لنين:
پرولتاريا در مفهوم ايدئولوژيکی خود ملت ندارد. اين بدان معنا نيست که پرولتاريا به طور عينی و در زمان مشخص در يک ملت معين زندگی نمی کند. بحث اين است که پرولتاريا نماينده يک ملت خاص نبوده و از اين زاويه ملتی ندارد. پرولتاريا نماينده پرولتاريای بين المللی است.
میم حجری
پرولتاريا
یک طبقه اجتماعی است.
از این لحاظ و نظر
فرقی بین بورژوازی و اشراف فئودال و برده دار وجود ندارد.
هر طبقه اجتماعی
دیالک تیکی از ملی و بین المللی
است.
ملت یک مفهوم فلسفی است.
بانی ملت
بورژوازی بوده است.
ملت
نتیجه غلبه بر پراکندگی قومی و قبیلتی و خانخانی است.
همه تفاوت های تصادفی و بند تنبانی موجود میان افراد
در جامعه بورژوایی
مورد صرفنظر قرار می گیرند
و
در ملت ذوب و منحل و مضمحل می شوند.
شعار برنامه ای بورژوازی
آزادی ـ برابری - برادری
دال بر همین است.
بدین طریق
فاتحه ای بر نابرابری ها، امتیازات، تفرقه و تشتت و خصومت و عداوت مذهبی و «نژادی» و جغرافیایی و غیره
خوانده می شود.
مسئله
اما
این است
که
هر ملتی ناهمگون است و از ترکیب طبقات و اقشار اجتماعی مختلف و متفاوت و چه بسا متضاد تشکیل یافته است.
هر ملتی در جوامع طبقاتی
دیالک تیکی از طبقه حاکمه و توده
از سویی
و
دیالک تیکی از دو طبقه اصلی مثلا بورژوازی و پرولتاريا
از
سوی دیگر
است.
پرولتاريا
هم تعلقات ملی دارد و هم تعلقات طبقاتی.
ضمنا
پرولتاريا
با طبقات و اقشار دیگر جامعه
وجه مشترک ملی دارد
و
با پرولتاريای جهانی
وجه مشترک طبقاتی دارد.
پرولتاريا هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس بین المللی
دشمن مشترک دارد:
اشراف برده دار، فئودال، روحانی، بورژوازی، خرده بورژوازی، مافیا، اولیگارش ها.
پرولتاريا
دشمن ملی به معنی بورژوایی کلمه ندارد.
به همین دلیل
پرولتاريا مخالف جنگ میان ملل مختلف است
ولی موافق جنگ میان خلق و طبقات حاکمه انگل و استثمارگرو استعمارگر است
خواه در جامعه سرمایه داری
و
خواه در مستعمرات و نیمه مستعمرات.
پرولتاريای مستعمرات و نیمه مستعمرات
در جنگ بر ضد استعمارگران و اشغالگران
می تواند در رابطه با رهایش ملی
به وحدت با بورژوازی برسد.
در این زمینه
منافع ملی
حلقه واسط میان پرولتاریا و بورژوازی است.
مثال:
پرولتاریای چین در جنگ رهایی بخش دموکراتیک و ملی بر ضد فئودالیسم و امپریالیسم (استعمار ژاپن)
با بورژوازی چین (تحت رهبری حزب چیانکایچک) متحد شد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر