۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۲)


 میم حجری

 

۱

خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجا ست، گو سببِ انتظار چیست؟

معنی تحت اللفظی:

خوشایندترین چیزها

خوشگذرانی و همگویی و باغ و بهار است.

پس ساقی کجا ست تا مست کنیم؟

دلیل منتظر ماندن ما چیست؟

 

 آنچه که در این اندیشه خواجه تبیین می یابد،

معیار خوشی است:

اگر کسی باغی نداشته باشد 

و

اگر فصل بهار نباشد

و

عیش و نوش و خوشگذرانی نباشد،

برای خواجه و امثالهم از خوشی خبری نخواهد بود.

حالا که باغ و بهار هست و علافان و عیاشان جمع شده اند،

علیرغم آن، عیش و خوشگذرانی میسر نمی شود.

برای اینکه ساقی نیست تا می بریزد و حضرات لاس بزنند و چشم چرانی کنند و بخورند و مست شوند.

در اشعار خیام و حافظ و امثالهم

زن

سلب آدمیت می شود و تا درجه آلت لهو و لعب تنزل می یابد.

محتوای آنچه که شب و روز در فرم شعر و ترانه و تصنیف و نقاشی و تندیس به خورد سکنه کشور داده می شود،

تبلیغ تحقیر نیمه دیگر جامعه است.

آنتی فمینیسم محض بی شرمانه است و بس.

آنگاه

بعضی ها

شکوه از زن ستیزی رایج و جاری در جنقوری اسلامی دارند.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر