میم حجری
مقدمه اول
شناخت
كار علمي
انسان را بر جبر بيروني مسلط ميگرداند،
و
كار هنري
اورا با ضرورت دروني دمساز و در نتيجه بر آن چيره ميكند.
کردوکار علمی، عالم را نه با جبر بیرونی کذایی، بلکه با ذره ای از واقعیت بیکران عینی آشنا می سازد.
مثال:
کردوکار شیمیایی، شیمیست را با ترکیب مثلا آب، آشنا می سازد و نه با جبر برونی کذایی.
کردوکار هنری،
مثلا
سرودن شعری راجع به چشم و ابروی کسی
حاوی تصورات و تخیلات بند تنبانی شاعر است
و
جای خالی حریف و یا حریفه را پر می کند.
صرف انرژی و نیروی فکری و عاطفی برای سرودن شعر
شاعر را تسکین می دهد و آرامش نسبی می بخشد.
آریانپور
این تسکین و آرامش سوبژکتیو را دمساز شدن با جبر درونی و حتی غلبه بر آن محسوب می دارد.
منظورش از جبر و یا ضرورت درونی
نیازهای احساسی - عاطفی ـ غریزی ـ جنسی ـ نفسانی شاعر و یا خواننده شعر است.
۲
در اين صورت،
علم
بيان آزادي انسان است در دنياي ادراكات،
و
هنر
نغمة حريت انسان است در جهان عواطف.
آریانپور
اکنون
میان جبر و اختیار هم در عرصه کار علمی و هم در عرصه کار هنری
رابطه برقرار می کند:
به نظر او
غلبه بر جبر، یعنی آزادی.
كار علمي
انسان را بر جبر بيروني مسلط ميگرداند،
و
كار هنري
او را با ضرورت دروني دمساز و در نتيجه بر آن چيره ميكند.
آریانپور
دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) را به ابتذال می کشد:
کار علمی و غلبه بر جبر برونی به اختیار و یا آزادی عالم منجر می شود
و
کار هنری هم به همان سان به غلبه بر جبر درونی هنرمند و نتیجتا به آزادی او منجر می شود.
اختیار و یا آزادی
زیر قلم آریانپور به معنی رفع نیاز فردی عالم و هنرمند
تحریف می شود
و
نه
به معنی شناخت جبر و یا ضرورت.
در حالیکه شناخت جبر روند بی پایانی است،
ارضای نیاز از طریق غلبه کذایی بر جبر برونی و درونی، امری آنی است.
آزادی در قاموس آریانپور
مثل پهن ریخته در زیر پای ستوران دانشمند و هنرمند.
اگر کسی نه اهل علم باشد و نه اهل هنر
وای بر حال و احوال او.
بدین طریق
جامعه بشری
به
اقلیت انگشت شمار آزاد
و
اکثریت بیشمار برده
طبقه بندی می شود.
مثل جوامع برده داری آنتیک
که
اعضای طبقه حاکمه برده دار که اهل کار فکری بوده اند، آزاد نامیده شده اند
و
اکثریت عظیم بردگان که اهل کار فیزیکی بوده اند، برده قلمداد دشه اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر