هاینریش گمکوف
برگردان
شین میم شین
فصل شانزدهم
۱۱
فئودال های پروس و بورژوازی فرانسه
در
مبارزه بر ضد دشمن مشترک شان
یعنی
پرولتاریای انقلابی
اختلافی ندارند.
اخبار مربوط به حمله ارتش ورسای
کمر مارکس و انگلس
را
می شکند.
ان سان که مارکس، بیمار می گردد.
افکار و احساس خانواده های مارکس و انگلس در این هفته های اندوهبار
را
دختر بزرگ مارکس
(جنی)
در نامه ای به رشته تحریر کشیده است:
«تحمل تصور در هم شکستن و لت و پار گشتن این دلاورترین و بهترین دلاوران به فرمان دلقکان تیر را حتی ندارم، چه رسد به آرام نشستن.
انگار باندهای آدمکش حرفه ای برای سرکوب شهروندان بی خبر از جنگ و تفنگ و فشنگ
کافی نبوده اند که متحدین پروسی شان به یاری شتافته اند.
قلدرانی که به پاسبان بودن خود فخر می فروشند.»
(جنی مارکس، «نامه به لوئیس کوگلمان»، ماه اوریل سال ۱۸۷۱ )
اخبار رسیده از پاریس
روزبه روز بدتر می شوند.
در اواخر ماه مه
آخرین کمونارهای رزمنده
در
گورستان پیر لاشه
از ارتش قدر قدرت ارتجاع شکست می خورند.
لاشخورهای ارتش
بی رحمانه به سرکوب مردان و زنان و نوجوانان اسیر می پردازند.
در عرض چند روز
۳۰ هزار نفر جان خود را از دست می دهند.
خیلی از آنها زجر کش می شوند.
پاریس
از خون کارگران سرخ می شود.
بیش از ۴۰ هزار رزمنده کمون به زندان افکنده می شوند.
در بیدادگاه های جنگی مورد محاکمه قرار می گیرند.
به کار اجباری محکوم می شوند
و
یا به ماورای دریاها تبعید می شوند.
این انتقام بی رحمانه بورژوازی از اولین تلاش طبقه کارگر برای برقراری حاکمیت طبقاتی خویش است.
اروپای ارتجاعی هورا می کشد.
استثمارگران احساس آسایش و امنیت می کنند.
سیلی از آنتی کمونیسم افسار گسیخته و پیگردهای بربرمنشانه
قاره اروپا را در می نوردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر