تحلیلی
از
کشور کجا
و
شاه کجا
و
سپه کجا؟
من در پی افکنیدن این کاخ مردمی
و این نظم رنجبار،
گوینده ای حکیمم
آئینه دار سیرت و سیمای روزگار
معنی تحت اللفظی:
برای چه از کشور و شاه و سپاه حرف می زنی؟
من در پی افکندن این کاخ توده ای و این سروده رنج آمیز، فیلسوفی سخنسرا هستم.
من آئینه دار سیرت و سیمای تاریخم.
۱
اینجا نیز کردوکار خود سیاوش با کردوکار حکیم طوس بر هم منطبق می شوند.
دریغا که شهرت فردوسی به مراتب بیشتر و فراتر از شهرت سیاوش است.
کمتر کسی از زحمات و خدمات سیاوش خبر دارد.
شاید اگر طبقه حاکمه نیازی به شاهنامه جهت آلت دست قرار دادن آن پیدا نمی کرد، همین بلا بر سر حکیم طوس نیز می آمد.
۲
من در پی افکنیدن این کاخ مردمی
و این نظم رنجبار،
گوینده ای حکیمم
می توان گفت که سیاوش از قول حکیم طوس، دیالک تیک مادی و فکری و یا دیالک تیک عملی و نظری را به شکل دیالک تیک پی افکندن کاخ مردمی و سرودن شاهنامه بسط و تعمیم می دهد و خود را فیلسوفی شاعر و یا شاعری فیلسوف قلمداد می کند.
این بدان معنی است که برپا دارنده اصلی کاخ مردمی، توده است و فونکسیون فردوسی کار نظری و فکری است.
کار فردوسی تهیه چراغ تئوری است.
تهیه مدل فکری کاخ مردمی است.
۳
آئینه دار سیرت و سیمای روزگار
حکیم طوس برای تشریح بیشتر منظور خویش، خود را به آئینه دار سیرت و سیمای روزگار تشبیه می کند.
این همان دیالک تیک فرم و محتوا ست که شیخ شیراز به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم داده است و سیاوش به شکل به مراتب زیباتر، یعنی به شکل دیالک تیک سیما و سیرت بسط و تعمیم می دهد.
سیاوش شاهنامه حکیم طوس را آئینه ای تصور و تصویر می کند که در آن سیرت و سیمای تاریخ انعکاس می یابد.
اما منظور از سیرت و سیمای تاریخ چیست؟
۴
آئینه دار سیرت و سیمای روزگار
مقوله فلسفی سیما و یا فرم
نتیجه تجرید ویا انتزاع همه عناصر مرئی، محسوس، سطحی، تصادفی و غیره هر چیز و هر پدیده و روند است.
مارکس مقوله مرکب فرم نمودین را ترجیح می دهد تا منظور خود را بهتر تبیین دارد.
می توان گفت منظور سیاوش از سیمای روزگار،
پدیده ها و روندهائی است که در فرم و ساختار جامعه رخ می دهند.
مثلا تحولات روبنائی اند.
آمد و شد پادشاهان، تحولات حقوقی و قانونی و قضائی و اخلاقی و غیره اند.
تصادفی اند.
۵
آئینه دار سیرت و سیمای روزگار
منظور سیاوش از سیرت روزگار، روندهای درونی جامعه در طول تاریخ است.
مارکس از مفهوم محتوای ماهوی بهره برمی گیرد که خود ساخته است.
منظور سیاوش روندهای جبری، ضرور، ماهوی و پنهان از نظرها ست.
مثلا تغییر حاکمیت طبقاتی جامعه است.
تغییر مناسبات تولیدی و به ویژه مناسبات مالکیت است.
تحولات زیربنائی جامعه است.
شاهنامه فردوسی و سروده های سیاوش آئینه سیما و سیرت روزگار بوده اند.
در آئینه شاهنامه و اشعار سیاوش می توان تحولات حکومتی، روبنائی (سیما) و حاکمیتی، زیربنائی (سیرت) جامعه را در طول تاریخ به تماشا نشست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر