میم حجری
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود
و
به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود
و
گوینده حقیقت ،
حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد
یک کنشگر سیاسی محسوب می شود !
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید
و راه خود را بروید ،
شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به تشکیلات دروغ می پیوندید
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید !
(هانا آرنت)
هانا
آرنت
اصلا نمی داند که حقیقت و صداقت به چه معنی اند.
هانا
معشوقه
فاشیستی به نام هایدگر بود.
بعد
با حمایت او از بند فاشیست های آلمان رها شد،
به امریکا رفت، علامه شد و به عوامفریبی
پرداخت.
ما به تجزیه و تحلیل این فرمایشات او می پردازیم:
۱
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود
و
به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود
و
گوینده حقیقت ،
حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد
هانا
برای موافقت و مخالفت با جامعه ای
مثل عامی بیسوادی
دروغگویی رایج در جامعه
را
معیار و ملاک قرار می دهد.
این اما به چه معنی است؟
این بدان معنی است
که
ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی جامعه
ماستمالی می شود
و
جامعه
عینا و عملا
به
جامعه مبتنی بر دروغ و جامعه نسبتا مبتنی دروغ
طبقه بندی می شود.
تفاوت تحلیل مارکسیستی با «تحلیل» بند تنبانی، ساده لوحانه، عوامفریبانه، مذهبی و خرافی و ضد علمی همین جا ست:
تحلیل مارکسیستی
دست به ریشه می برد.
یعنی
از
ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی جامعه
شروع می شود.
در این صورت دیگر نمی توان بین جامعه برده داری و فئودالی و کاپیتالیستی و سوسیالیستی علامت تساوی گذاشت و به خرپروری و خرافه گستری پرداخت.
۲
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود
در «جامعه» شناسی هانا آرنت
دو نوع جامعه بشری وجود دارد:
الف
جامعه ای که در آن دروغگویی سازمان یافته حاکم است.
ب
جامعه ای که در آن دروغگویی آنارشیکی (تصادفی) حاکم است.
اگر این معیار ضد علمی هانا آرنت را بپذیریم،
جامعه عهد بوقی، برده داری و فئودالی
بهتر و ایدئالتر از جامعه سرمایه داری و یا سوسیالیستی است.
چون هر چه جامعه عقب مانده ترو پریمیتیوتر باشد،
راستگویی کذایی دست بالا دارد.
اعضای ساده لوح جوامع فئودالی و مسلمانان صدر اسلام برده داری
توان دروغگویی ندارند و چه بسا دروغگویی را گناه کبیره می دانند.
۳
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد
و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود
و
به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند
در «جامعه» شناسی هانا آرنت
ما با دو نوع جامعه بشری سر و کار پیدا می کنیم:
الف
جامعه ای که در آن، دروغگویی به اصل کلی تبدیل می شود
ب
جامعه ای که در آن، دروغگویی خصلت جزئی (استثنایی) به خود می گیرد.
بدین طریق
نسبیتی (رلاتیویته ای) وارد معیار سوسیولوژیکی بند تنبانی هانا آرنت یعنی دروغگویی وارد می شود.
جامعه بشری در این صورت به دو طبقه تقسیم بندی می شود:
الف
جامعه ارتجاعی هانایی
که در آن سیاسی گشتن و مبارزه کردن الزامی می شود.
جامعه ای که در آن، دروغگویی به اصل کلی تبدیل می شود.
ب
جامعه ایدئآل هانایی
که در آن نیازی به سیاسی گشتن و مبارزه کردن نیست.
جامعه ای که در آن، دروغگویی خصلت جزئی (استثنایی) به خود می گیرد.
اکنون می توان دفاع از جامعه ای را بر اساس ادعا و اثبات جزئی و استثنایی بودن دروغگویی در آن، توجیه کرد
و
بر جامعه دیگر بر اساس ادعای اصل کلی بودن دروغگویی در آن، حمله برد.
اکنون باید از هانا آرنت پرسید، که چگونه می توان فهمید که در جامعه امپریالیستی امریکا
خصلت دروغگویی جزئی و استثنایی است،
ولی در کوبا و جمهوری خلق چین
دروغگویی اصل کلی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر