تحقیر!
خسرو باقرپور
(برای مهرشاد شهیدی و از زبان او)
هان، ای هراسِ سُرب!
پلیدِ پُرهیاهوی رفتنی!
رویارویْ با تو؛
در نفی ی عداوت
درنگی م نیست.
چون آن زنده ی بزرگ،
در کارِ "انکار تو ام" هنوز
آوازِ زیبای مرا، امّا،
تاب نمی توانی آورد
از مسلخِ نگاهت پیدا ست؛
اینگونه که پُرنخوت و عبوس،
در مسیرِ "شکافِ درجه"؛
بر دهانه ی تفنگ نشسته ای:
مگسک!
سخن گفته است.
به
تسلیحات تحقیر
توسل می جویند؟
دلیل اول توسل زنان و جوانان
به
تسلیحات تحقیر
در اختیار نداشتن تسلیحات تحلیل است.
تسلیحات تحلیل
را
قبل از هر چیز
مفاهیم
تشکیل می دهند.
بشریت در قرن بیست و یکم
بدجوری سقوط فکری کرده است.
فقر مفهومی
جهانگیر گشته است.
به همین دلیل تفکر محال گشته است.
آنچه که خلایق تفکر می پندارند،
نشخوار طوطی وش افکار علمی و خرافی این و آن وطنی و فرنگی است.
حتی کسانی که در فرنگستان به سر می برند،
عاجز از تعریف ساده ترین مفاهیم اند.
وجه مشترک طبقات حاکمه و توده مسخ فکری گشته
هم
همین فقر مفهومی است.
مثال:
سران جن قوری
توده زنان و جوانان
را
مگس و خس و خاشاک و هرزه و لابالی جا می زنند
و
متقابلا
توسط توده زنان و جوانان
تحقیر می شوند و حتی خرمن توهین درو می کنند.
بخشی از اوپوزیسیون در خارج از طویله
در تظاهرات خیابانی
فحش های لومپنی به سران جن قوری می دهند:
سید علی ک. کش است.
به دلیل فقر مفهومی،
جای شناخت فلسفی
را
شناخت عاطفی
می گیرد.
مثلا
مرگ کودکی و یا مرگ مادر کودکی
اینسترومنتالیزه می شود
(آلت عوام فریبی می شود.)
در نتیجه، شناخت طبقه حاکمه و توده زنان و جوانان، امکان ناپذیر می گردد
و
زمینه برای دست نخورده ماندن طبقه حاکمه و زیربنای اقتصادی طویله
هموار می گردد.
دلیل دیگر توسل زنان و جوانان به تحقیر و توهین
سنت دیرین تحقیر و توهین در ادبیات فارسی است.
بخش اعظم عشعار فارسی
بند تنبانی اند
و
محتوایی جز تحقیر همنوع و حتی توهین لومپنی به همنوع و زن و بچه اش
ندارند.
تنها با تشکیل حزب توده بوده
که
تحلیل بخور و نمیری
جای تحقیر و توهین و تخریب فئودالی و بورژوایی را کم و یا بیش گرفته است.
درد و دریغ این است
که
امروزه
کالای مارکسیسم
بی مشتری است.
سؤال مهمتر این است
که
تحقیر نمایندگان طبقه حاکمه
از چه موضعی صورت می گیرد؟
مثلا
شاملو
مرجع تقلید خسرو باقرپور
خمینی
را
از چه موضعی تحقیر کرده است
و
«ابلهامردا»
خطاب کرده است
که
به لحاظ انشایی هم معیوب است.
الترناتیو شاملو برای خمینی کیست؟
به عبارت دیگری
تحقیر خمینی با تجلیل چه کسی همراه است؟
شاملو
به قول خودش
انکار خمینی بوده است و نه عدوی او.
این به چه معنی است؟
حسرو باقرپور
در این شعر از زبان شهیدی
همان خرافه شاملو را تکرار می کند:
بدین طریق
زنان و جوانان عاصی
عدوی طبقه حاکمه نیستند،
بلکه در کار انکار گلوله و یا سپاه سرکوب طبقه حاکمه اند.
این انعکاس درستی از عصیان کنونی است.
دلیلش اما چیست؟
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر