درنگی
از
مسعود بهبودی
مداح احمدرضا احمدی:
همانگونه که این آموزگار زیبایی در شعرش چنین گفته بود:
تاریخ را به بازار میبرند
سوداگران در آن داروهای خانگی میپیچند
تا زنان و مردان بخورند و عقیم شوند.
و انسان عقیم
خود پیامبر باطراوتی است.
و حماسه این است که
انسان سترون
در آرزوی کلافهای کاموا میسوزد.
مداح احمق محمد رضا احمدی
مراد خود را آموزگار زیبایی جا می زند.
چرا و به دلیل
احمدی از دست مرید احمقش
مدال طلا دریافت می کند؟
دلیل قوی و مقوی مرید
این است که احمدی هارت و پورتی به شرح زیر سر هم بندی کرده است:
۱
تاریخ را به بازار میبرند
سوداگران در آن داروهای خانگی میپیچند
تا زنان و مردان بخورند و عقیم شوند.
سوداگران در آن داروهای خانگی میپیچند
تا زنان و مردان بخورند و عقیم شوند.
معنی تحت اللفظی:
اشخاص مجهولی تاریخ را به بازار می برند تا بفروشند.
تجار بازار هم در کالای تاریخ، داروهای خانگی می پیچند.
تا زنان و نران بخورند و اخته شوند.
عجب دلیلی بر آموزگار زیبایی بودن احمدی.
تجار تاریخ فروش
چه نفعی در اختگی زنان و نران دارند؟
تجار بازار باید قاعدتا طرفدار وفور مشتری باشند.
یعنی طرفدار تولید مثل هر چه بیشر زنان و نران باشند.
ولی اخته سازی آنان، نتیجه معکوس می دهد و تجاربازار را حجره خراب می سازد.
وقتی از خریت و خردستیزی «شاعر مهم شعر مدرن کشور» از در عقب،
سخن می رود، به همین دلایل است.
حریف توان تفکر منطقی بخور و بمیری را حتی ندارد.
ولی در عوض یک عالمه طرفدار خر دارد.
۲
و
انسان عقیم
خود پیامبر باطراوتی است.
خود پیامبر باطراوتی است.
جل الخالق.
چرا وبه چه دلیل عقیمجماعت
هم پیامبر می شوند و هم طراوت پیدا می کنند؟
مظهر مهم اختگی آغا محمد خان قاجار بوده است
و
این بدبخت، تنها چیزی که نداشته است، طراوت بوده است.
اگرچه حریف عقیم
حتی شاه بوده است.
۳
و
حماسه
این است که
انسان سترون
در آرزوی کلافهای کاموا میسوزد.
انسان سترون
در آرزوی کلافهای کاموا میسوزد.
این دلیل احمدی
دیگر ردخور ندارد.
عقیمجماعت
در آرزوی کلاف های کاموا هستند
و چنین آرزویی فی نفسه حماسه است.
اگر حافظ نمرده بود، گفته بود:
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
غریو و ولوله در خطه سراب انداز .
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر