شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت چهاردهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶ ـ ۶۷)
بخش سوم
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم
شناسا و رهرو در اقصای روم
من و چند سیاح صحرا نورد
برفتیم قاصد به دیدار مرد
زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت
ولی بی مروت چو بی بر درخت
همه شب نبودش قرار و هجوع
ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع
یکی بد که شیرین و خوش طبع بود
که با ما مسافر در این ربع بود
«مرا بوسه» ، گفتا:
«به تصحیف ده
که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفش من
مرا نان ده و کفش بر سر بزن
کرامت، جوانمردی و ناندهی است
مقالات بیهوده، طبل تهی است.»
قیامت کسی بینی اندر بهشت
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت
(هشتن ، گذاشتن، رها کردن)
به معنی، توان کرد دعوی درست
دم بی قدم، تکیه گاهی است سست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر