خدا محاربه
خدا عکس انتزاعی و اسمانی خود آخوندها ست. شپشو ست.
با ذکر اینکه از اعدام خوشم نمیاد؛ ولی این داستان #اعدام_نکنید!منو یاد اون مرد #سوری میندازه که میگفت: وقتی #داعش وارد کشور شده بود،بعضیامون گل مینداختیم جلوشون چون بهمون گفته بودن این نیرو ها واسه کمک به ما اومدن،ولی وقتی فهمیدیم چه غلطی کردیم کار از کار گذشته بود
ارتی
«یوخدو علاج»
سویله دی
«درد جهالته»
گفت:
«خریت
درد بی درمانی است.»
یه جوون دیگه رو هم اعدام کردن. یه زندگی دیگه رو هم گرفتن. هم مجید هم محسن شکاری قهرمان های واقعی بودن. یاد شما تو قلب های ما میمونه
آیدا
اعتراضات بی حزب و بی سازمان و بی برنامه و بی رهبر
حتی
طبقه حاکمه درنده را کلافه و هار کرده است.
حزب و سازمان و رهبری در بین نبوده تا سرانش را بگیرند و زجر دهند و به توبه وادارند و به تلویزیون بیاورند.
در نتیجه
به کشتار جوانانی که شکلات به زنان و رهگذران داده اند
کمر بر بسته اند
چه روزایی میگذرونیم نه صبح و میفهمم نه شب و ...نمیدونم برای کدومشون گریه کنم
عارفه
اگر تنها کاری که از دست مان برمی آید
گریه باشد
وای بر حال ما.
چاره رنجبران
وحدت و تشکیلات است.
بدون شعور انقلابی و بدون حزب انقلابی
انقلاب
خواب و خیال و آرزویی بیش نیست.
بچههایی که با خون دل بزرگ شدند رو اعدام میکنید؟؟؟ گذر پوست به دباغ خانه میفته کِی بشه شماها بشین محارب مردم تا نوبت به اجرای احکامتون برسه.
حوری
طبقات حاکمه
در طویله های طبقاتی
محارب توده اند.
توده ولی سلب قدرت شده است
چون وسایل تولید مایحتاج توده را طبقات حاکمه غصب کرده اند و محبوبیت کسب کرده اند.
اگر طبقات حاکمه سلب مالکیت شوند
باید برای تهیه نان سفره به گدایی بپردازند
ما در کدام تاریخ بی وداعیم؟ که خیابان ها به خانه نمی رسند
نورا
تاریخ بی وداع وجود ندارد.
درود و بدرود (سلام و وداع)
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
روابط دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان گسست.
دلیل نرسیدن خیابان به خانه
بند تنبانی بودن انفجارات اجتماعی است.
قرن ۲۱ قرن عنگلابات است.
خود همین جنقوری جنایت
یکی از همین عنگلابات بوده است.
تا ایران ثروتمند هست هیچ دولت خارجی یا مسئول داخلی دلش به حال ما نمیسوزه همه فکر چپاول هستن مرگ یکبار شیون یکبار یا یبار برا همیشه این مسئله تموم کنیم دنیا بفهمه فقط مردم ایران صاحبش هستن یا دیگه آه و ناله برا اعدامیا و کشته شده ها رو بزاریم کنار وایسیم تک به تکمون بکشن
ماری
ساختار جامعه و جهان و حتی ذرات و کاینات
دیالک تیکی است و نه همگون
تا به چنین نتیجه ای برسیم.
در همین جهان
چند هزار سال قبل
اصلا طبقات اجتماعی وجود نداشتند
همه برابر و خواهر و برادر بودند.
عمر جامعه طبقاتی ۲ تا ۳ هزار سال بیشتر نیست.
بشریت دهها هزار سال در جامعه کمونیستی آغازین در هارمونی با همدیگر و با طبیعت زیسته است.
طبقه حاکمه
اقلیتی انگشت شمار است که مشغول غارت است.
توده ستمدیده اگر تحت پرچم حزب توده گرد آید
طبقات حاکمه
خلع ید می شوند
و
دموکراسی حقیقی
یعنی کمونیسم
برقرار می شود
و
زمین
بهشت برین می شود.
الان دیگه وقتی دوکشور با هم جنگ میکنن زیر ساخت های همدیگه رو نابود میکن
ماری
همیشه همین بوده است:
هدف از جنگ
تخریب نیروهای مولده جاندار (مثلا کارگران و دهقانان و پیشه وران) و نیروهای مولده جامد
(مثلا کارخانجات، مراکز آموزشی و فکری و فرهنگی و بهداشتی و غیره، باغات و مزارع و مراتع و قنوات و پل ها و راهها و غیره) بوده است
فوتبال
مثل مذهب است.
فوتبال
دیالک تیک آه و افیون است:
فوتبال
هم به توده امید واهی می دهد و هم تخدیر میکند و علاف می سازد.
محتوای اجتماعی اعتراضات اخیر در تحلیل نهایی امپریالیستی و ضد کمونیستی است.
به همان سان که محتوای اجتماعی عنگلاب اسلامی
ضد امپریالیستی ـ ضد کمونیستی بود
(نه شرقی نه غربی بود)
وقت
طلا ست.
اوقات خود را با افراد صادق بگذران.
فرنگی
افراد صادق
را
ما جسته ایم
نبود.
بهترین طریق برای گذراندن اوقات گرانبها
حذر از بنی بشر است.
سعادتمندترین افراد
مرتاضان طراز نوین اند.
نه.
قضیه
از قراری دیگر است.
در همین فرانسه
گردن کلفت آخوندها را بورژوازی به گیوتین بسته است
و شطی از خون آبی اشراف فئودال و روحانی
در کوچه های پاریس به راه انداخته است.
اکنون
دیری است
که
جای بورژوازی انقلابی را
بورزوازی مرتجع واپسین گرفته است
که متحد کنیسه و کلیسا و مسجد است
و
مبلغ دین.
تیتوس لیویوس (تیت لیو)، مورّخِ رُمی، در بخش پنجم کتاب خود از جریان سیطره یافتنِ رُمیان بر "گُل" حکایت میکند. در آن روزگار یکی از رسوم برای خریدن آزادیِ خویش آن بود که فاتح، شمشیر سنگین خود را در کفهی ترازو میافکند و مغلوب شائق آزادی میبایست به وزن آن طلا در کفهی دیگر بریزد. وقتی برنوس سردار "گُل" پس از شکست از رُمیها شمشیر آهنین و سنگین فاتح را در کفه دید، گفت: وای بر مغلوب!
در این تاریخ "توازن نیروها"، تا نیروی نو و انقلابی خود را در نَبَرد نامساوی و مشکوک، بهتدریج به قدرتی بدل کند، میبایست بارها باج شکست خود را بدهد و بانگ "وای بر مغلوب" برآوَرَد. ولی حق با این سخن حافظ است، بدان مضمون که ما معاصران آن را درک میکنیم:
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل
احسان طبری
از " شکنجه و امید"
احسان طبری : از " شکنجه و امید"
شائق : برابر پارسی / خواستار، آرزومند، خواهان
مَنهَج : راه پیدا و گشاده
تیتوس لیویوس ( به لاتین Titus Livius ) ( مشهور به لیوی،
از ... تاریخنگاران و ... شاعران سرشناس امپراتوری رُم ... )،
.
مورّخِ رُمی تیتوس لیویوس، در بخش پنجم کتاب ( تاریخ ) خود
از جریان ... سیطره یافتنِ رُمیان بر "گُل" ( ... ) حکایت میکند.
در آن روزگار ... یکی از رسوم ( در رُم ِ باستان )
برای [ خریدن ! ... آزادیِ خویش ] آن بود که ... فاتح، ( جنگ )
شمشیر سنگین خود را ... در [ کفهی ترازو ] میافکند
و
مغلوب شائق ( خواهان ) *آزادی میبایست
به ... وزن آن [ طلا ] در کفهی دیگر بریزد.
.
وقتی برنوس سردار "گُل" پس از شکست از رُمیها
شمشیر آهنین و سنگین فاتح را در کفه دید،
گفت : وای بر مغلوب!
.
در این تاریخ "توازن نیروها"، تا ... نیروی *نو و انقلابی،
خود را
در نَبَرد نامساوی و مشکوک، بهتدریج ... به قدرتی بدل کند،
میبایست ... بارها ... باج شکست ... خود را ... بدهد
و بانگ "وای بر مغلوب" برآوَرَد.
.
ولی ...
حق با این سخن حافظ است، ...
بدان مضمون که ما معاصران آن را درک میکنیم:
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج (...) عدل است
خوش باش ... که ... ظالم ... نَبَرَد ... راه به منزل
چون دور جهان یکسره بر مَنهَج عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرَد راه به منزل
حافظ
جهان در راه روشن عدل سیر می کند.
بنابرین
ظالم عاقبت به خیر نخواهد بود.
آره.
حافظ شاعری خردستیز و خر پرور بوده است.
به همین دلیل
فریدریش نیچه
کثیف ترین فیلسوف فاشیسم و امپریالیسم
شیفته حافظ بوده است.
خوش به حال طبری که دیگر نیست تا ببیند که جهان نه بر منهج عدل
بلکه در راه سقوط به قهقرای بربریت و توحش است.
جای ولادیمیر لنین
را
لاشخور خونریز قسی القلب فاشیستی به نام ولادیمیر پوتین گرفته است
که سودای تبدیل روسیه به شیلی پینوچه را در سر دارد
هرگاه که تغییر اجتماعی
آغاز گردد، دیگر نمیتواند به عقب بازگردد.
آن که را خواندن آموخته،
نمی توانید بی سواد کنید.
کسی را که احساس غرور کرده،
نمی توانید تحقیر کنید.
نمی توانید مردمی را که دیگر ترسی ندارند، سرکوب کنید.
ما آینده را دیده ایم و آینده از آن ماست...
از فیلم زنده باد زاپاتا
الیا کازان
آره.
خود الیا کازان را اجامر امپریالیستی در ملأ عام به توبه واداشتند
و غرورش را پایمال کردند.
منظور از حال خوب چیست که ثروت باشد و نه فقر؟
مگر بدون ثروت می توان سلامت فکری و جسمی داشت؟
آره. فرح پهلوی می گوید: موقع ترک ایران در کیف دستی اش یک میلیون دلار داشته است. مشاور مالی شاه از میلیاردها دلار در حساب های بانکی شاه در ممالک امپریالیستی دم می زند. قیمت یکی از قصور اشرف پهلوی در لندن ۱۳ میلیون دلار است. دختر ساسان چنان وانمود میکند که انگار فقط روحانیت است که به حیف و میل دارایی مردم می پردازد.
مذهب در اولین قدم “توانایی فکر کردن” را فلج می نمایید.
فیاض
منظور از فکردن (تفکر) چیست تا ببینیم که مذهب چگونه فلجش می کند؟
مثالی بزنید.
منشاء افکار چیست؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این یک فکر است.
این فکر و میلیاردها فکر دیگر
از کجا آمده اند؟
خود مذهب چیست؟
مذهب
فرمی از شناخت و شعور است.
مذهب روح جامعه بی روح است
شعور جامعه بی شعور است.
مارکس.
فرمهای مختلف شناخت و شعور به شرح زیر بوه اند:
شناخت و شعور هنری
شناخت و شعور اساطیری
شناخت و شعور مذهبی
شناخت و شعور فلسفی
شناخت و شعور فلسفی ـ علمی (مارکسیسم)
فرم های مختلف شناخت و شعور
نتیجه نفی دیالک تیکی همدیگرند:
مثال:
شناخت و شعور اساطیری
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری است.
به همین دلیل
بخش مهمی از اساطیر
حاوی آثار و شناخت و شعور هنری است.
شناخت و شعور مذهبی
هم
نتیجه نقد و نفی شناخت و شعور هنری واساطیری است
به همین دلیل مثلا قرآن
حاوی قصه های متعددی است که آثار هنری اند
و
خواندنشان برای جوانان خطرناک است.
مثل قصه عاشقانه یوسف و زلیخا.
تحقیر اتش در قرآن
(منشاء ابلیس قلمداد کردن اتش)
به معنی نقد و نفی زرتشتیسم است که شناخت و شعوری ناتورالیستی است
پوتین در ملاقات با سران کنسرن های آلمانی علنا گفته است:
روسیه باید مثل شیلی پینوچه باشد.
مرجع تقلید پوتین
هیتلر و موسولینی و فرانکو و جلادان دیگر است.
نوازنده محبوب پوتین
واگنر است
و
گروه نظامی آشپز پوتین
گروه واگنر است.
بهترین یاران و متحدان پوتین در جهان
فاشیست ها هستند.
پوتین
در سیمای سید علی جلاد
مسیح را می بیند.
به گوته بگو:
ریشه آدمیان
کار است.
ریشه شعور و شخصیت و هارت و پورت هم
کار است.
آفریننده بشر
کار است.
(انگلس)
علافی
بدترین بدبختی است.
اصلا دوران دین آوری و دین پروری بعنوان یک پدیده انسانی در تحکیم اخلاق ، انضباط و پیشرفت انسانها بسر رسید
تابنده
ایکاش چنین بود.
نه تنها دوره اختراع دین و اشاعه دین
به سر نرسیده،
بلکه شروع شده است.
دین در هزاران فرم
احیا می شود
مدرنیزه می شود
مد می شود.
دین از هزاران منبر و مناره و رسانه
شب و روز تبلیغ می شود
حتی فوتبالیست های هپیلی هپو
پس از هر معرکه فوتبال
دست به درگاه خدا بلند میکنند، ورد میخوانند، سجده می کنند و شکر می کنند.
هر رشته ورزشی
مذهب جدیدی شده است و میلیونها پیرو مؤمن دارد.
میلیاردها تن پیرو مذهب فوتبالند و فکر و ذکری جز این مذهب ندارند.
فوتبال و رشته های ورزشی سلب ورزش شده
مثل مذهب
هم
امید واهی میدهند
و
هم
تخدیر می کنند.
اسلام ستیزی
هم
نشانه غفلت و خریت است
و
هم
وسیله ای برای تبلیغ خریت و خردسیتزی است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا (مارکسیم) می توان نقد و حذف کرد.
بشر
فقط با نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان
محتاج جان (ایده ئولوژی، شعور، روح) است.
فرق آدمیان با جانوران
در نیاز آدمیان به شعور است.
کار مادی (که هنر بشری است)
ضمنا
با کار فکری توأم است.
امتحانش آسان است:
شروع به کاری مثلا خیاطی بکنید
و
ببینید که مغز مثل ساعتی شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.
ٖ
اصلا دوران دین آوری و دین پروری بعنوان یک پدیده انسانی در تحکیم اخلاق ، انضباط و پیشرفت انسانها بسر رسید
تابنده
ایکاش چنین بود.
نه تنها دوره اختراع دین و اشاعه دین
به سر نرسیده،
بلکه شروع شده است.
دین در هزاران فرم
احیا می شود
مدرنیزه می شود
مد می شود.
دین از هزاران منبر و مناره و رسانه
شب و روز تبلیغ می شود
حتی فوتبالیست های هپیلی هپو
پس از هر معرکه فوتبال
دست به درگاه خدا بلند میکنند، ورد میخوانند، سجده می کنند و شکر می کنند.
هر رشته ورزشی
مذهب جدیدی شده است و میلیونها پیرو مؤمن دارد.
میلیاردها تن پیرو مذهب فوتبالند و فکر و ذکری جز این مذهب ندارند.
فوتبال و رشته های ورزشی سلب ورزش شده
مثل مذهب
هم
امید واهی میدهند
و
هم
تخدیر می کنند.
اسلام ستیزی
هم
نشانه غفلت و خریت است
و
هم
وسیله ای برای تبلیغ خریت و خردسیتزی است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا (مارکسیم) می توان نقد و حذف کرد.
بشر
فقط با نان زنده نیست.
بشر علاوه بر نان
محتاج جان (ایده ئولوژی، شعور، روح) است.
فرق آدمیان با جانوران
در نیاز آدمیان به شعور است.
کار مادی (که هنر بشری است)
ضمنا
با کار فکری توأم است.
امتحانش آسان است:
شروع به کاری مثلا خیاطی بکنید
و
ببینید که مغز مثل ساعتی شروع به تیک تاک می کند و می اندیشد.
در اعدام. از همان کسانی که حکم را صادر می کنند تا آن سربازی که طناب دار را بر کردن محکوم می اندازد در قتل شریک می باشند .
از همان بسیجی محل که او دستگیر کرد. تا انکه صندلی از زیر پا میکشد، همه در این سیستم و برای این سیسیم کار میکنند.
مهرنوش و مرجان
چون نیک بنگری
جهان بینی اجامر جنقوری جنایت با جهان بینی اوپوزیسیون عنقلابی آن فرقی ندارد.
به زعم مهرنوش و مرجان
بشریت قاتل مادرزادند.
دست بشریت به خون محسن شکاری و مهسا امینی و غیره آلوده است.
همین طناب اعدام از کجا امده است.
طناب اگر از پنبه باشد
تولید کنندگان پنبه
کارگران کشاورزی اند
همین کلاهی که جلاد بر سر کشیده و لباسی که پوشیده
نتیجه کار کارگران ریسندگی و بافندگی و دوزندگی و حمل و نقل و خرید و فروش است.
همین چارق و چکمه و پوتین و نعلین که بسیجی و پاسدار و آخوند و جلاد در برکرده
نتیجه کار کارگران دامداری و دامپروری و صید و شکار و چرم سازی و کفاشی و غیره اند
مسئولیت اعدام محسن شکارچی و مهسا امینی
نه
طبقه حاکمه جنقوری فوندامنتالیستی
بلکه بشریت فقیر و گرسنه و زحمتکش اند.
به کجای این طویله میتوان آویخت پالان را؟
خدا همون امید و شجاعت درون ماست که با اون به مبارزه ی ظلم میریم
ماری
نه.
خدا عکس است.
اصل خدا در طول تاریخ تغییر یافته است.
در جامعه اولیه
طبیعت و عناصر طبیعی به عنوان خدا پرستیده میشدند.
مثلا خورشید (آیین میترا)
آذرخش
آلات تناسلی
آتش
در جامعه طبقاتی
اصل خدا را اعضای طبقات حاکمه تشکیل میدهند.
خدا اکنون
عکس همین ترامپها، بایدنها، پوتینها و غیره است
بهرام مشیری
غیر عقل اندیشنده کم و کسری ندارد.
اسلام
بهترین دین است
و
صدها بار بهتر از یهودیت و مسیحیت و بودیسم و لامائیسم و غیره است.
اسلام را فقط از موضع پرولتاریا میتوان نقد کرد.
زنان زندگی و آزادی اند.
حریف
زنان زندگی و آزادی اند.
حریف
بیچاره زنان.
فقط همین یکی را کم داشتند
که
علااوه بر زن بودن و ذلت زنیت کشیدن
زندگی و آزادی هم باشند.
ایها الناس
زنان
کمترین فرقی با نران ندارند.
زن = نر
هر کار تمیز و کثیفی که از دست نران برمی اید
از دست زنان هم برمی آید.
هلری چه کم از کلبه تین دارد؟
اولبرایت چه کم از مش ترامپ دارد؟
زنان عرشاد چه کم از نران خرشاد دارند؟
زندگی با تو چه کرد
ای عاشق شاعر مگر؟
کآن دل پر آرزو
از آرزو بیزار شد...
حسین منزوی
هی منزوی
من ـ زورت از زندگی چیست؟
قبل از شاعر و عاشق شدن
معنی حرف دهنت را بفهم.
زندگی
روندی است که موجود زنده از سر می گذراند:
زندگی
از تشکیل نطفه در رحم مادر شروع می شود و به تولد و توسعه و تکامل و نهایتا به تجزیه و تلاشی اش
منجر می شود.
زندگی کم ترین ربطی به ارزو ندارد.
آرزو
نتیجه خریت آدمیان است.
خردمندان اهل علم اند و نه اهل اوتوپی و آرزو.
اجبار در رفتار
مونس آهنگری
من هیچوقت نتوانستم به اجبار برای دیگران اهمیت قائل شوم.
اولا
طرز رفتار تو
تعیین کننده نیست.
تعین کننده چیست؟
ثانیا
همه چیز هستی از جماد تا جانور
تحت جبری عینی است.
ثالثا
اختیار و آزادی هر کس
به اندازه شناخت او از جبر عینی است.
در دیالک تیک جبر و اختیار
نقش تعیین کننده از ان جبر است.
مثلا ما تحت فشار جو
زاده می شویم و بار سنگینی آن را مادام العمر بر دوش می کشیم
و
به سبب عادت بدان
متوجه باری که می کشیم نمی شویم.
رابعا
توده
چاره ای جز تن در دادن به حاکمیت و حکومت طبقه حاکمه ندارد
یعنی
بالاجبار به اعضای طبقات حاکمه
اهمیت قایل می شود
و
خواهی نخواهی
قوانین وضع شده توسط طبقات حاکمه را اجرا می کند
حتی معیار ها فکری و استه تیکی و اتیکی طبقات حاکمه را
به رسمیت می شناسد.
چاره ای هم ندارد
و
گرنه به جرم مفسد فی الارض و محارب با خدا و کفر و الحاد و نفاق و اتهامات دلبخواهی دیگر
تیرباران می شود.
ایمانوئل کانت
رسول روشنگری بورژوایی
چنان عمل کن
که طرز کردارت
حکم قانون عمومی برای کردار همگان گردد.
تحریف تاریخ در جنقوری فوندامنتالیستی
اولا
حضرت ابن ملجم
در نماز جماعت به پیشنمازی حضرت علی
ضربتی بر کله اش زد. ن
ه در ایام جنگ
و
نه در حین استراحت.
ثانیا
خود حضرت علی
سردسته جلادان تاریخ بوده و در شب واحدی
۱۰۰۰ گرد گرنفراز را که تن به بردگی (ایمان به اسلام) نداده اند
گردن زده است.
همین حضرت علی سرمشق برای خلخالی و لاجوردی و سید علی جلاد بوده است.
اصطلاح «اسلاموفوبیا» از لحاظ ترمینولوژی دقیق و درست نیست. فوبیا به ترس غیرمنطقی و بیخودی اطلاق میشه. در صورتی که آدم آگاه و سالم، کاملن طبیعی و نرماله که پشماش از قوانین اسلام بریزه.
الف
منظور از اسلام فوبیا
اسلام ستیزی است.
اسلام اما چیست؟
اسلام
یکی از ادیان سه گانه و بهتر از دو مذهب پیشین است.
اسلام نتیجه نفی دیالک تیکی یهودیت و مسیخیت است.
ضمنا بخش اعظم قرآن از تورات و انجیل رونویسی شده است.
اسلام و هر دین دیگر
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
اسلام توده رعیت
با اسلام تجار و روحانیت
تفاوت و حتی تضاد دارد.
مسیحیت هم به همین سان.
جنگ های ۳۰ ساله در المان
میان اشراف فئودال مسیحی و توده های دهقانی بوده است.
پرولتاریا یعنی کارگران محروم از مالکیت بر وسایل تولید مایحتاخ خود. کجای پرولتر ذهنی است.
مگر هر کس
بزرگ تلقی شود
هر چه بگوید،
وحی منزل است؟
سؤال این است که در جهنم جماران اصلا کسی توان تفکر دارد؟
انگار تحت سلطه آیات شپشوی الله
خلایق به طوطیان نقال آیات مبدل شده اند
طرفداران ایل قاجارو به ویژه ناصرالدین شاه
در عیران
کودکان شیرخواره را ترور می کنند تا حکومت کنند
و
مثل بعضی ها
اصلا توان تفکر ندارند تا بدانند که فلسفه چیست.
اینهم تحلیل است و نه تحقیر.
هی ارنستو
تو قیاس به نفس می کنی.
درد و دریغ از این است.
اکنون در سراسر کره زمین
مثل تو پیدا نمی شود.
اجامر در کاینات دنبال تو می گردند تا حسابش را برسند.
جهان تهی است ز فرزانگان آرمان پرور
زندگی در جنقوری
این تصور و تصویر رئالی از اوضاع جنقوری خاوران نیست.
امر به معروف و نهی از منکر
برای اعضای خود طبقه حاکمه نیست.
برای توده است.
پایه و اساس طویله
مبتنی بر تزویر و ریا ست.
به دنبال طبل
گوساله ها رژه می روند.
چرم طبل هم از پوست خود گوساله ها ست.
برشت
اجامر جنقوری فوندامنتالیستی
ضد مذهبی اند.
فقط ماسک مذهب بر سر کشیده اند.
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است.
اسلام
هرگز کشتار کودکان و نشانه گرفتن جشم وقلب وسینه دختران مردم را تجویز نکرده است.
کی باید جلوی جنایات پوتین را بگیرد؟
سرمشق و سرلوحه پوتین
آیة الله هیتلر و موسولینی و فرانکو و سران امپریالیسم (اتحادیه اروپا و امریکا) هستند.
همه جنایات پوتین
به تقلید از سران فاشیسم و امپریالیسم است.
اوکراین و گرحستان و غیره برای پوتین
مثل عراق و لیبی و سوریه و غیره برای امپریالیسم اند.
همه دعاوی پوتین
منطقی اند
به لحاظ تاریخی درست اند.
پوتین
در سنت سایستمداران امپریالیستی
دروغ تحویل دول دیگر می دهد.
مگر امپریالیسم امریکا
مدعی دادن دموکراسی به سکنه ویتنام و لائوس و کامبوج و عراق و لیبی و غیره نبوده است.
پوتین هم می خواهد
به سکنه اوکراین دموکراسی بدهد (نازی زدایی بکند)
پوتین مدعی وابسته بودن اوکراین و گرجستان و غیره به امپریاللبسم است.
مگر چنین نیست.
مسئله این است که خود اولیگارشیسم روس تحت سرکردگی پوتین
کثیفتر از امپریالیسم است.
پوتین مدعی وابسته بودن اوکراین و گرجستان و غیره به امپریالیسم است.
مگر چنین نیست.
مسئله این است که خود اولیگارشیسم روس تحت سرکردگی پوتین
کثیفتر از امپریالیسم است.
سران روسیه اولیگارشیستی
مثل سران جنقوری فوندامنتالیستی اند
ضد امپریالیست اند
ولی مرتجع تر از امپریالیسم اند
ماکسیم گورکی مدتی در یک نانوایی کار میکرد. جوان بود و عاشق شعر و سیاست و ادبیات. برای رفتن به دانشگاه به پول نیاز داشت. حدود پنجاه کارگر شبها در نانوایی، روی همان میزها که خمیر ورز میدادند، میخوابیدند و روزها بدون استراحت در سرمای مرگبار اتاقِ نمور و مرطوب، نان و شیرینی میپختند. صاحب نانپزی "سیمونوف"، مَردِ قُلدرِ زورگویی بود که از آزارِ کارگران لذت میبُرد. برای اینهمه زحمت و کمخوابی و کار، فقط چند سکهی کمارزش به هر کسی میداد که به زحمت همقیمت یک نانِ همان نانوایی میشد. آدمها را تحقیر میکرد، بیگاری میکشید، خبرچین داشت، علیه هم تحریکشان میکرد و خلاصه به هر شکلی تقسیم بیعدالتی و ستم را بین کوچک و بزرگ رعایت میکرد. گورکی در خاطراتش نوشته است سیمونوف فقط یک نفر بود که آنطرفتر از دخمهی محقرِ نانپزی، در خانهای بزرگ زندگی میکرد و ما دهها نفر بودیم. ما زیاد بودیم ولی هیچوقت، هیچکس در مقابلِ گردنکلفتی، ظلم و آزارهای این یکنفر نمیایستاد. آنها نه این نانوایی را ترک میکردند، نه چیزی را تغییر میدادند و نه به خاطر حقشان که دستمزدِ محترمانهای بود، اعتراضی میکردند. قربانیانی خسته و فسرده بودند. آدمهایی منفعل که منتظرند ببینند چه بلایی سرشان میآید و باز به همان وضعیت ادامه دهند. یک روز که گورکی در حال کار با خمیر برای کارگران شعر میخواند، سیمونوف با همان قلدریِ همیشگی، سرزده وارد میشود. کتاب را از گورکی میگیرد تا در تنور بیاندازد. گورکی بلند میشود و دست رییس را میگیرد و میگوید: "حق نداری این کار را بکنی" سیمونوف میخکوب میمانَد. از اینکه یکی از زیردستان جلویش ایستاده، بهتزده است. مبهوت کتاب را برمیگرداند و با سری افتاده، حجرهی نانپزی را ترک میکند. کارگران باورشان نمیشود، به همین راحتی میتوان چنین زورگویی را به عقبنشینی واداشت. پس چرا این همهسال فرمانبرداری بیچون و چرا میکردند؟ سیمونوف از فردا متوجه میشود چیزی آرام در وجود بقیه جان میگیرد؛ آدمهایی که در اوج استیصال و فقر، تحقیر میکرد و آزار میداد، کمکم در خود قدرت تازهای حس میکردند. لحظهای بین دو زندگی شکل گرفته بود. آنها مزهی عصیان را چشیده بودند. پیش از این، همهچیز ابدی به نظر میرسید، اما از آن شب، بازگشت به قبل ناممکن شد!
صاحب نانوایی
برخلاف تصور و توصیف گورکی
بدتر از کارگران نانوایی
فاقد خودآگاهی طبقاتی بوده است.
و گرنه می توانست
گورگی را درجا اخراج کند و در مزرع دل کارگران بذروحشت بیفشاند.
تصور و تصویر گورکی از پرولتاریا
معیوب بوده است.
گورگی
فقط ذلت پرولتاریا را دیده و تصویر کرده است
گورکی از سوبزکتیویته (رسالت تاریخی) پرولتاریا غافل بوده است.
لنین سعی کرده حالی اش کند
ولی او منظور لنین را نفهمیده است.
ایرج میرزا هم طوسی دیگری بوده است. کثیفتر از طوسی بوده است.
گرگ هاري شده ام
هرزه پوي و دله دو
شب درين دشت زمستان زده ي بي همه چيز
مي دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهايم چو دو كانون شرار
صف تاريكي شب را شكند
همه بي رحمي و فرمان فرار
گرگ هاري شده ام، خون مرا ظلمت زهر
كرده چون شعله ي چشم تو سياه
تو چه آسوده و بي باك خزامي به برم
آه ، مي ترسم ، آه
آه ، مي ترسم از آن لحظه ي پر لذت و شوق
كه تو خود را نگري
مانده نوميد ز هر گونه دفاع
زير چنگ خشن وحشي و خونخوار مني
پوپكم ! آهوكم
چه نشستي غافل
كز گزندم نرهي، گرچه پرستار مني
پس ازين دره ي ژرف
جاي خميازه ي جاويد شده ي غار سياه
پشت آن قله ي پوشيده ز برف
نيست چيزي، خبري
ور تو را گفتم چيز دگري هست ، نبود
جز فريب دگري
من ازين غفلت معصوم تو ، اي شعله ي پاك
بيشتر سوزم و دندان به جگر مي فشرم
منشين با من ، با من منشين
تو چه داني كه چه افسونگر و بي پا و سرم ؟
تو چه داني كه پس هر نگه ساده ي من
چه جنوني، چه نيازي، چه غمي ست ؟
يا نگاه تو ، كه پر عصمت و ناز
بر من افتد ، چه عذاب و ستمي ست
در دم اين نيست ولي
در دم اين است كه من بي تو دگر
از جهان دورم و بي خويشتنم
پوپكم ! آهوكم
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا كه منم
مگرم سوي تو راهي باشد
چون فروغ نگهت
ورنه ديگر به چه كار آيم من
بي تو ؟ چون مرده ي چشم سيهت
منشين اما با من ، منشين
تكيه بر من مكن ، اي پرده ي طناز حرير
كه شراري شده ام
پوپكم ! آهوكم
گرگ هاري شده ام
گرگ هار /مهدی اخوان ثالث
خاندان قاجار
نماینده اشراف فئودال بوده است
و
خود حضرات
هم اربابان فئودال بوده اند.
هنر این زباله ها
جز کشتار و استثمار و وابستگی به روسیه تزاری چیز دیگری نبوده است.
محتوای سیاسی جنبش مشروطه
هم
جایگزینی استبداد مطلقه فئودالی با حکومت مشروطه بوده است.
ضمنا
اینجا بحث بر سر محتوای شعر ایرج میرزا ست.
مثلا
تحقیر و تخریب خوبان
توسط این لاشخور در این شعر است
زنجانی و شکاری
محسن_شکاری جرم بستن خیابان برای اعتراض طی دو هفته اعدام شد #بابک_زنجانی جرم دزدی ۱۳ هزار میلیارد از سال ۹۴ محکوم به اعدام هست و هنوز اعدام نشده
فریاد
مجازات دزدی هم در شرع آنور و هم در شرع اینور
که اعدام نیست.
قطع انگشتان دست دزد است.
کاری که طالبان می کند.
برای بستن خیابان در شرع اینور و آنور اصلا مجازاتی تعیین نشده است.
وقتی گفته می شود که این زباله ها ضد مذهبی اند
خلایق ساده لوح
قبول نمی کنند.
این زباله ها برای مسائل مختلف از هر نوع
جز ترور و اعدام و قتل و کشتار
راه حلی ندارند.
این ها در واقع
اهل قبور اند.
از اعماق قبور قرون بیرون آمده اند و بر گرده خلق مفلوک نشسته اند
ایرج میرزا
لاشخور بوده است.
لاشخوران
خودخواهند
و
متنفر از خوبانند.
به همین دلیل
کسب و کاری
جزخودستایی
و
تحقیر و تلعین و تخریب خوبان ندارند
به اندیشه بیندیش تا رستگار شوی. ما دیالک تیکی می اندیشیم. عینی را هیمشه با ذهنی در پیوند می بینیم. قسم به قبر قمر جوک است و نه جدی.
عینی
ضد دیالک تیکی ذهنی است.
عینی
یعنی بی اعتنا به بود و نبود این و آن.
مثال:
جوشش آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه سنتیگراد
یک قانون عینی است.
حتی اگر بنی بشری در کره زمین نباشد
آب در ۱۰۰ درجه سانتیگراد خواهد جوشید.
اجامر جنقوری جنایت
با زیبایی در جنگ اند.
کسانی که ترور و شکنجه و اعدام می شوند
جرم شان زیبا بودن است
و
نه سیاسی بودن.
سن و سال هم برای زیبایی ستیزان سنتی
مهم نیست.
مگر عایشه چند سال داشت که نفله شد؟
ادامه دارد.
_ به نظرم آخوند جماعت از روز اول ، دستکم تا جایی که به یاد دارم، کاره ای در این مملکت نبوده است . آخوند یا شاه یا کت شلواری تا اسپرت لش ، فقط برای نمایش و توجیه حاکمیت های سرمایه داری است که با تکراری و خسته کننده شدن ظاهرشان برای ساکنین یک مملکت ، صاحبان اصلی ثروت و قدرت که عموما کسی حتی نامشان را نمی داند و هیچگاه در تلویزیون و یا رسانه ای شمایلشان را به منصه ی ظهور نمی گذارند ، تصمیم به تعویضشان می گیرند . وگرنه صدر اعظم آلمان یا وارثان پادشاهی بریتانیا و گدا گشنه های خود ساخته ی بیزنس من و وومن آمریکایی و ... خودشان دست کمی از مذهبی جماعت ندارند ، چه بسا توهمی تر اند .
پاسخحذفچرا. آخوند هم روشنفکر جامعه برده داری، فئودالی و حتی سرمایه داری است و هم عضو و جزو طبقات اجتماعی برده دار و فئودال و سرمایه دار است. قدمت روحانیت به هزاران سال قبل می رسد
پاسخحذف