۱۴۰۱ اسفند ۲۹, دوشنبه

شعری از سعید‌ سیرجانی با تفسیرکی دلیجانی (۷) (بخش آخر)

میم حجری

خدا ناشناس
 سعید‌ سیرجانی

 

نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز تو را راه نیست

(آره.

همه خوانین و سلاطین نظامات برده داری و فئودالی 

همین اند.

مباشران و غلامان و وابستگان مختلف

چه بسا

روی آنها را حتی نمی بینند.

ملائکه و اجنه هم به همان سان.

اهل سجده اند و نه اهل صحبت با ارباب.)


توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست

(خود خوانین و سلاطین فوق الذکر هم از کردوکار خود آگاه نیستند.

مشخصه خوانی و سلاطین و انعکاس انتزاعی ـ آسمانی شان

یعنی خدای کذایی

خریت و خردستیزی است.

به قول سعدی خان و سلطان شناس

به

سلامی

گردن می زنند

و

به

دشنامی

خلعت می بخشند.)


تو زاهد بدین‌سان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش تو ست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست

(عشق زهاد به الله

شبیه عشق خلایق به خوانین و سلاطین است.

عشق

به

معنی وابستگی و بردگی است.

عشق رابطه نیست.

رابطه همیشه دو طرفه است.

عشق

مثل وابستگی

یکطرفه است.

چنین عشق ننگ آمیزی

سرشته به ترس و طمع است.

نشانه بارز ذلت است.)


نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدها ست


مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر”این” خدا ست.


(نه.

جانور و اژدها موجودات طبیعی اند.

جانور و اژدها موجودات مادی و مشخص اند.

جانور و اژدها نیای سیرجانی و دلیجانی اند.

الله

چیزی ماورای طبیعی است.

چیزی فکری و مجرد و یا انتزاعی است.

الله

وجود در خود ندارد.

الله

عکس است.

اصل الله

اعضای طبقات حاکمه اند.)


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر