تحلیلی
از
شین میم شین
۳۰
پور و پدر برابر و بیگانگی شگفت
با صد نشان که بر رخ و بالا ست
نشناختم تو را
نشناختی مرا
این پرده پوش، شعبده گر، چشم بند، کیست
این کوری از کجا ست؟»
معنی تحت اللفظی:
پسر و پدر رو در رو و چشم در چشم هم بوده اند،
ولی علیرغم آن ناآشنائی شگفت انگیزی حکمفرما بوده ست!
علیرغم صدها نشان در چهره و قامت،
نه پدر می تواند پسر را بشناسد و نه پسر، پدر را!
این پرده پوش و خدعه گر و چشم بند کیست!
دلیل این کوری دو طرفه کدام است!
این تداوم استدلال خرد رهایی بخش و تبرئه منطقی و اقناعی تهمتن است.
خرد خارائین
برای تأمین رضایت خاطر غریزه حفظ نفس،
از روی جنازه خویش می گذرد و خرافه را به خدمت می گیرد تا تهمتن قانع شود که چاره ای جز کشتن فرزند نداشته است.
خرد
همه گناهان کبیره را از خرد و کلان،
به گردن نیروی موهوم پرده پوش و خدعه گر و چشم بندی می اندازد
و
دلیل کوری پدر و پسر
را
در ماورای آندو، در ماوراء الطبیعه و ماوراء الجامعه
نشان می دهد،
بی آنکه بتواند نشان دهد.
چرا که انسان در روند تکاملی طولانی خویش
به ساز و برگ خوداندیشی و خرد مجهز گشته است.
چرا که انسان سوبژکت است و نه اوبژکت.
چرا که انسان خود کردوکار خود را تعیین و تنظیم می کند و جامه عمل می پوشاند.
چرا که تصمیمگیر ماورای انسانی
توهم و خرافه و خیالی
بیش نیست.
۳۱
می گفت دل که «رستم
بنگر، ببین، که بوی تو را دارد، بگو، بجو!»
افسوس، عقل باطل
می زد نهیب:
«نه،
هان دشمن است او!»
معنی تحت اللفظی:
عقل و دل هر دو همزمان در چالش و کشاکش بودند:
دل می گفت که ببین، سهراب است و عطر تو را دارد.
با او به سخن در آی و نشان قراردادی را از او بخواه!
عقل اما هراس می افکند که نه دوست، بلکه دشمن است!
سیاوش در این بند شعر،
دیالک تیک شمی ـ غریزی ـ عاطفی وعقلی
را
به شکل دیالک تیک دیرآشنای دل و عقل بسط و تعمیم می دهد تا از روندهای درونی تهمتن پرده بر دارد:
دلیل معرفتی (شناختین) تراژدی رستم و سهراب
در
بی اعتنائی رستم به شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی
و
در
تبعیت از شناخت عقلی مبتنی بر احتیاط و سنت در انجام وظیفه بوده است.
این شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی بوده که در روند تکاملی خود به شناخت عقلی توسعه یافته است.
از این رو ست که ما از دیالک تیک شمی ـ غریزی ـ عاطفی و عقلی سخن می رانیم.
شناخت عقلی رستم در آن زمان بر اساس تجارب شخصی خود و همگنان کمشمارش تکوین یافته بود و می توانست هیئت زمخت دگماتیکی به خود گرفته باشد.
می تواند مجموعه مرده و بی خونی از تجارب رزمی باشد، که بر سوء ظن به دشمن استوار می گشت تا به اعتماد.
علاوه بر این، شناخت عقلی در مقایسه با شناخت شمی ـ غریزی ـ عاطفی، به زمان به مراتب بیشتری نیاز دارد،
زمانی بیشتر از آن که انسان ها در نبرد رویاروی در اختیار دارند.
این استدلال تهمتن نیز ـ در تحلیل نهائی ـ تسکینی دیگر است بر روان پریشان او.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر