میم حجری
مقدمه اول
شناخت
برخلاف ساير جانوران،
در طي زندگي عملي،
واقعيت را تغيير ميدهد،
و
با تغييرات واقعيت،
آن را ميشناسد،
و
با شناسايي قوانين آن، راه غلبة بر آن را مي يابد و از جبر قهار طبيعي ميرهد.
حرف های آریانپور حاوی ذراتی از حقیقت اند، بی آنکه حقیقی باشند.
آریانپور
خیال می کند که موجودات دیگر
مثلا نباتات و جانوران
طبیعت
را
تغییر نمی دهند.
این تصور او مطلقا غلط است.
آریانپور
اگر فقط مگسی را و یا مورچه ای را در نظر می گرفت، از این حرف ها نمی زد.
مگس
ضد عفونی کننده طبیعت و جامعه است.
مگس در مدت کوتاهی لاشه فیلی را تا ذره آخر می خورد و مانع ابتلای جانوران و آدمیان به امراض مهلک می گردد.
چگونه می توان ادعا کرد که فقط انسان تحفه واقعیت عینی را تغییر می دهد؟
مورچه
می تواند برگ های درختی را ببرد و ببرد و در لانه پیچ در پیچ خود قارچ بپرورد
و
از قارچ تغذیه کند
ضمنا
از قارچ مواد ضدعفونی کننده استخراج کند و بیضه های خود را و هوای لانه خود را ضد عفونی کند.
در یک وجب خاک بیش از جمعیت جهان موجود زنده در کار است.
میلیاردها موجود از خزه و جلبک و قارچ تا گیاه و درخت و حشره و پرنده و خزنده و حیوان در کارند
و
طبیعت را لحظه به لحظه تحول می بخشند.
آریانپور
دیالک تیک پراتیک و تئوری (عمل و اندیشه)
را
تحریف می کند و به صورت دوئالیسم عمل و اندیشه در می آورد.
یعنی عمل و اندیشه را در جوار همدیگر قرار می دهد:
در بینش متافیزیکی آریانپور
انسان با زندگی عملی اش (یعنی بدون بضاعت فکری، بدون حمایت فکری) به تغییر واقعیت عینی می پردازد.
انگار می توان از صفر با مغز خالی دست به کار زد.
تغییر واقعیت
به شناخته شدن آن توسط عمله منجر می شود.
آریانپور
از خود نمی پرسد و کسی هم از خود او نمی پرسد که چگونه؟
نظر آریانپور در تحلیل نهایی درست است:
کار انسان را افریده است.
انگلس
ولی چگونه؟
مثال:
دهقانی برای تهیه هیزم تبر برمی دارد و دنبال درخت خشک در باغ می گردد.
برای آزمودن خشکی درختی،
تبری بر تنه آن درخت می زند.
دهقان
خواه و ناخواه
قبلا راجع به تنه و تبر و نحوه زدن تبر و تیزی و کندی تیغه تبر و اندازه بودن و نبودن دسته تبر اندیشیده است.
اکنون
اندیشه است که جامه عمل می پوشد.
عمل = اندیشه مادیت یافته، جامه عمل پوشیده.
اندیشه ای که در تحلیل نهایی ناشی از عمل بوده است.
وقتی از دیالک تیک عمل و اندیشه سخن می رود، منظور همین است.
اولین ضربه تبر بر تنه
سیلی از سیگنال های حسی به مغز دهقان می فرستد:
سیگنال هایی راجع به خشکی و یا تری تنه درخت
تیزی و یا کندی تیغه تبر
درازتر و یا کوتاهتر و یا اندازه بودن دسته تبر
درستی و نادرستی زدن تبر
صحت و سقم تصورات خود دهقان راجع به تنه و تبر و دسته و تیغه تبر و نحوه زدن تبر.
خودشناسی دهقان در اثر عمل همین جا ست.
مفاهیم تنه و تبر و خشکی و تری و تیزی و کندی تیغه تبر و غیره
در روند عمل دهقان به مغز او ارسال می شوند و بلافاصله زره کلام می پوشند.
یعنی نامگزاری و واژه می شوند.
آریانپور
بر آن است که انسان با کار، واقعیت عینی را تغییر می دهد و با تغییر آن، به قوانین حاکم بر واقعیت عینی پی می برد و در نتیجه شناخت قوانین آن بر واقعیت عینی غالب می آید و از جبر طبیعی آزاد می گردد.
منظور آریانپور از جبر طبیعی چیست؟
جبر = قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر هر چیز.
اگر آریانپور از دیالک تیک جبر و اختیار خبر داشت،
اندیشه خود را درست و دقیق تبیین می داشت.
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک جبر و اختیار
از آن جبر است
و
اخیتار آدمیان به اندازه شناخت آنها از جبر (قواین و قانونمندی های عینی حاکم) است.
رهایش بشری از جبر قهار کذایی
در بی نهایت امکان پذیر است و نه به این سادگی ها که آریانپور تصور می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر