پروفسور دکتر گئورگ کلاوس
برگردان
شین میم شین
تعریف استنتاجی
۱
· تعریف استنتاجی یکی از عمده ترین فرم های تعریف است.
۲
· برای توضیح آن ما به مثالی از منطق حکمی قناعت می کنیم:
الف
· در کلیه فرضیه های منطق مدرن با توجه به این که آن فرمالیزه شده است، باید تعیین شود، که کی ترکیب علائم بی معنا و کی معنامند است.
ب
· مثلا دو ترکیب علامتی که از علائم مستعمل در منطق حکمی تشکیل یافته اند، اولی بر خلاف دومی بی معنا ست.
à p v q à p
(p v (q v r))
پ
· تعیین گویش منطقی در منطق حکمی (در مغایرت با سلسله علائم بی معنا) به وسیله تعریف استنتاجی به شرح زیر صورت می گیرد:
۱
· p1, p2, ... pn گویش هائی اند.
۲
· با (H) (v H) نیز یک گویش است.
۳
· با H1, H2 عناصر زیرین نیز گویش اند:
· H1 v H2, H1 v H2, H1 à H2, H1 ßà H2
۴
· هیچ چیز نمی توند گویش باشد، مگر به وسیله (۱) تا (۴)
تعریف سیسم زبانی و یا سیستم اصول بدیهی
۱
· در تئوری علمی عمومی، تعریف سیستم اصول بدیهی نقش مهمی بازی می کند.
۲
· وقتی می توان از معنای یک علامت، سخن گفت که تعیین کنیم که آن به چه نحو معینی در سیستم اصول بدیهی مطرح می شود.
۳
· به عنوان مثال، سیستم اصول بدیهی منطقی ـ حکمی هیلبرت و اکرمن را در نظر بگیریم:
· می توان گفت که معنی امپلیکاسیون به وسیله نحوه و نوع طرح علامت امپلیکاسیون (à) در سیستم منطقی ـ حکمی هیلبرت و اکرمن بنا بر اصول بدیهی تعریف شده است.
۴
· ضمنا باید توجه داشت که معنای یک علامت را که در سیستم اصول بدیهی معینی مطرح می شود، نمی توان با توسل به تعریف، به طور دلخواهی تغییر داد.
۵
· مثلا در سیستم اصول بدیهی فوق الذکر نمی توان معنای علامت امپلیکاسیون را ناگهان با ارائه تعریف دیگری از آن علامت که گویا آن به معنی «نه این و نه آن» است، تغییر داد.
۶
· عدم توجه به این امر اغلب به دشواری های فلسفی منجر می شود.
۷
· این دشواری ها زمانی بروز می کنند که سیستمی از اصول بدیهی و یا سیستمی از قوانین را که خصلت اصول بدیهی دارند، در نقاط منفردی تغییر دهیم، بی توجه به این که با این کار، معنی کلیه علائم و یا مفاهیم موجود در این سیستم تغییر می یابند.
۸
· ما مثالی را یاد آور می شویم که موجب بحث و جدال فلسفی طولانی بوده است:
الف
· در تفسیر مناسبت نادقیق هایزنبرگ ما شاهد جدال دو نظر مخالف بودیم که ظاهرا در رابطه ممنوعیت ثالث نسبت به هم قرار داشتند:
ب
· نظر اول مدعی بود که محل و ضربه یک ذره هسته ای را در آن واحد نمی توان تعیین کرد
· (که محتوای مناسبت نادقیق هایزنبرگ را تشکیل می دهد):
· اینجا صحبت از محدودیت اصولی شناخت است.
پ
· این نظر ادعا می کند که ذره هسته ای اگرچه اصولا دارای محل و ضربه معینی است، ولی درک دقیق آن در آن واحد برای ما غیرممکن است.
ت
· نظر دیگر مدعی بود که ذرات هسته ای ـ به معنی واقعی کلمه ـ اصلا محل و ضربه ندارند، بلکه این ما هستیم که در ضمن اندازه گیری برای آنها محل و ضربه پدید می آوریم.
· (درک مبتنی بر ایدئالیسم ذهنی).
ث
· البته نظر سومی هم می توانست مطرح شود:
· محل و ضربه ذرات هسته ای را نباید اصولا با مفاهیم مکانیک کلاسیک توصیف کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر