۱۴۰۱ اسفند ۴, پنجشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۸۸)


 
میم حجری


از همین کامنت های تان سطح شعور تهوع انگیزتان نعره می کشد.
هماندیشی
متمدنانه ترین شیوه همزیستی است
جرم نیست.
زبان اصلا مهم نیست.
زبان وسیله تبیین نظر است.
عرعر به هر زبانی هم باشد
عرعر خواهد بود



گویا از این به بعد باید طرز استفاده از قمه و پنجه بکس و شوکر و اسپری فلفل و حتی اسلحه رو به دخترانمون یاد بدیم
گار

جامعه طبقاتی
میدان پیکار است:
هم
میدان پیکار بشر با طبیعت است
و
هم
میدان پیکار بشر با طبقات حاکمه.
تسلیح فکری و مادی در دستور روز زحمتکشان است





ما که نگفتیم تو پانیستی.
ما تحلیل کردیم:
تورکی نوشتن ترکی
کوردی نوشتن کردی به زبان فارسی
نشانه داشتن تمایلات پانیستی است.
حساسیت افراطی به زبان و یا لهجه خود هم به همین سان
پانیست ها مثل فاشیست ها هستند
نه سواد دارند و نه صداقت.
به همنوع دگراندیش خود بی شرمانه فحش می دهند




برای چه به لهجه کردی با ما حرف می زنی؟
اگر ما به آلمانی و یا عربی و یا انگلیسی با تو حرف زنیم
چه خواهی کرد؟


نه.
عربی و انگلیسی زبانند و لهجه های خاص خود را دارند.
اکنون با زبان فارسی ناب یعنی بدون واژه های عربی و ترکی و روسی و غیره
نمی توان حرف معنامندی زد.
وجود واژه های زبان های دیگر در هر زبان
نشانه رشد و توسعه و قوت ان زبان است و نه نشانه ضعف آن.


تو اصلا معنی توهین را نمی دانی.
تنها حرفی که ما زده ایم
این است که گیلکی و لری و کردی و آذری لهجه اند و نه زبان.
این تحلیل است و نه توهین.
میتواند هم نادرست باشد.



این توییت اینجا یادگار بمونه، ۳۰ سال دیگه بوی گند این عکس درمیاد. بعید میدونم تا ۳۰ سال دیگه زنده باشم. اما اونایی که سال ۱۴۳۱ رو خواهند دید لطفا در یک روزی که باد میاد بلند فریاد بزنید تا باد به گوشم برسونه.
گار

این چیزها اهمیت ندارند
کفگیر اخوندها خورده به ته دیگ
به همین دلیل به ختنه کردن سیاهان امریکا و حجاب زنی از طوایل امپریالیستی دخلیل می بندند


انقلاب اسلامی و تاثیر آن بر #سفیر_سوییس که با پوشش اسلامی در حرم حضرت معصومه(س) حضور یافت.
فرهاد

آره
درمنجلاب جاهلیت
از ذلت فضیلت بسازید
از ختنه کردن سیاه پوستان درطویله شیطان بزرگ و از چادر به سر کردن زنی ازسوئیس که بانک هایش بسان اژدها برای انتقال ثروت مردم دهان باز کرده اند
انقلاب اسلامی را حضرت محمد وعلی رهبری کرده اند
خمینی وخامنه ای
عنگلاب اسلامی را به راه انداخته اند




دختر اسب سوار

دخترک اسب سوار
نماد آغاز آزادی آدمیزادی است:
آزادی یعنی درک جبر عینی (قوانین و قانونمندی های عینی هستی) و تسلط آگاهانه بر جبر عینی (مثلا طبیعت و جامعه)
دیالک تیک درخت و صدنلی
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک طبیعت و جامعه است


بنا بر محاسبه آمارگیران
اگر ۱۰۰ میمون با ۱۰۰ ماشین تحریر در سالنی گرد آورده شوند،
یک مشاره از روزنامه بیلد منتشر می شود.
فرنگی

هی فرنگی بی خبر از فلسفه علمی
روزنامه بیلد
نه
ارگان سیاسی نظرساز میامین
بلکه ارگان سیاسی نظر ساز کنسرن های امپریالییستی است
سرگذشت و سرنوشت تهوع انگیز بورزوازی
همین است
که
به این دره فکری و فرهنگی موحش سقوط کرده است.



تعریف مفاهیم ملی و دموکراتیک از پیک ایران:
ملی = ضد متسعمراتی و یا ضد نیمه مستعمراتی
ایران
حتی در زمان شاه
مستعمره و نیمه مستعمره نبود تا شعار تشکیل جمهوری ملی داده شود.

دموکراتیک = ضد فئودالی
ایران
حتی در زمان شاه جامعه ای فئودالی نبود
تا شعار جمهوری دموکراتیک داده شود.
محتوای طبقاتی انقلاب ایران
پرولتری است.
توده باید تحت رهبری پرولتاریای انقلابی گرد آید
و
پرولتاریا باید تحت رهبری حزب انقلابی (مارکسیستی ـ لنینیستی) خود گرد آید
تا
گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
میسز شود.
متحد ارگانیک پرولتاریا
دهقانان فقیر و میانه حال، پیشه وران و روشنفکران خلقی اند.


این شعار جان لاک
حاکی از این است
که
او
نه
با
تعریف مفهوم دولت
آشنا ست
و
نه
با
تعریف مفهوم انقلاب.

۱
دولت نهادی روبنایی ـ ایده ئولوژیکی است و تابع زیربنای اقتصادی است:
هیئت حاکمه نماینده و مأمور و تابع و سرسپرده طبقه حاکمه است.
دولت ماورای طبقاتی وجود ندارد.
دولت = دستگاه سرکوب تا دندان مسلح در دست طبقه حاکمه

۲
انقلاب
هم
در وهله اول و در تحلیل نهایی
انقلاب طبقه ای بر ضد طبقه حاکمه است.
طبقه ای که توده را زیر پرچمش گرد می اورد تا بتواند طبقه حاکمه را سرنگون سازد و خود به طبقه حاکمه جدید تبدیل می شود.
انقلاب = تعویض طبقه حاکمه مرتجع با طبقه حاکمه مترقی




چه گوارا
خواهان تغییرات بنیادی در سیر تحولات اجتماعی در کوبا و جهان بود ولی با جهان بنی علمی کاملن آشنا بنود همان گونه که برخی سازمانهای چریکی در ایران بودند با این تفاوت که دوستان چه به مرور با این جهان بینی آشنا شدند و آن را پذیرفتند ولی چریک های ما سر سپرده ی سرمایه داری و امپریالیسم شدند و در وصف سرمایه داری مدعی شدند سرمایه داری می تواند مشکلات ش را خود حل کند ولی چگونگی آن راه حل را نمی گویند و . . . . گاو از دنیا می روند.
ناصر

چه گوارا
قابل مقایسه با چریک های فئودالی نبوده است.
چه گوارا
قابل مقایسه با خسرو روزبه بوده است که تک تک سلول هایش حتی توده ای بوده اند.
جریانات آوانتوریستی در ایران
فئودالی و ضد انقلابی (ضد انقلاب سفید) بوده اند.
تحول سازمان چریک های فدایی خلق به سازمان بورژوایی
شبیه تحول طرفداران خمینی (فوندامنتالیسم فئودالی) به بورژوازی است.
یعنی گام تکاملی معینی است که به انها تحمیل می شود.
نیروهای مولده پرورش یافته در دامان انقلاب ضد فئودالی سفید
امکان برقراری مجدد مناسبات فئودالی را به حضرات نمی دهد
بدین طریق اخوند فئودالیستی
بورژوا می شود
بورژوایی کج و کوله که کمترین شباهتی به بورژوازی غرب ندارد.
 
تشکیل اولیگارشیسم در کشورهای سابقا سوسیالیستی
هم از این قرار است.
اولیگارش ها کثیفترین و مرتجع ترین و بی شرم ترین ثروتمندان بهره جو از شکست انقلاب سوسیالیستی اند
که
 کمترین شباهتی به بورژوازی ندارند.
بورزواژی امپریالیستی
به همین دلیل
مترقی تر و راسیونال تر از سران و سردمداران کاپیتالیسم فوندامنتالیستی و اولیگارشیسم (پوتین و پالان و غیره) است.


زبان مادری
در جامعه بشری هویت ساز نیست.
هویت انسان ها را جایگاه اجتماعی انها تشکیل می دهد.
هویت همیشه طبقاتی است.

ولی تکلم و تدریس و تحصیل و تفکر به زبان مادری
یکی از مهمترین شرایط برای توسعه نیروهای مولده است
و
سطح توسعه نیروهای مولده مهم ترین عامل برای تحول مناسبات تولیدی و جامعه است.
مهم ترین دیالک تیک جامعتی
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است که بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا (ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
به همین دلیل
خودمختاری ملی خلق ها که تکلم و تفکر و تدریس و تحصیل به زبان مادری یکی از عناصر اساسی آن است،
الزامی است.
یکی از عوامل مهم عقب ماندگی جوامع فئودالی فقدان خودمختاری خلق ها و تکلم و تحصیل و تفکر و تدریس به زبان غیرمادری (بیگانه) است.
خودمختاری ملی خلق ها
یکی از اصول مسلم لنینیسم است.
خودمختاری خلق ها در کشورهای چند ملیتی اما
فقط تحت رهبری طبقه کارگر (حزب توده)
امکان پذیر است.
در غیر این صورت
فاجعه آغاز می شود و بالکانیزاسیون (تجزیه خونین و تشکیل مستعمرات و نئومستعمرات) جامه عمل می پوشد


فقط جنقوری که نیست.
یکی از دلایل حمله پوتین به پالان
هراس از تجزیه روسیه است.
تایوان
جزو خاک ج. خ. چین است.
ولی امپریالیسم مخالف تشکیل تمامیت ارضی چین است
و تهدید می کند.
عراق و سوریه و غیره
عملا تجزیه شده اند.
هراس عردوغان هم از تجزیه است




آره.
ماشینی که بی نیاز از انرژی (بنزین و غیره) کار کند
فقط ماشه است و نه ماشین

لولا مونته:

خدا وقتی نران را اندازه می گیرد،
اندازه گیری را از سر شان شروع نمی کند.

هی لولا
نر = زن
خدا هم باید بداند


از تو به یک اشاره ، از ما به سر دویدن .
سعید

همین تظاهر به به سر دویدن
نشانه توخالی بودن ادعا ست.
دیروز هم همین به سر دویدن را به شاه گفته اید
شاید فردا هم به شازده بگویید.
عیرانیان
جز صداقت و مدنیت و هویت و شخصیت
کم و کسری ندارند.
شاه باورش نمی شد:
دیروز جاوید شاه شنیده بود و فردا مرگ بر شاه


دلم برای خونه‌مون که فروختیم، برای اتاقم که فقط تصویری ازش توی ذهنم هست، برای درخت شلیل توی حیاط که باهاش حرف زدم و خداحافظی کردم تنگ شده. وطن یعنی خونه، اتاقت، خاطراتت، خانواده‌ت، دوستات. انگار دارم از دور به زندگی نگاه میکنم.
جوانا

این به معنی زیر است:
وطن = مالکیت.
کسانی که خانه ندارند
مثلا اجاره نشین اند،
وطن هم ندارند.
فقط اعضای طبقات حاکمه وطن دارند.
چون همه جا خانه دارند
حساب بانکی دارند.
یعنی می توانند وطن شان را با خود به همه جا ببرند


یا رب
چقدر فاصله دست و زبان است.
چگونه می توان بدون هماندیشی با همنوع
فقط با تکرار خرافات این و آن
«نگاه» خود را تغییر داد؟
مذهب چیست؟
منظور از «ما» کیانند.
ما فکر نمی کنیم که شه وری جزو ستمدیدگان باشد.
ضمنا
مگر سکنه کشورهای دیگر
الله و اسلام دارند که تحت ستم قرار دارند.
۶ میلیون یهودی توسط نازی های نازی آباد جزغاله شده اند و ۶۰ میلیون نفر از سکنه کشورهای اروپا و آسیا نابود شده اند
بی انکه اللهی و یا اسلامی و حتی دینی در بین باشد
نسل سرخپوستان قاره امریکا برافتاده
نه به خاطر الله بلکه به خاطر غارت و تصاحب و تسخیر


جمله ما را ذکرکنید
بعد ایرادش را اثبات کنید.
هدایت
نماینده نیهلیسم است.
هدایت
شیفته مرگ و متنفر اززندگی است.
هدایت
نماینده نیهلیسم عملی است .
نیچه کثافت قربان صدقه نیهلیسم عملی می رود.


برای چه توهین می کنی؟
مگر شعار قاسملو
دموکراسی برای عیران و خود مختاری برای کور دوستان نبود؟
درک کورد ها از دموکراسی گوه خوردن است؟

هدایت و مرده پرستی
استخوان های مرده؟
هدایت فارسی حتی بلد نیست.
هدایت مثل جماعت بیسواد حرف می زند
مثل همین روحانیت کهنه پرست، سنتگرا، مرده پرست.
کسی در میان استخوان های مرده و اشیاء پوسیده زندگی نمی کند.
در ایده ئولوژی خاندان هدایت و روحانیت (فئودالی)
مرگ و نخبه مرده مثلا امام حسین مورد پرستش قرار می گیرد
و
زندگی تحقیر می شود.
مشخصه مشترک فئودالیسم و فاشیسم تجلیل از کیش شهادت است.
همین مرده پرستی و زنده ستیزی است



همیشه کسی که ناله می کند، مظلوم نیست.
گرگ هم وقتی زوزه می کشد برای دریدن است و نه کمک (کردن) خواستن.
هدایت

این دو جمله هدایت
ناقض یکدیگرند.
در جمله اول
با
«همیشه»
موردی استثنائی
ادعا می شود.
در جمله دوم
قاعده ای به عنوان دلیلی برای استثناء عرضه می شود.
البته قاعده و دلیل هدایت به لحاظ بیولوژیکی غلط است.
زوزه گرگ ها
نقش کومونیکاتیو (هماندیشی) دارد و نه نقش ناله و زاری.
گرگ ها با زوزه به مبادله اطلاعات با همنوعان خویش می پردازند.
ضمنا
تفاوت کمک کردن با کمک خواستن (طلب یاری به قول نیما)
از زمین تا آسمان است.
مظلوم با ناله
کمک نمی کند.
بلکه کمک طلب می کند.
من
دست من
کمک ز شما می کند طلب.
نیما


"سیاست چیز گهی است. کارمن نیست. توی یک مملکت حسابی سیاست را می دهند دست متخصص نه دست من وامثال من. ولی ضمناً همه مان بچه سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کاردارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقش را گذاشت کف دستش. سارترهمین کار را کرد. با سلام و صلوات به امریکا دعوتش کردند. اولاً یک ربع ساعت بهش در رادیو وقت دادند که حرف بزند. بجای اینکه راجع به ادبیات و فلسفه صحبت بکند، پرید به وضع امریکا، سیاه ها، حق کشی، راسیسم [: نژاد پرستی]، بعد هم که برگشت معلوماتی را نوشت [تحت نام] La Putain respectueuse، [فاحشۀ محترم] از سناتور گرفته تا مردم عادی دهان همه شان چائیده. حالا لابد دمار از روزگارش خواهند کشید، ولی او دیگرجا افتاده. ما چی! مرده شور این جور شهرت را ببرند ".



اول سری به کلاس های اکابر بزن
تا لری را
لوری
ترکی را
تورکی
و
کردی
را کوردی
ننویسی و آبرو نبری



این رادیکالیته (ریشه گرایی) است.
نامرئی بودن طبقات حاکمه که دال بر غیرقابل شناخت بودنشان نیست.
برای شناخت طبقات حاکمه مارکسیسم را تدوین کرده اند.
با مرگ شاه و شیخ جامعه عوض نمی شود
طبقه حاکمه باید عوض شود



خاندان پهلوی، با #کودتای_انگلیسی سرکار اومدن
سنجاقک

حزب اللهی ها
در
بیسوادی
دست شاه اللهی ها را از پشت بسته اند
یا رب
چه کسانی بر امت عیران حکومت میکنند
رضا
مثل سردارانتان ارتشی بیسوادی بود
بعد با غصب املاک و اراضی اشراف فئودال
به رضا خان ارتقا یافت
او هم می خواست
جنقوری بسازد.
بعد
سلطنت ساخت.
رضا خان
فرقی با روحانیت فئودال نداشت




کریستوفر مورلی رمز موفقیت رو اینجوری شرح میده: «هر روز چیزی رو بخون که هیچکس دیگه نمی‌خونه‌؛ به چیزی فکر کن که کس دیگه‌ای بهش فکر نمی‌کنه؛ و کاری رو بکن که هیچکس جرأت انجام دادنش رو نداشته باشه. خوب نیست که ذهنتون دائما با آدم‌ها هم عقیده باشه...»
بهاری
کریستوفر مورلی کیه؟
قبل از خواندن کتابی و فکر کردن به چیزی و انجام کاری که هیچکس نمی خواند و نمی کند
باید راه افتاد و از سکنه زمین آمار گرفت.
بهاری هم از ۱۲۴ هزار پیغمبر
رفته سراغ حضرت جرجیس



دزدی
آلترناتیوی بند تنبانی
برای مبارزه طبقاتی ممنوعه و خطرناک است


به نظر میرسد که جایی در کار خلقت انسان اشتباه بزرگی رخ داده است.
یک اشتباه بزرگ اینکه خلقت انسان سبب کشمکش، رقابت و بی اعتمادی میان خدا و شیطان شد که قیمت این رقابت ها را اولا آدم باید بپردازد.
اشتباه دیگر اینکه میرغضبی بنام مرد قوی تر از زن آفریده شد، قاضی ساخته شد و کتاب قانون به دستش داد شده تا هر لحظه و در هر نقطه‌ای که دلش خواست زن را محاکمه صحرایی و یا خانگی کند و حکم قانون را در موردش تطبیق کند.

نه
نر
قوی تر از زن است
و
نه
آفرینشی در بین بوده است.
زن و نر نتیجه تکامل جماد به نبات، نبات به جانور و جانور به انسان بوده است.

نر
نه
برتر از زن
بلکه
برابر با زن است.

ضمنا
دهها هزار سال
زن
سالار جامعه بوده است.
زن چه بسا خردمندتر از نر است.

الله و ابلیس
مفاهیم انتزاعی اند.
فقط در ذهن بشر وجود دارند.
وجود واقعی و خارجی ندارند.


در باره زیبایی.
.. زیبایی نیاز نیست، خوشی محض است.
نه کامی ست تشنه و نه دستی ست تهی و دراز کرده؛
زیبایی دلی ست برافروخته و روحی ست سرمست شده!
ای مردمان..زیبایی زندگی ست، آنگاه که پرده از رخسار پاک خود بر می دارد!
اما زندگی شمایید و پرده شما.
زیبایی هستی سرمدی ست که روی خود را در آیینه می نگرد!
اما هستی سرمدی شمایید و آیینه شما!
-- جبران خلیل جبران

در قرن ۲۱ از مبارزات آزادی بخش دیگر خبری نیست.
همه چیز
بند تنبانی و تهوع انگیز است


چرا؟
سیب چیست؟
هر مفهومی تعریفی علمی و استاندارد دارد.
خیلی ها
واژه بازی می کنند
و معنی مفاهیم را اصلا نمی دانند.
بخش مهمی از نقل قول های منسوب به چه گوارا
ضد علمی و ضد مارکسیستی اند.
چه بسا
حتی
اگزیستاسنیالیستی ۰ هارت ـ پورتیستی ـ شاملوئیستی اند.
چه گوارا
در اواخر عمر کوتاهش در جنگل های بولیوی با جزواتی از مارکس آشنا می شود.
مارکسیسم علمی فلسفی و فلسفه ای علمی است.
مارکسیسم
با هارت و پورت
بیگانه است.


شعار زن، زندگی، آزادی، خصلتی دوگانه دارد.
از سوئی نفی حکومت اسلامی را در بر دارد
که وجه مثبت آن است
و
از سوی دیگر
جايی برای راست و ناسیونالیسم در خود دارد
که وجه منفی آن است. زیرا شعاری تمام طبقاتی و همه با همی است.
مجید صالحی

چگونه به این نتیجه رسیده اید؟
محتوای شعار زن، زندگی، آزادی،
در بهترین حالت
برابرحقوقی زنان و نران
فراهم گشتن شرایط زندگی برای این و آن
و
کسب آزادی های فرمال بورژوایی
(حق بیان نظر و انتخابات و مطبوعات و پوشش و غیره) است.

در این شعار
نه سمتگیری محافظه کارانه ای وجود دارد (راستگرایی) و نه نشانی از ناسیونالیسم

البته خیزش اخیر و حتی خیزش ۸۸
محتوای امپریالیستی و مونارشیستی و ضد فوندامنتالیستی ـ شیعی داشته اند.
اگر تیز بنگریم
مثل خمینیسم، آنتی کمونیستی بوده اند.
همه جای جهان قضیه از همین قرار است.
قرن ۲۱ قرن عنگلابات است و نه انقلابات.
خیزش زنان در بلاروس و جوانان در هونگ کونگ هم
همین سمتگیری را داشته اند.



انسان را می توان به طور سوبژکتیو به علامه و ابله طبقه بندی کرد.
این طبقه بندی
اما
هم
ابلهانه
خواهد بود
و
هم
خودپرستانه.

انسان احمق وجود ندارد.
آنچه که وجود دارد
این است
که
بضاعت معرفتی هر کس بسته به طرز کار او ست.
عمله
متخصص عملگی است
و
حفار
متخصص حفاری
و
حمال
متخصص حمالی.
ولی هیچکدام خرتر از هوملز نیست.
اگر شرایط لازم فراهم آید
هوملز
سر از عملگی برخواهد داشت
و
عمله
علامه خواهد شد.


لری و کردی هم لهجه هایی از زبان فارسی اند.
مسئله این است که این لهجه ها به علل مختلف جغرافیایی و غیره
کسب استقلال کرده اند و با منشاء خود بیگانه گشته اند.





زباله
از کله شروع می شود.
فرنگی

کله
هرگز
نمی تواند منشاء زری و یا زباله ای (گلی و یا خاری) باشد.
کله
همیشه ثانوی است.
دشواری درک و توضیح مسئله
دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است.
شعور (ذهن، کله)
اگرچه انعکاس وجود است
ولی
هیچکاره و هیچواره نیست.
بلکه به نوبه خود در وجود مؤثر می افتد و این تصور باطل را در ذهن هگلیانیست ها و ایدئالیست ها
پدید می اورد
که
گویا
شعور
سازنده و خالق وجود است.



افلاطون:
بهایی که انسان خوب
بابت بی تفاوتی به افکار عمومی می پردازد
تقبل حکومت اشرار است.

در این ادعای افلاطون
جامعه شناسی ساده لوحانه او تبیین می یابد.

افلاطون
ماهیت طبقاتی حاکمیت و حکومت را نمی شناسد
به همین دلیل از افراد خوب و بد سخن می گوید.
انگار اگر آدم خوب کذایی
حساس به افکار عمومی باشد
زمین به بهشت برین مبدل می شود


خود مذاهب که ادعایی در این زمینه ندارند.
مبلغان مذهبی برای گرم نگهداشتن بازار خود
به دست و پا می افتند.
ضمنا
علم چه ربطی به مذهب دارد؟
راستی فرق مذهب با علوم چیست؟
مثلا تفاوت مفاهیم فقهی با مفاهیم علمی و موضوع علوم با موضوع مذهب چیست؟
کسانی که سنگ علم به سینه می زنند و بر مذهب می تازند
جهان بینی شان همان جهان بینی مذهبی است
ضمنا از علوم هم همانقدر خبر دارند که از مذهب.



یک سینه پر از حسرتِ دیدار و دگر هیچ
آژین

بتی و براون
در پارک شهر
روی دو نیمکت مقابل هم نشسته بودند.
براون گفت:
بتی یه بوس بده بیاد.
بتی جواب داد:
مگر چلاقی؟

مگر می شود در عضر حاضر در حسرت دیدار فرد زنده ای بود؟
در یک ثانیه می توان با هر کس و ناکسی دیدار داشت



درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند
مارینا

باز هم خدا را شکر
که
حداقل
یک سال زندگی می کنند.


ویرایش:
حیدر بابا اوشاقلارین دیل آشدی
تورکو آتیب آیری دیله دانیشدی
اصیل دیله اوزگه دیله قاریشدی
اویان ماساخ دیلیمیزدن آد قالماز
شیرین دیلدن آغزیمیزدا داد قالماز

زبان در جهان ای خردمند چیست
جز ابزار تبیین اندیشه ای؟


یک امدادگر چند روز پس از وقوع زلزله ویرانگر #ترکیه موفق شد گربه‌ای را از زیر آوار نجات دهد. این گربه که «انقاذ» نام دارد به نشانه قدردانی از این امدادگر، نمی‌خواهد او را ترک کند.

خوش به حال گربگان.
امدادگری پیدا نشد تا ما را از زیر آوار بهمن عظیمی در جنقوری اسلامی
نجات دهد
حتما
ترسیده بود که رهایش نکنیم و سر بارش بشویم.



گوینده
بذر افشان است
و
شنونده
دروگر.
فرنگی

هی فرنگی
همه چیز دیالک تیکی است:
هم
گوینده
خواه و ناخواه .
دیالک تیکی از بذر افشان و دروگر است
و
هم
شنونده

گوینده
اندیشه منقول را قبل از شنونده و عمیقتر از شنونده می شنود.
و
اندیشه به محض نفوذ در کسی
او را به تبیین و جامه عمل پوشانی خواه و ناخواهش وا می دارد



گندم باش

ما گندم بوده ایم.
شاید صدها میلیون سال.

مولانای خردستیز
حتی می دانست:
از جمادی مردم و گندم شدم
مردم از گندم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم



فریدون مشیری
غیر از سواد بخور و نمیر
کم و کسری نداشته است.
معنی مفاهیمی را حتی که کورکورانه بر زبان می راند، نمی داند.
به عوض توسل به تجربه شخصی و نوعی و فراگیری الفبای مارکسیسم
به خرافات عهد بوق و چپق
چنگ می زند:
به خرافه هابیل و قابیل
یوسف و یعقوب
و غیره.
اصلا نمی داند که خودش کماکان حیوان است
و
حیوان نیای او ست.
مشیری خیال میکند که جامعه مجلسعیش و عشرت است.
به همین دلیل دعوت به بوس و لاس و لیس می کند.
جامعه
میدان پیکار است:
میدان پیکار بشر با طبیعت
و
میدان پیکار بشر با طبقات حاکمه است.

رب النوع تاریخ (جامعه در سیر تکاملی اش)
آب حیات خود را در کاسه سر جوانان می نوشد.
(احسان طبری تواب)



آره.
درد عیاشان جهان همه جا همین است.
و
مولانا سر دسته عیاشان جهان است.
خور و خواب و سکس و عشرت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت


عقب ماندگی افغانستان
چه ربطی به اسلام دارد؟
اسلام
اصلا چیست؟
عقب ماندگی نپال به چه ربط دارد؟
نپال که اسلام ندارد؟
عقب ماندگی کشورهای امریکای لاتین و افریقا و غیره
به چه ربط دارد؟
این کشورها که مسلمان نیستند؟
الفبای مارکسیسم
تو کجایی تا شویم ما نوکرت؟





انتظار تغییر همه چیز را نداشته باش.
خودت بهتر شو و اوضاع را بهتر کن.
فرنگی جفنگی

جامعه چیست؟
تحول جامعه چگونه میسر می شود؟
در دیالک تیک فرد و جامعه
تعیین کننده کدام قطب دیالک تیکی است؟
تغییر فرد مگر می تواند بدون تغییر جامعه میسر شود؟
اصلا
من ـ زور فرنگیان از تغییر فرد چیست؟


نه.
انعکاس واقعیت
در ذهن هر کسی
حتما نباید حقیقت باشد.

مثال:
پاسداری دختری را در خیابان به گلوله می بندد.

انعکاس این واقعیت
این است
که
حسن
نرگس را در خیابان ترور کرده است.
این که حقیقت نیست.
حسن مأمور و مزدوری بیش نبوده است.

حتی
اگر انعکاس ترور دخترک توسط پاسدار این باشد
که
سیدعلی نرگس را ترور کرده
باز هم حقیقت نیست.
چون خود سیدعلی هم مأموری بیش نیست.
سیدعلی
مأمور کیست
و
حقیقت چیست؟

برای کشف حقیقت
باید ماهیت را کشف کرد.
برای کشف ماهیت باید به تفکر مفهومی (مارکسیسم ) مسلط بود.
خلایق اصلا نمی دانند
که
مفهوم چیست
تفکر مفهومی چیست
و
مارکسیسم چیست


تو اصلا نمی دانی که اسلام چیست.
ما کجا با اسلام دشمنی کرده ایم
ای بدبخت بیسواد؟
نشان بده.
جنقوری اسلامی اصلا مذهبی نیست.
فوندامنتالیسم
همشیره فاشیسم است
و عمیقا ضد خلقی و ضد عقلی و ضد مذهبی است.




چرا؟
کل هر چیز
از ترکیب اجزای مربوطه تشکیل می یابد.
اگر اجزاء دستخوش تغییر باشند،
کل هم دستخوش تغییر خواهد بود.
به همین دلیل
فیل بچه می خورد و همه اعضای بدنش و در نتیجه کل اندامش بزرگتر می شود.


اسحاق
آره.
من تغییر یافته ام.
درد آدمیان را تغییر می دهد.

اگر درد متحول الاحوال می بود،
بیمارستان ها و کشتارستان ها و شکنجه گاه ها
به محلات اعجاز بدل می شدند.
متحول الاحوال
نه
درد
بلکه پراتیک (تلاش و تقلا و کار) است.
بشر
هم
نه
مخلوق خدای واهی
بلکه مخلوق پراتیک است


ویکتور فرانکل
اگر ما دیگر قادر به تغییر اوضاع نباشیم،
مجبور به تغییر خویشتن خویش می شویم.

هی مش فرانکل

همه چیز در داربست دیالک تیکی تحول می یابد.
تغییر فرد و تغییر جامعه و طبیعت
فقط
در
دیالک تیک فرد و جامعه
امکان پذیر است و نه در ورای این دیالک تیک:
در روند تغییر جامعه و طبیعت
خود بشر هم به لحاظ جسمی و فکری تغییر می یابد
و
تغییر بشر به تغییر طبیعت و جامعه منجر می شود.


هراسی ازهیچ پایانی نداشته باش.
چون در حقیقت هر پایانی
آغازی است.
فرنگی خردستیز.

یعنی چه
مش فرنگی عقب مانده از قافله روشنگری؟

پایان همیشه در دیالک تیک آغاز و پایان قرار دارد.
این به معنی تبدیل ایندو قطب دیالک تیکی در سیستم مختصات متفاوت به همدیگر است.
این
اما
هرگز
به معنی یکسانی اقطاب دیالک تیکی نیست.
به معنی  یکسانی آغاز و پایان
مرگ و زندگی
فرم و محتوا
نمود و ماهیت
نیست.
مارکسیسم بیاموز
تا
ترک خریت کنی
و
آدم شوی و عاقل و عالم شوی



سیفیان؟
اینها صوفی اند.
فرقه ای از عرفان اند.
عرفان
به طور کلی
جریانی خردستیز است.
پای استدلالیان (خردگرایان)
را
چوبین
و
پای چوبین را
بی تمکین
می دانند.
همه ادیان جهان
عرفان خاص خود را دارند.
خرافات مذهبی از هر نوع را
فقط به مدد عرفان (به مدد از کار انداختن عقل اندیشنده و تحقیر خرد و خردگرایی و خردمندی)
میتوان اثبات زورکی کرد.
بخشی از روشنفکران و هواداران حزب توده هم مثلا سایه و لطفی و غیره
تمایلات عرفانی دارند.
مثال:
شعر آیینه در ایینه سایه
شعری عمیقا عرفانی است.


خردستیزی در شعر آیینه در آیینه سایه

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5540




حقیقت در کل است.
هگل.

حتی مولانا می دانست.
قصه فیل در تاریکی مولانا
دال بر صحت این نظر است.
جزء گرایی
کسب و کار عوافریبان است.


ما از دلگیریِ روزهایمان به شب پناه مے بردیم ، و از دلتنگیِ شب هایمان ، به روز ... و اینگونه بود ڪه تمامِ جوانیِ مان ؛ در ناتمامِ یک انتظار ، "تمام" شد !
نرگس علافیان

علافی بد دردی است
مش نرگس علافیان.
زحمتکشان
چه بسا
متوجه تبدیل شب به روز و روز به شب حتی نمی شوند

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر