پوسیدگی همهی رسنها را انکار کرد
و محکومین در سایهی این ضرورت ریسمانهای دار را ابریشمین یافتند
واژه راه را عروس خود کردند
آنچه راه بود زدند
راهزن گشتند
و راهزنان دیگر را دزد خواندند.
معنی تحت اللفظی:
پیامبران نوخاسته ای که دیر آمده بودند، از دیوارهای کوتاه بالا رفتند.
میخ ها را کوبیدند و ریسمانی از آیه های کنفی خود به میخ ها بستند.
ریسمان شان غیر قابل پوسیدن بود
ریسمان شان منکر پوسیدگی همه رسن ها بود.
محکومین
در سایه این ضرورت
ریسمان های دار را از ابریشم بافتند.
واژه را
را
عروس خود کردند
و
بعد
هر چه راه وجود داشت، زدند
راهزن شدند و بقیه راهزن ها را دزد نامیدند.
۱
پیامبران نوخاسته دیر آمدند
از دیوارهای کوتاه بالا رفتند
میخها را کوبیدند
احمدی
در این لاطائلات
از
مفهوم «بالارفتن از دیوار کوتاه» استفاده کرده است.
بی آنکه بداند که محتوای این مفهوم چیست.
«بالارفتن از دیوار کوتاه»
یکی از سنت های ستمگری در جامعه است.
مثلا
گروهبان ها برای جا انداختن اوتوریته خود و مطیع سازی سربازان
به محض ورود به گروهان
به بهانه ای سیلی محکمی به ضعیف ترین سرباز می زنند و از بقیه زهر چشم می گیرتد.
این بدان معنی است که از کوتاه ترین دیوار بالا می روند.
اصولا و اساسا
می بایستی سرباران سرکش و قلدر را گوشمالی دهند.
«بالارفتن از دیوار کوتاه»
نشانه ضعف پیامبران نوخاسته است.
احمدی
ضمنا
حرف زدن بلد نیست.
کسی برای زدن میخ به دیوار کوتاه و یا بلند
نه از دیوار، بلکه مثلا از چارپایه ای بالا می رود.
از سرتاپای احمدی نه فقط خردستیزی، بلکه خریت می تراود.
خریت عمدی.
هدف از زدن به میخ ها (و نه کوبیدن میخ ها) به دیوار کوتاه، بستن ریسمان به میخ ها بوده است.
و ریسمان آیههای کنفی خود را پیوند میخها کردند
احمدی
به عوض بستن ریسمان به میخ ها،
از «پیوند میخ ها کردن ریسمان» دم می زند و برای عوامفریبی گرد و خاک راه می اندازد.
شق القمر این است که ریسمان پیامبران نوخاسته از آیه بوده است.
آیه هایی که از کنف بوده اند.
اکنون
دوباره
سر و کله خردستیزی پیدا می شود.
آیه
چیزی فکری (روحی) است و قاعدتا هیچ خری حتی از آیه های کنفی عرعر نمی کند.
جالب تر و تهوع انگیزتر
موعظه احمدی
راجع به ریسمان
است:
ریسمانی که پوسیدگی ضرورت آن نبود
ریسمانی که ضرورت پوسیدگی همهی رسنها را انکار کرد
مفهوم من در آوردی مطلقا غلط «ضرورت چیزی بودن پوسیدگی» است.
من ـ زورش این است که ریسمان پیامبران جبرا غیرقابل پوسیدن بوده اند.
ریسمانی که از آیات کنفی باشد، باید هم غیرقابل پوسیدن باشد
چون چنین چیزی اصلا وجود ندارد.
ریسمان احمدی
نه
فقط ریسمانی غیرقابل پوسیدن است، بلکه علاوه بر آن، سوبژکت هم است و منکر ضرورت پوسیدگی همه رسن ها ست.
بدین طریق
دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت (ریسمان به مثابه چیزی ـ ریسمان به مثابه آدم) تخریب می شود.
این از خردسیتزی های عرفان است که میان همه اقطاب دیالک تیکی علامت تساوی می گذارد.
آنسان که فرقی بین خر و خلق و خدا و خرما باقی نمی ماند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر