۱۴۰۲ فروردین ۵, شنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۱۰۵)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

  

آری توان که رهرو دریا کنار بود

آنگه به سالیان

بیرون ز ورطه های همه مرگبار ماند

اما نمی توان

بی غرقگی در آب

دریاشناس گشت و گهر از صدف ربود

 

معنی تحت اللفظی:

آری، می توان در سواحل دریاها قدم زد و عمری دراز از خطرات مرگبار ورطه های آب در امان زیست، اما نمی توان بدون غرق گشتن در آب، دریاشناس گشت و به صید گوهر از صدف نایل آمد.

 

۱

آری توان که رهرو دریا کنار بود

آنگه به سالیان

بیرون ز ورطه های همه مرگبار ماند

 

سیاوش

 در این بند شعر

سهراب را به کنسرواتیسم (محافظه کاری) متهم می کند و مورد انتقاد قرار می دهد:

بدین طریق، خدمت به افراسیاب نوعی گرایش کنسرواتیستی تلقی می شود و با «قدم زدن در سواحل امن» یکسان تصور و تصویر می شود.

 

۲

اما نمی توان

بی غرقگی در آب

دریاشناس گشت و گهر از صدف ربود

 

قهرمان ایدئال سیاوش اما کسی است که از سر تا پا انقلابی است و دل به دریا می زند تا از ورطه های مرگبار در و گوهر صید کند.

 

سهراب،

ای زخم جهل خورده به تاریکی

دارو به گنجخانه کاووس شاه هست،

اما نه از برای تو و زخم های تو ست

آری تو را عطش نه به آب است، از آن که آب

در زیر پای تو ست

از من شنو که روشنی جان دوای تو ست

 

در سنگلاخ چشمه دانایی

سهراب،

جای تو ست

 

معنی تحت اللفظی:

سهراب، ای که به دلیل جهل خویش در تاریکی زخم برداشته ای، نوشدارو در گنجخانه کاووس شاه هست، ولی برای تو و جراحات تو مناسب نیست.

آری، عطش تو را آب تسکین نمی دهد.

برای اینکه آب در زیر پای تو ست.

دوای درد تو روشنی جان است و جای تو در سنگلاخ چشمه دانائی است.

 

۱

سهراب،

ای زخم جهل خورده به تاریکی

 

سیاوش

 از قول حکیم طوس

سهراب را «زخم جهل خورده به تاریکی» خطاب می کند.

 

منظور سیاوش از این مفهوم چیست؟

 

۲

در اینکه سهراب به لحاظ سن و سال جوان است و می تواند بی تجربه، جاهل و نادان باشد، شکی نیست.

ولی چرا به تاریکی؟

 

سیاوش جواب این سؤال را در پایان این بند شعر عرضه می کند.

 

۳

دارو به گنجخانه کاووس شاه هست،

اما نه از برای تو و زخم های تو ست

 

یکی از علائم نادانی سهراب عدم وقوف او به همین حقیقت امر است:

نوشداروی موجود در گنجخانه کاووس شاه

 درمان درد سهراب و مرهم زخم او نیست.

این نوشدارو اصلا برای نجات سهراب از مرگ مناسب نیست.

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

آری تو را عطش نه به آب است، از آن که آب

در زیر پای تو ست

 

حتی آب تسکین دهنده عطش شدید سهراب نیست.

اگر چنین بود، غمی نبود.

برای اینکه آب در زیر پای او ست.

سیاوش با مفهوم «بودن آب در زیر پای سهراب» معمائی را برای خواننده تراژدی طرح می کند و او را به تفکر وامی دارد.

 

۵

از من شنو که روشنی جان دوای تو ست

 

پاسخ بخشی از پرسش ها همین جا داده می شود:

درمان درد سهراب نه نوشداروی موجود در گنجخانه کاووس و نه آب، بلکه روشنی جان است.

 

اما منظور سیاوش از روشنی جان چیست؟

 

۶

اتفاقا حکیم طوس شاهنامه خود را با همین مفهوم آغاز کرده است:

به نام خداوند جان و خرد

کز این برتر اندیشه برنگذرد

 

فردوسی

 خدا را خداوند جان و خرد می داند و بطرز رادیکالی از خدای محمد متمایز می سازد.

چون خدای محمد نه تنها خداوند خرد نیست، بلکه حتی خردگرا نیست و چه بسا بسان بنده داران و جباران، خردستیز است.

 

خرد چشم جان است چون بنگری

تو بی‌ چشم ـ شادان ـ جهان نسپری

 

فردوسی خرد را چشم جان تلقی می کند و در بیت دیگری از تاریکی جان سخن می گوید:

 

چو آورد این نامه نزدیک من

برافروخت این جان تاریک من

 

مفهوم «جان تاریک» در این بیت حکیم طوس حاوی همان مفهوم «تاریکی جان» است که ضد «روشنی جان» مورد نظر سیاوش محسوب می شود.

 

۷

برای درک منظور سیاوش باید جفت دیالک تیکی جان را پیدا کرد.

جفت دیالک تیکی جان را تن تشکیل می دهد:

دیالک تیک تن و جان

بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح و یا وجود و شعور است:

خرد در قاموس حکیم خردگرای طوس و فرزند خلف او سیاوش،

چشم روح و یا چراغ شعور است.

دوای درد سهراب به زعم سیاوش روشنی جان است:

خرد اندیشنده است.

 

خردی که باید در گذر از سنگلاخ صعب العبور پراتیک (تجربه، عمل، آزمون، آزمایش) کسب شود.

سیاوش همین حقیقت امر را در ادامه شعر از صراحت می گذراند:

 

۸

در سنگلاخ چشمه دانایی

سهراب،

جای تو ست

 

سیاوش از قول حکیم طوس سهراب را به سنگلاخی رهنمون می شود که در آن چشمه دانائی می جوشد:

این سنگلاخ فقط می تواند راه دشوار و پر فراز و فرود پراتیک زنده زندگی باشد.

سیاوش در واقع دیالک تیک پراتیک و تئوری را نشان خواننده می دهد تا او را به خودکوشی، خوداندیشی و کسب خودآگاهی سوق دهد.

 

به این ترتیب دلیل تشکیل تراژدی رستم و سهراب در دیالک تیکی از پراتیک و تئوری کشف و ابلاغ می شود:

سهراب در ظلمات زندگی، زخم جهل خورده است و نوشداروی او و امثال بیشمار او

روشنی جان (خرد)  است که در سنگلاخ چشمه دانائی است.

فردوسی و سیاوش 

را 

می توان بی کمترین تردید نمایندگان کلاسیک خرد تلقی کرد و به وجود آندو مباهات نمود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر