میم حجری
۱
مردم از ترسوها خوششان نمی آید، اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند.
دیالک تیک مرکزی این جمله دولت آبادی،
دیالک تیک ترس و تهور
است.
ترس و تهور
از مفاهیم پسیکولوژیکی اند.
پدیده ها و روندهای پسیکولوژیکی و روانی
ثانوی اند.
چون ریشه مادی و عینی دارند.
مثال:
زلزله ای رخ می دهد و همنوعانت زیر آوار می مانند و حاصل زحمت عرقریز سالیان شان با خاک یکسان می شود.
انعکاس این حادثه در آیینه ذهن و ضمیر تو
حالات روحی و روانی زیر است:
اندوهگین می شوی.
نومید می شوی.
می ترسی.
دچار اختلالات روانی می شوی.
کلیدر
صحنه یکتای «تچزیه و تحلیل» پسیکولوژیستی پدیده ها و روندها و سیستم ها (مثلا اشخاص) است.
طرز تفکر دولت آبادی پسیکولوژیستی است.
سؤال این بود
که
فرق و تفاوت و تضاد پسیکولوژی با پسیکولوژیسم چیست؟
پسیکولوژی و یا روانشناسی
یکی از علوم اجتماعی و انسانی است.
مارکسیسم هم پسیکولوژی خاص خود را توسعه داده است:
پسیکولوژی مارکسیستی
را.
مراجعه کنید
به
روان شناسی
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5653
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5652
پسیکولوژیسم
اما
یکی از مکاتب فلسفی ارتجاعی و ضد علمی بورژوازی مرتجع واپسین (امپریالیسم) است.
مراجعه کنید
به
دایرة المعارف فلسفه بورژوازی واپسین
قسمت اول
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5132
قسمت دوم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5133
قسمت سوم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5134
...
نمایندگان پسیکولوژیسم
همه مسائل طبیعی و جامعتی و فکری
را
با
مفاهیم پسیکولوژیکی (روانشناسی) حل می کنند، بدون اینکه بتوانند حل کنند.
برای اینکه برای حل مسائل هر عرصه هستی باید مفاهیم مختص ان عرصه هستی را به خدمت گرفت.
هر وسیله ای ساختاری دارد و بسته به ساختارش، فونکسیونی دارد.
ساختار چرخ خیاطی درخور دوخت و دوز (فونکسیون) است.
با چرخ خیاطی نمی توان زمین را شخم زد.
دولت آبادی
برای تحلیل توده
از
ترس و تهور
شروع به هارت و پورت می کند.
انگار ترس و تهور و دیگر حالات پسیکولوژیکی
معیار المعاییر بی چون و چرای عینی و علمی اند.
دولت آبادی
تعریف همه جانبه علمی از ترس و تهور ندارد.
برای دولت آبادی و رفیقش شاملو
تهور
هنر و فضیلت و شق القمر است و ترس عیب و عار.
سطح فکری سعدی
صدهزار بار بالاتر از سطح فکری این جماعت است.
سعدی
بارها
دیالک تیک ترس و تهور
را
توسعه داده است
و
از تبدیل ترس به تهور و تهور به ترس سخن گفته است.
فقط کافی است که مفاهیم ترس و تهور در آثار سعدی تحلیل شوند.
مثال:
تشنه سوخته در چشمه جوشان چو رسید
تو مپندار که از پیل ژیان اندیشد (بترسد.)
انسان قاعدتا از پیل غران ایستاده بر لب چشمه آب، می ترسد.
ولی اگر بود و نبودش به خوردن آب وابسته باشد،
ترس همان انسان ترسو، جای خود را به تهور می دهد.
مثال دیگر:
پادشاهی را شنیدم به کشتنِ اسیری اشارت کرد.
بیچاره
در آن حالت نومیدی
ملک
را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن،
که گفتهاند:
«هر که دست از جان بشوید، هر چه
در دل دارد بگوید.»
اسیر قاعدتا از پادشاه می ترسد.
ولی وقتی پای بود و نبودش در بین باشد، ترس به تهور تبدیل می شود.
بهتر از سعدی
کسی نمی تواند دیالک تیک ترس و تهور را توضیح دهد.
حالا باید از دولت آبادی و جهانپهلوان شاملو هروئینی پرسید:
تشنه و اسیر ترسو بوده اند و یا متهور؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر