۱۴۰۲ فروردین ۹, چهارشنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۵۴)

      

میم حجری

از 
كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
 

علم 

در عالم نظر، 

شخصيت فاعل عمل (انسان) را تحت نظامي ادراكي در مي‌آورد

 و 

در عالم عمل، 

سازماني ادراكي بر موضوع عمل (واقعيت خارجي) تحميل مي‌كند. 

همنوايي يا همزيستي علم و هنر 

از اينجا ست

 كه

 فاعل عمل 

همان فاعل شناسايي است، 

و 

موضوع عمل 

همانا موضوع شناسايي. 

همين همنوايي يا همزيستي علم و هنر است 

كه

 به فلسفه امكان وجود مي دهد.

 

۱

علم 

در عالم نظر، 

شخصيت فاعل عمل (انسان) را تحت نظامي ادراكي در مي‌آورد

آریانپور 

همان بلایی را که بر سر هنر آورده، بر سر علم می آورد:

فونکسیون علم

را

به لحاظ تئوریکی و پراتیکی (نظری و عملی)

 تعیین می کند:

فونکسیون علم به لحاظ نظری، نظام ادراکی بخشیدن به شخصیت عمله است.


آریانپور

اینجا 

هم

 دیالک تیک علم و عمل 

را 

فراموش می کند،

هم

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت (عمله و خاک و کاه و اب و غیره)

را.

ضمنا

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبزکت 

را

با

 دوئالیسم عمله و علم

جایگزین می سازد.

بدین طریق

منشاء عملی علم نامعلوم می ماند.

انگار علم از آسمان نازل می شود.

شخصیت عمله

در قاموس آریانپور

نه در اثر عمل و نه در روند عمل، بلکه توسط علم نظم می گیرد.

آریانپور

فراموش می کند 

که 

علم 

هم نتیجه عمل است و هم پس از خوردن به محک عمل، عبا و عمامه ادعا از خود به در می کند و علم می شود. 

این چیزها الفبای مارکسیسم اند.

 

کاری که آریانپور می کند، خیلی خطرناک است.

  دعاوی آریانپور 

نه سازنده و آموزنده، بلکه مخرب و گمراه کننده اند.


۲

علم

در عالم عمل، 

سازماني ادراكي بر موضوع عمل (واقعيت خارجي) تحميل مي‌كند.

 علم در قاموس آریانپور به موضوع عمل، سازمان ادراکی اعطا می کند.

علم

را

آریانپور

فاعلیت (سوبژکتیویته) می بخشد.

 علم در قاموس او جای عمله را می گیرد و به موضوع عمل عمله، سازمان ادراکی کذایی می دهد.

شاید منظور او این باشد

 که علم سبب می شود که عمله آگاهانه با خاک و کاه و آب و غیره برخورد کند.

اگر آریانپور از دیالک تیک علم و عمل (که آخوندها هم حداقل در حرف خبر دارند)، خبر می داشت، 

بهتر می توانست، منظور خود را تبیین دارد:

علم از عمل نشئت می گیرد و متقابلا به خدمت عمل کمر برمی بندد.

فونکسیون اقطاب دیالک تیکی همیشه همین است.

یکی از اقطاب، نقش تعیین کننده به عهده دارد، بدون اینکه قطب دیگر، هیچ واره باشد و در آن اثر نگذارد.

 

ما فکر می کنیم 

که 

آریانپور

عمدا 

فرمولبندی های مارکسیستی را دور می زند 

تا به خیال خودش،

 مارکسیسم را مستقلانه کشف و ابلاغ کند و شق القمر کند.

(حریفی هم از فرنگستان راجع بهآریانپور چیزی در همین حد گفته ا ست.)

آریانپور اما عملا به یاوه می رسد.  

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر