نابرابری،قدرت و طبقه: چرا زبان مهم است
داستانهایی که ما به عنوان خانواده یا ملت درباره "داشتن و نداشتن" میگوییم فرصتها و مبارزات میلیونها نفر را شکل میدهد. با اینحال در کشوری که هنوز"با کلاس بودن" یک مزیت است، ما فاقد زبان گویایی برای صحبت درباره واقعیتهای طبقه و تجربههای استثمار و تبعیض طبقه بنیاد هستیم.
زبان فارسی
بوریس جانسون، نخست وزیر بریتانیا استعفا کرد
کمونیست های بریتانیایی درباره سرنگونی دولت جانسون:
"تغییر خیابان داونینگ کافی نیست"
کوبا باید ازلیست کشورحامی تروریسم امریکا خارج شود
در ایام کودکی
من هم سیلی خورده ام.
من هم کسی شده ام.
کودنی
که همین حرف را می زند.
فرنگی
یک زن فمینیست تظاهر کردن، ایفای نقشی برای اغوا کردن یک مرد را پایینتر از شأن خود میداند
دیوار
فمینیسم (زنگرایی)
چیست
و
فمینیست کیست؟
زنگرایی بسان زن
چیز واحد ثابتی نیست
هم زینت رختشو زن است و هم فرح پهلوی و ضعیفه سید علی زن اند.
زنگرایی هم انواع مختلف دارد.
هر گردی گردو نیست.
مدفوع خیلی از حیوانات هم گرد است.
ضمنا
اروتیسم
امری طبیعی و غریزی و خود به خودی است
و
نه
آگاهانه
انتقاد
هسته پسته مهر است.
سرسخت ترین منتقدین هر کس
چه شاه و چه شیخ
چه انگل و چه زحمتکش
ننه و بابای او ست.
کسی در صدد رفع معایب دشمنش برنمی آید.
انتقاد به معنی بدخواهی نیست.
به معنی خیرخواهی است
نوکری برای تو عین پادشاهی است
حزب اللهی
طرز «تفکر» جمکرانی خرچرانی همین است:
حریف خیال میکند که پادشاه انگل برتر از کارگر زحمتکش است.
شرم مان باد از این بدبختی
چشمی به رهت دوختهام باز که شاید
باز آیی و برهانی ام از چشم به راهی
عارفه
ادبیات مفهوم مناسبی نیست.
منظور عارفه شعر است.
البته شعر هم انواع مختلف دارد:
شعر هم می تواند خر پرور بادش
و
هم
خرد پرور.
چشم به راه بودن نشانه خریت است و نه نشانه خردمندی و خردگرایی
شدم معتاد چشاش
دون
معتاد
مفهوم مناسبی نیست.
چرا نیست
و
مفهوم مناسب چیست؟
تا زمانیکه جمهوری اسلامی پایدار است
هرگز انتظار پیشرفت و توسعه و گسترش رفاه اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نداشته باشید حاکمان این حکومت ب وصیت محمد خان قاجار معتقد و پایبندند که ب فتحعلی شاه گفت
اگر میخواهی بر مردم راحت حکومت کنی سعی کن مردم را گرسنه و بیسواد نگهداری
وینستون
مگر قرار است که طبقه حاکمه
بانی پیشرفت و توسعه و گسترش رفاه اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی باشد؟
مش وینستون
کسب و کار طبقه حاکمه
قلع و قمع متفکران شریف انگشت شمار
و
یا
فراری دادن آنها بوده است
تا راحت تر کیسه خود را پر کند و کیف خر کند.
درد طویله
چیز دیگری است.
چیست؟
تا عصبی میشم همه چی میریزه بهم معده درد،سردرد،قلب
رها
آره.
ما با دیالک تیک فیزیکی و فکری و یا دیالک تیک جسم و روح و روان سر و کار داریم.
امراض فیزیکی
مثلا زخم معده
به امراض فکری و روحی و روانی منجر می شود
و
اختلالات روحی و روانی هم به امراض فیزیکی
مارکس همچنان وجدان بیدار زمانه ماست!!!
درباره کار مولّد و غير مولّد « کارل مارکس »
فيلسوف ايده توليد ميکند، شاعر شعر، آخوند موعظه، مدرّس رساله و قسعليهذا. تبهکار جُرم توليد ميکند، و اگر به رابطۀ موجود ميان اين شاخۀ توليد با جامعه بطور کلی قدری دقيقتر بنگريم، از بسياری پيشداوریها خلاص خواهيم شد.
تبهکار نه تنها جُرم، بلکه حقوق جزا و همچنين اساتيد مدرّس آن را هم توليد ميکند. و تازه به اين بايد آن مجموعۀ اجتنابناپذيری از رسالات را هم که همين اساتيد بصورت "کالا" به بازار عمومی سرازير ميکنند، افزود. اين امر بر ثروت ملی ميافزايد، و تازه اين علاوه بر آن رضايت خاطر شخصی است که بقول شاهد معتبر آقای پروفسور روشر Roscher با نگارش هر رساله به مؤلف آن دست ميدهد.
تبهکار بعلاوه توليد کننده تمام دستگاه پليس، عدليه، پاسبانها، قضات، جلادان، هيأتهای منصفه و غيره است، و تمام اين رشتههای مختلف کسب و کار، که اجزاء مختلف تقسيم کار اجتماعی اند، استعدادهای روح انسانی را شکوفا ميکنند، نيازهای جديد ميآفرينند و راههای جديدی برای رفع اين نيازها ميگشايند. خودِ شکنجه به سهم خود اختراعات مکانيکی نبوغآسايی به بار آورده است و صنعتگران شريف بسياری را در توليد ابزارهای لازم به کار گمارده است.
تبهکار عواطف و احساسات توليد ميکند. عواطفی گاه اخلاقی و گاه تراژيک، و به اين ترتيب با برانگيختن عواطف اخلاقی و زيبايیشناسانۀ عامه، "خدمتی" عرضه ميکند. تبهکار نه تنها رسالات حقوق جزا، نه تنها قوانين مجازات و همراه آن قانونگذاران در اين رشته، بلکه هنر و ادبيات، رمانها و حتی تراژديهايی توليد ميکند. چنانکه نه تنها "گناه" اثر مولنر Mülner و "اموال مسروقه" اثر شيللر، بلکه همچنين "اوديپ" (سوفوکل) و "ريچارد سوم" (شکسپير)، شاهد اين مدعا هستند.
تبهکار يکنواختی و ايمنی هرروزۀ زندگی بورژوايی را ميشکند و به اين ترتيب آن را از رکود و جمود مصون ميکند؛ و به بيقراری و هشياريی دامن ميزند که بدون آن حتی انگيزۀ رقابت هم کم اثر ميشود. بدين سان تبهکار محرکی برای نيروهای مولّده به وجود ميآورد. در عين اين که تبهکاری بخشی از جمعيت اضافی را از بازار کار بيرون ميکشد، و بدين گونه رقابت در ميان کارگران را کاهش ميدهد — و لذا بدرجهای مانع سقوط دستمزدها به زير نرخ حداقل ميشود — در همان حال مبارزه عليه تبهکاری بخش ديگری از اين جمعيت را به خود جذب ميکند. به اين ترتيب تبهکار بمثابه يکی از آن "سنگ تراز"های طبيعی ظاهر ميشود که موازنه و تعادلی صحيح ايجاد ميکند و دورنمايی گستردهتر از مشاغل "مفيد" ميگشايد.
تأثير تبهکار بر توسعۀ قدرت توليدی را ميتوان در جزئيات نشان داد. آيا اگر سارقينی وجود نميداشتند، قفل هرگز به درجۀ مرغوبيت کنونی ميرسيد؟ آيا اگر جاعلينی نبودند، چاپ اسکناس به اين چنين درجهای از تکامل ميرسيد؟ اگر به خاطر کشف کلاهبرداریهای تجاری نبود، آيا ميکروسکوپ به عرصۀ بازرگانی راه مييافت (رجوع کنيد به Babbage) آيا شيمی عملی همان قدر که به پشتکار صادقانه در امر توليد مديون است، به تقلب در کالاها و تلاش برای کشف آنها مديون نيست؟ جُرم با اَشکال مداوماً جديد حمله خود به مالکيت، دائماً اَشکال جديدی از دفاع را ايجاب ميکند و بنابراين همان قدر مولّد است که اعتصابات در اختراع ماشينآلات.
از قلمرو جُرم در معنای شخصی آن فراتر برويم، اگر جُرم ملّی در کار نبود، آيا هرگز بازار جهانی پديد ميآمد، براستی آيا ملتها [کشورها Nations] ظهور ميکردند؟ و آيا از زمان آدم تا امروز، "درخت گناه" در عين حال همان "درخت دانش" نبوده است؟
در "قصه زنبوران" (١٧٠٥)، مندهويل Mandeville به اين خط استدلال جان بخشيده و نشان داده است که چگونه هر حرفهای که در تصور ميگنجد، مولّد است:
"آنچه ما در اين جهان بر آن نام شرّ نهادهايم، اعم از شرّ طبيعی يا اخلاقی، اصل اعظمی است که ما را به موجوداتی اجتماعی بدل ميسازد و بنياد محکم و حيات و ستون تمام حِرَف و مشاغل بدون استثناء است (...). در شرّ است که ما بايد سرچشمه حقيقی کليه علوم و هنرها را جستجو کنيم (...) و آن لحظهای که ديگر شرّی در کار نباشد، جامعه اگر بطور کلی مضمحل نشود، حداقل محکوم به تباهی است." (چاپ دوم، لندن ١٧٢٣، صفحه ٤٢٨)
تفاوت فقط اينجاست که مندهويل بيشک بينهايت صريحتر و صادقتر از توجيهگران بيمايه جامعۀ بورژوايی است.
(دستنوشتههاى اقتصادى: تئوريهاىارزش اضافه - ضميمه به بخش اول (١١ و ١٢)
به نظر شما خدا چیه ؟! منظورم، برداشتتون از کلمه خداست؟
مسی
خدا
یک مفهوم است.
مفهوم چیست و چگونه تشکیل می یابد و کجا یافت می شود؟
مثال:
دختر
یک مفهوم است.
مفهوم دختر فقط در ذهن ما وجود دارد.
در خارج از ذهن ما نسرین و نرگس و نازنین و غیره مشخص و مادی وجود دارند.
ما با دیالک تیک اصل و عکس (نرگس و نازنین و نسرین و دختر) سر و کار داریم.
پرسش و پاسخ کودک و پلیس
پرسش و پاسخ:
پاسبان:
وقتی بزرگ شدی
می خواهی چه کاره باشی؟
کودک:
می خواهم زنده باشم
کار و شاهکار
از کسی که تو سختی، ریشههاتو به امید گره میزنه مواظبت کن
احسان
امید چیست؟
امیدواری نتیجه چیست؟
مثلا
چگونه می توان ریشه های کسی را به امید گره زد؟
ریشه های کسان چه نام دارند؟
ی پسرس هم خوش تیپه هم قد بلنده هم خوش قیافس هم پولداره هم سالمه هم ورزشکاره هم با سواده دوتا زبان هم بلده ولی خاستگاری هر دختری میره بهش دختر نمیدن! بنظرتون دلیلش چیه؟
حریف
به خوش تیپ بگو
از خود هر دختر بپرسد تا رستگار شود.
شاید علیرغم همه امتیازات فو ق الذکر
گوش هایش دراز باشند.
خلایق به خر دختر نمی دهند.
پس میگی ک کلمه است فقط خب دختر وقتی میگی ی چیزی هست ک بهش نسبت بدی ،حالا کلمه خدا رو ب چی نسبت میدی ؟
مسی
خدا مفهوم است
چیزی فکری است
کلمه چیزی مادی است
مفهوم دختر به زبان های مختلف جامه کلام میپوشد:
دختر
قیز
گرل
و روی کاغذ می آید.
دختر نتیجه تجرید نرگس و نسرین و نسترن و نازنین است.
تجرید یعنی صرفنظر از همه مشخصات فردی نرگس و غیره و عمده کردن وجه مشترک انها و رسیدن به مفهوم دختر
مفهوم خدا
نتیجه تجرید اعضای طبقات حاکمه است:
اگر از برده داران، اشراف فئودال، روحانی، بورژوازی و لاشخورهای دیگر
تجرید به عمل آید
مفهوم خدا
به دست می آید
نه.
آخوند چیه؟
وینستون
سخن از طبقه حاکمه است.
آخوند که طبقه نیست.
روحانیت
قشری اجتماعی است.
هر طبقه اقشار مختلف دارد.
هم خیابانی آخوند بوده
هم
خمینی و خرخالی
کمی بیشتر از همیشه دوستت دارم
کمی بیشتر از همیشه دوستم بدار
شاید سهم فردا را نبینیم
اینجا
سرزمین بادها وُ
گم شدن های ناگهانی ست!...
زنده یاد عیدی نعمتی
کمی بیشتر از همیشه دوستت دارم
کمی بیشتر از همیشه دوستم بدار
شاید سهم فردا را نبینیم
اینجا
سرزمین بادها وُ
گم شدن های ناگهانی ست!...
عیدی نعمتی
سکنه جمکران
کالایی و سودایی جز دوست داشتن ریایی و ریالی ندارد.
فکر و ذکر و هم و غم این جماعت
جز جفت جویی و جفتگیری
نیست.
به ستوه امدیم از این دوست داشتن های جمکرانی ـ خاورانی
دشمن داشتن این جماعت
چه بسا
صادقانه تر از دوست داشتن شان است
در جمکران نه زندانی سیاسی وجود دارد و نه میدانی سیاسی. پیش شرط سیاسی بودن چیست؟
واقعیتشو بخوای امید همونیه که نیچه میگه «اميدواري بدترين بدهاست زيرا ، رنج انسانها را تمديد مي كند»
احسان
یعنی چه: پرولتاریا یک ساخت واقعی است؟ منظور از در انتزاع فکر کردن چیست؟ مفسران کیانند که به پرولتاریا منظورشان را بفهمانند؟ یک مشت نادان پر ادعا؟ شم غریزی و شعور طبقاتی پرولتاریا صدهزار بار بهتر از سطح فکری مفسران تهی مغز است. پرولتاریا اصولا مارکسیستی می اندیشد. شعور پرولتاریا و حتی دهقانان و پیشه وران ایران بیشتر از شعور سران حزب توده بوده است.
کارل مارکس : "قانون اراده طبقه حاکم است که به قانون ارتقا یافته و توسط مکانیسم های دولتی اجرا می شود."
«قانونی به معنای نادرست آن است».
مارکس
الکساندر دوما:
دشوارترین سؤال
این است
که
ما
(حاملان ماسک ها)
حقیقتا
کیستیم.
از رمان ماسک آهنین
نه. هر دولتی نوعی دیکتاتوری طبقه حاکمه بر اقشار و طبقات اجتماعی دیگر است. دیکتاتوری فرم حکومت است و هر فرمی بسته به محتوایش ارزیابی می شود. مثال: قابلمه فرم و قالب و ظرف است. تعیین کننده حسن و عیب قابلمه محتوای آن و یا مظروف ان است. در قابلمه هم میتوان شهد تهیه کرد و هم شرنگ. قابلمه که فحش خواهر ومادر نیست. دیکتاتوری هم به همین سان بسته به محتوای طبقاتی اش ارزیابی می شود
تار و پود دیوان خواجه شیراز
به تبلیغ خرافه و خریت و خردستیزی سرشته است.
ما صدها بیت از غزلیات خواجه را همین جا تحلیل و منتشر کرده ایم.
حدس بزنید که تفاوت خواجه شیراز با شیخ شیراز چیست
خواب
هر کس نظر خود را دارد.
احسان
نظرات
شخصی نیستند.
یعنی
هیچکس
نظر شخصی و خصوصی خاص خود را ندارد.
نظر حسن و حسین و احسان و انفاق وجود ندارد.
چی وجود دارد؟
مثال:
سیب میوه ای خوردنی است.
این نظری است.
پیدا کنید صاحب این نظر را
پسرک فرمود:
علف چه نیرومند است که علیرغم توفان به جای خود مانده است.
خرگوش جواب داد:
گاهی نرمی موجب نیرومندی است.
سگ ولگردی شنید و گفت:
خدا
کسی را به روز علف نیندازد
که
هر خری لگدمالش می کند و می گذرد.
کنسرن گاز آلمان
از دولت آلمان کمک مالی خواست.
در زمستان هم کمکش خواهیم کرد
فرنگی
این تازگی ندارد.
وقتی کنسرنی در حال ورشکستگی است
دولت امپریالیستی
دولتی اش می کند تا از ورشکستگی نجاتش دهد
و
وقتی سوداور گشت
دوباره به بخش خصوصی برگرداند.
خواستم انسان باشم و دو سپاه را برخویش بر انگیختم: ستم و نادانی
و آتش از دو سنگر بر خویش گشودم : آشنا و بیگانه
چنگالِ ددان نداشتم.منقارِ کرکسان نداشتم.
با نیشِ کینه نبودم. با خارایی در سینه نبودم.از ناورد گریختن نخواستم.با نامرد آمیختن نجستم.بندِ حقیقت پایگیرم شد.صور سرنوشت آژیرم شد.
بکوب ای طبال که دوران چرخش است:گِردبادِ خون بر خاک.طوفانِ نوح در روح.رزمی است که رُستمانش بایستی.بحری است که سندبادانش شایستی
و من شراعم در این کولاک ناچیز است.
بدخواهان نگرانند که تا کِی از فشارِ دشنه بر سینه فریاد بر آورم.ولی دلاوری در خاموشی است؛ خردمندی در یافتن است.لب بسته با عزمِ پیمان ایستاده ام.
از خواب تا عذاب،بیداری من رعشه ی چشم به راهی است.
و سروشی می گوید :با تمامِ توان رسن های آینده را بِکش تا این سفینه ی گوهر آمود، از درونِ موجهایِ کف آلود، فراتر و فراتر آید.
ای سیمرغِ آتشین، بر ابر های نیلوفری!پرواز مکن!
کُریچه ام تنگ است و آن را گورکنان انباشتن می خواهند.
اندکی بپای!چه دانی که تا صبحِ دیگر کُریچه را بسته نیابی؟
ولی سیمرغ را بالها از پرواز است.
احسان طبری
پاییز
اگر به افکار دیگران اعتنا داشته باشی
بنده انان خواهی بود.
حریف علامه
هی حریف
اگر قرار بر این باشد که کسی به افکار دیگران اعتنا نداشته باشد،
خر تر از هر خری می ماند.
یعنی
آموزش و پرورش و رشد و تکامل و توسعه اش
محال می گردد.
علی امیرالمؤمنین
درست عکس عندرز حریف علامه را نمایندگی کرده است:
چیزی به من بیاموز
تا
بنده ات شوم.
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيرم چه نامم شه ملك لافتی را
هی شهریار شیره ای
برای چی زیر بغل حضرت علی
هندوانه می چپانی
و
دست به عوامفریبی می زنی؟
حضرت علی
آدم بوده است
و
نه
معتادی یاوه گو.
واقعيتش اينه كه قویترين آدم توى دنيا اونيه كه از همه تنهاتره
هنریک ایبسن
تنهایی و همبایی
چه ربطی به قوت کسی دارد؟
ضمنا
کسی در جهان تنها نیست.
نمی تواند هم تنها باشد.
میمون تنها حتی میمون نیست
چه رسد به آدم تنها.
هیچ ذره ای حتی تنها نیست.
همه چیز در دیالک تیک تنهایی و همبایی وجود دارد
در دیالک تیک جزء و کل
در دیالک تیک فرد و جامعه.
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای
هر تعصبی از هر نوع، پیش شرط روانی یا پیش درآمد خشونت و وحشت است. هیچ اندیشه ای در این دنیا آنقدر خوب و خیر نیست که بتواند تلاشی تعصب آمیز برای به کرسی نشاندن آن اندیشه را توجیه کند. تنها امید نجات در جهان این دوران، تساهل و تسامح است. #ایوان_کلیما
عجب خرافاتی
تعصب
نتیجه خریت است.
اگر کسی خردمند باشد
به عوض توسل به تعصب
به تفکر متوسل می شود.
ایوان خر اصلا نمی داند که اندیشه چیست
به همین دلیل اندیشه را به خوب و بد و خیر و شر
طبقه بندی می کند تا حسابی عرعر کند و عوام فریبی کند
انسان با اندیشیدن است که حقیقت را مییابد
وینستون
حقیقت چیست؟
مثال:
آب تحت فشار جو (حدود یک بار) در ۱۰۰ درجه سانتیگراد به جوش می آید.
این یک حقیقت است.
چگونه ما به این حقیقت پی برده ایم؟
با اندیشیدن؟
ضمنا
منظور از اندیشیدن چیست؟
زادگاه اندیشه کجا ست؟
مغز که کیسه و چشمه اندیشه نیست.
مغز چیست؟
چای
واقعا تمام خصوصیات یه همسر ایدهال رو داره:
تو زمستون گرمت میکنه،
تابستون خنکت میکنه،
باعث آرامشت میشه،
کم حرف میزنه،
غر نمیزنه ،
خرو پف هم نمیکنه
عارفه
می دانی چای چگونه اختراع شده است؟
اگر نمی دانی
حدس بزن
تا
بگوییم
و
بدانی
ویرایش
رقابت تند و تیز ناسا با ناجا
دغدغه های هزینه ناسا با ناجا
در قرون ۲۱ و در سال ۲۰۲۲
هردو واقعا از پدیدههای نادر و کمیابند:
یکی
در پی شناخت کهکشان است
و
دیگری
در پی شناسایی حجاب دختران است.
وینستونمهم نیس چقد حرفت درسته٫هر وقت با داد و بیداد از نظرت دفاع کنی باختی
ماهان
ماهان
اسم قهرمان یکی از قصه های بزرگ علوی است که ما نخوانده ایم.
بحث بر سر برد و باخت است
و
یا
بر سر صحت و سقم نظر؟
ضمنا
دلیل دفاع از نظر با داد و بیداد
چیست؟
نصف مشکلات در حیات
ناشی از زودتر گفتن حرفی و دیرتر نگفتن حرف دیگری است:
۱
«آری» گفتن فوری
۲
«نه» نگفتن به اندازه کافی فوری
موفقیت
چندین پدر دارد
شکست (ناکامی)
اما
پدر مرده ای (یتیمی)
است.
فرنگی
موفقیت و ناکامی
دو روی سکه دیالک تیکی واحدی اند.
بدون شکست
موفقیتی
و
بدون موفقیت
شکستی
وجود ندارد
در عشق همه احمقند. عشق کسب و کار خر است. خردمند عاشق نمی شود. خردمند دنبال دوست و یا رفیق می گردد و نه دنبال عاشق و معشوق.
عشق اصلا رابطه نیست. وابستگی بی اراده است. رابطه باید دو طرفه باشد. عشق یکطرفه است. معشوق چه بسا متنفر از عاشق است
منشاء اصلی مفهوم عشق مناسبات تولیدی برده داری است. رابطه کذایی عاشق با معشوق = رابطه کذایی (وابستگی) برده به ارباب برده دار. دلیل طبقاتی تجلیل اغراق امیز از عشق هم همین است. تجلیل از عشق = تجلیل از مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) برده داری
آلمان سرزمین فلسفه بوده است. عالمان بوده اند و اکنون آل مان شده اند. آدم باورش نمی شود
مناسبات تولیدی یعنی زیربنای اقتصادی هر چامعه. و نه کارخانه و چکش و غیره. مناسبات تولیدی تعیین کننده همه عناصر روبنایی مثلا هنر مذهب فلسفه اخلاق و الی اخر است
واقعیت رونمیشه ازنو ساخت!
همان طورکه هست قبولش کن، سرجایت محکم بایست، وباآن روبروشو..
سارا
منظور سارا از واقعیت چیست؟
واقعیت عینی یک مفهوم فلسفی است
که از تجرید همه چیزهای عینی و واقعی تشکیل یافته است.
همانطور که مفهوم درخت
از همه انواع درختان از سرو تا صنوبر تشکیل یافته است.
مثلا لنگه کفش، لنگ حمام، لنگه در
را
که
جزو واقعیت اند،
نمی شود از نو ساخت؟
اگه در رابطهای حتی یک درصد حس کردید طرف دوستتون نداره ب حستون اعتماد کنید و سریع اون رابطه را قطع کنید چون هرچه بیشتر بمونید جدایی برای شما سخت و برای طرف مقابل بود و نبودتون مهم نیست نگذارید حس حقارت و نادیده گرفته شدن در شما موندگار بشه که آسیب زیادی میزنه
وینستون
شناخت حسی
نه
به تنهایی وجود دارد
و
نه
برای فاطی تنبان می شود.
حسی همیشه در دیالک تیک حسی و عقلی وجود دارد.
برای ارزیابی هر چیز
حداقل باید هر دو را به خدمت گرفت.
البته
با ایندو نیز نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
برای کشف حقیقت
باید دیالک تیک تجربی و نظری را به خدمت گرفت.
برنارد شاو
گوزنهای کوهی معمولاً دسته دسته به چراگاه میروند و همین که سیر میشوند از خوردن باز میایستند و با حال سستی و مستی به گردش مشغول میشوند.
در این حال دستههای گرسنه دیگر از دنبال میآیند و به اینها شاخ میزنند. گوزن های سیر چون حال دفاع ندارند، ناچار عقب میروند و جای خود را به
گرسنگان جدید میدهند.
و آنها هم که سیر شدند مجبورند جای خود را به گرسنگان آینده بدهند،
این یعنی انـقلاب ...
نه. انقلاب نه یک مفهوم هنری و ادبی، بلکه یک مفهوم فلسفی است که برنارد شاور ازش خبر ندارد. انقلاب = گذار از پله نزال توسعه جامعتی به پله عالی تر آن. مثلا گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم
پرنده
با
بال شکسته
همچنان و هنوز
می خواند.
درخت
با
شاخه شکسته
همچنان و هنوز
می روید.
انسان
با
دل شکسته
همچنان و هنوز
عشق می ورزد.
ما
همه
شکستگانیم
هر یک به نحوی و نوعی
ولی
به رغم شکستگی
تداوم را پاس می داریم.
پایان
این که بیشتر به نفع زلنسکی است: زلنسکی عملا از تمامیت ارضی و استقلال کشورش دفاع می کند. پوتین قصد نابود سازی و وابسته سازی اوکراین را دارد
باشد. وابستگی به امپریالیسم که بهتر از نابودی ملی است. امپریالیسم که بدتر و ارتجاعی تر از اولیگارشیسم نیست. ضمنا مگر دیگر ممالک اروپا برده امریکا هستند؟ متحد ترامپ پوتین بود و نه مرکل و ماکرون.
قطب به چه معنی است؟ اولیگارشیسم به همان اندازه می تواند قطب شود که فوندامنتالیسم شیعی و یا سنی
گفت : تو طوری دور خودت یه حصار طویل و بلند میکشی که نزدیک شدن بهت غیرممکن میشه.
عارفه
هر فرد شعورمند و شخصیت مندی
چارچوب خاص خود را
دارد.
بی اعتنا به هراس این و ان از نزدیک شدن و یا دور شدن از انها.
فقط لومپن ها
مثلا جنده ها
حصاری دور و بر خود ندارند.
داشتن چارچوب
حسن است و نه عیب
گریه هنر بزرگ سکنه جنقوری است. زن و نر ندارد. ولی طرفدار در طبقه حاکمه فراوان دارد. طبقات حاکمه از توده گرینده بیشتر از توده شورنده خوش شان می آید
«در علم هیچ شاهراهی نمیتوان یافت ، و فقط آن کسانی که از گام برداشتن در بیراهه های خسته کننده ی علم هراسی بدل راه ندهند ، بخت رسیدن به بلندی های نورانی آنرا دارند » .
مارکس نامه به موریس لاشاتر
در پیشگفتار برگردان فرانسوی کاپیتال
مرگ همیشه خیلی آسان تر از عشق بوده است حتی ” آراگون” هم می گفت بدان که شبیه مرگ است دوست داشتن تو
همان کلماتی که شعله های آتش اند و روزگار شاعران که همیشه سیاه بوده است
و مرگ که در خیلی از شعرها و عشق ها شانه بر موهای مان می زند
عشق که گاهی اوقات به سان شهری مرده است و این رفتن رو به زوال همواره عمیق تر می شود
تا به حال برایت جای سوال نبوده چرا شاعران به استادی ِ عشق مشهورند ؟ زیرا بیشتر از هر کسی عشق را به دوش کشیده اند
و من که چون آب ِنگران از بستر خویش ام پیداست که برای عشق و مرگ تقلا می کنم
خیال می کنید پست مدرن بودن حسن است؟ ما برخی از عفکار حریف را تحلیل کرده ایم. عقلی در او ندیده ایم. این نقل قول از او هم جمکرانی است. اهل تشیع هم چشم به راه مهدی موعودند
پست مدرنیسم چیست؟ انتظار ظهور حریفی و حل همه مسائل ، نظری عهد بوقی، ضدعقلی و ضدعلمی است. پیش شرط اتخاذ موضع نسبت به نظرات و مواضع نشانه آدمیت بنی بشر است. مارکسیسم تئوری انتقاد است
حنای پس از عروسی پاپ
گهی اینجا و گه آنجا
سؤالی در دل انگیزد:
جانیان جماران هم روزی با سکنه جمکران
همین خواهند کرد؟
" بزرگ فقط به این خاطر در دیدگانمان بزرگ جلوه میکند چونکه
به زانو افتادهایم
..... بیاییم برخیزیم ! .... "
دشمنان ترقی و پیشرفت خارج از توده ، همانا آن آفریدههای " تحقیر " ، " طرد " و " از خود بیگانگی " توده اند ، که با هستی و حیات " خاص " آنان عجین شده است، بنابر این هنگامی که توده علیه " آفریدههای مستقلا موجود تحقیر خود " ، بر میخیزد ، قیام او همانا علیه ناتوانی و نارساییهای خود است، درست همانگونه که انسان در قیام علیه موجودیت خدا ، علیه " عاطفه مذهبی خاص " خود بر میخیزد ، معهذا همانطور که این از خود بیگانگی " عملی " توده در جهان واقعی بطریقی " برونی " وجود دارد ، توده بطریقی برونی میبایست با آنها مبارزه کند.
و به هیچ وجه نمیبایست این آفریدههای از خود بیگانگی خود را به جای خیالبافیهای ایدهال و " غیریتهای " صرف " خود آگاهی " در نظر گیرد ، و نمیبایست آرزومند نابودی بی خویشتنی مادی توسط عمل صرفاً " روحی درونی " باشد، از همان سال ۱۷۸۹ نشریه ی لوستالو حامل این شعار بود :
بزرگ فقط به این خاطر در دیدگانمان بزرگ جلوه میکند ، چونکه
به زانو افتاده ایم
..... بیاییم بر خیزیم ! .....
اما برای برخاستن کافی نیست چنین کاری را در " حیطه ی تفکر " انجام داد و یوغ " علتی واقعی حسی " که نمیتواند از ایدهها متفاوت باشد را به حال خود بر ادراک " دریافتنی واقعی حسی " رها ساخت ، معذالک ، انتقاد مطلق از پدیدار شناسی هگل دستکم هنر تبدیل زنجیرهای اوبژکتیف واقعی که " خارج از من " وجود دارد را به " زنجیرهای " صرفاً ایدهال و " سوبژکتیف " که صرفاً " در من " وجود دارد، و بدینسان هنر تبدیل کلیه ی مبارزات خارجی محسوس را به مبارزات محض تفکر ، آموخته است .
ایدهها هیچ گاه نمیتوانند از نظم جهان کهن فراتر روند ، بلکه فقط فراتر از ایده ی نظم جهان کهن میروند ، " ایدهها " ابداً نمیتوانند چیزی را عملی کنند ، برای عملی ساختن آنها ، به انسانهایی نیاز است که بتوانند نیروی عملی اعمال نمایند ، بنابر این جمله ی نقّادانه در معنای تحت الّفظی آن ، حقیقت دیگری است که به خودی خود واضح و از اینرو همانا بررسی دیگری است .
انقلاب فرانسه ، بدون تغییر و راسخ از این بررسی ، به عقایدی انجامید که به فراتر از کل نظم جهان کهن کشیده شد ، جنبش انقلابی که در سال ۱۷۸۹ در ( محفل اجتماعی ) آغاز گشت و در اواسط دوره ی آن، نمایندگان عمده آن " لکرک " و " رو " بودند و سرانجام با توطئه بابوف موقتاً ناکام ماند ، به عقاید کمونیستی انجامید که دوست بابوف ، " بوناروتی " پس از انقلاب ۱۸۳۰ آنها را از نو در فرانسه معمول داشت ، این ایده که همواره بسط داده میشود، ایده ی " نظم جهان نوین " است .
خانواده مقدس ( صفحه ۲۱۵ - ۱۴۸ )
مارکس ، انگلس
ترجمه ، تیرداد نیکی
منم بختبرگشته عاشق نه راهی به رفتن به سویت نه راهی به برگشت سوی خودِ خود چه سرکش دلی است در سینه من..!
محمود_درویش
ایراد نظری این نگرش درویش چیست؟
يا بفرما به سرایم يا بفرما، به سَر آیم
غرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آيم
گر بیایی دَهمت جان ور نیایی كُشَتم غم
من كه بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی
کشکول_طبسی
معنی تحت اللفظی:
یا بیا به خانه ام
و
یا
فرمان بده تا بمیرم.
هدفم وصل تو ست
فرق هم نمی کند که تو به خانه ام آیی و یا من به خانه ات آیم. (به سرآمدن کسی به معنی مردن او ست و نه به معنی رفتن به خانه اش)
اگر بیایی جانم را فدایت میکنم
اگر نیایی غمت مرا می کشد
کشدم درست است و نه کشتم.
اسحاق ئوزتورک
از آنجا که اکثر افراد در جست و جوی خطاهای دیگرانند
فرصتی برای فراگرفتن از خطاهای خود باقی نمی ماند.
عجب.
تو با ذره بین الکترونیکی حتی نمی توانی کسی را پیدا کنی که در جست و جوی خطاهای تو و یا هر کس دیگر باشد.
عصر ما عصر عکس است و بس.
همه در به در دنبال عکس اند و عکس هر چه بی همه چیزتر باشد
پر مشتری تر است.
جامعه شده طویله.
به داد مردم دنیا
مگر خدا برسد.
چون خلق
ول معطل است.
روزنامه دست راستی آلمان جنوبی
فقرا را به لحاظ اجتماعی ضعیف می نامند.
فقرا فقیرند و نه به لحاظ اجتماعی ضعیف.
به لحاظ اجتماعی ضعیف
اغنیا هستند که در صدد حفظ ثورت خویشند.
به لحاظ اجتماعی ضعیف دولتی است که فقرا را از فقر نجات نمی دهد.
عوامفریبی امپریالیستی
همین است.
به ظاهر طرفدار فقرا ست.
ولی عملا به خر کردن فقرا می پردازد.
اولا
حفظ و تکثیر ثروت اغنیا
نتیجه غارت اعضای جامعه و خانه خراب سازی آنها ست.
ثانیا
اغنیا که حاتم طایی نیستند تا به فقرا ببخشند.
ثالثا
دولت
نه
دولت توده
بلکه دولت طبقه حاکمه یعنی همان اغنیا ست
و
وظیفه اش نه تقسیم ثروت اغنیا
بلکه تکثیر آن است
بدترین و وحشیترین مدافعان استثمار و بردگی پرولتاریا در پشت تاج و تخت [سلطنت] و محراب [کلیسا] و همچنین در پشت بردگی سیاسی زنان سنگر گرفتهاند. سلطنت و بیحقوقی زنان مهمترین ابزار طبقه سرمایهدار حاکم است.
ما با سلطنت مخالفیم، حتی اگر هزینه مالیاش نصف هزینه واقعی آن باشد: ما آن را نمیخواهیم حتی اگر مجانی باشد! ما گرانترین جمهوری را به ارزانترین سلطنت ترجیح میدهیم. این مسئله پول نیست: سلطنت عقبماندهترین ابزار حاکمیت طبقاتی است.»
# رزا لوکزامبورگ، رهبر و نظریهپرداز انقلابی آلمانی-لهستانی و از بنیانگذاران حزب کمونیست آلمان
دقت کردین دلمه چقدر خوشمزه تر از کوفتس ؟ موادشونم یکیه خوشمزگی دلمه از پوشش اوست ! خواهرم دلمه باش ! نه کوفته ! نخند حجابتم رعایت کن
نیهال
حریفی با دختر محجبی آشنا می شود
بعد متوجه می شود که حجاب نه نشانه عفاف بلکه نوعی تظاهر به عفاف برای عوامفریبی و خودفریبی است.
فرمالیسم
یعنی ظاهرپرستی
کسب و کار همه عوامفریبان جهان است.
زن با نر برابر است
اگر برتر از نر نباشد.
بی اعتنا به دلمه و کوفته
بی اعتنا به عبا و حجاب
ادامه دارد.
۱۴۰۱ مرداد ۶, پنجشنبه
کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۳۳)
میم حجری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر